حکایت «تف انداختن دشمن بر روی علی ابن ابیطالب علیه السلام» از مجموعه «جزیره مثنوی» ماجرای روزی از روزهای حضرت امیر مومنان را روایت میکند؛ روزی که او با یلی از یلان پرآوازه عرب در جنگ بود و در خلال این نبرد، حضرت، مردی را شکست داد و به زمین انداخت. تا حضرت آمد شمشیرش را بر گردن آن مرد بزند، مرد شکستخورده، از روی خشم و حقارت، آب دهانش بر صورت آن بزرگمرد انداخت؛ چرا که مرد مطمئن بود که دیگر کارش تمام است و امیدی بر زنده ماندنش نیست. اما در همین لحظه اتفاقی میافتد که مرد انتظارش را نداشت؛ حضرت، بیدرنگ، شمشیرش را زمین میگذارد و از کشتن آن مرد دست میکشد. همه سپاهیان بُهتزده نظارهگر این صحنه خیالانگیز و افسانهای بودند.
در این قسمت از «جزیره مثنوی» علیرضا شریعتی از حکایت «تف انداختن دشمن بر روی علی ابن ابیطالب علیه السلام» کمک میگیرد و شما را به نتیجه و سرانجام روایی مولانا میرساند؛ مسیری که درمان به روش مثنوی معنوی مولانا را بر ذهن و روح شما حک میکند. علیرضا شریعتی در مجموعه «جزیره مثنوی» از مولانا و مفاهیم زمانه او کمک میگیرد و مسائل امروزه ما را از طریق آن مفاهیم و داستانها تفسیر و تحلیل میکند و نگاهی جامع به مسائل و مشکلات این روزگار به ما میدهد.
حکایت «تف انداختن دشمن بر روی علی ابن ابیطالب علیه السلام» را مولانا اینگونه شروع میکند:
«از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بیمحل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی...»
حکایت دیگر «جزیره مثنوی» ماجرای «ابن ملجم» است که روزی حضرت رسول اکرم (ص) به او میگوید: «روزی میرسد که تو علی (ع) را به شهادت میرسانی.» چنین میشود که ابن ملجم نزد علی میرود و میگوید: «پیش از آنکه این حادثه ناگوار به دست من رخ دهد، مرا بکُش تا من به چنین جُرم و جنایتی دست نزنم.» اما حضرت امیر مومنان به او میگوید که تقدیر چنین است و اگر من تو را بکشم، قصاص پیش از جنایت است؛ من نمیتوانم تو را بکُشم.
شرح و تفسیر این حکایت پر رمز و راز را نیز میتوانید با صدا و روایت علیرضا شریعتی بشنوید. حکایتی که تنها شنیدنش ذهن و افکار آدمی را درگیر میکند و شناخت درست از غلط را سخت میکند. حکایتی که جبر و اختیار انسان را به پرسش میکشد و از خلال این پرسشگری شما را به فهم جدیدی از زندگی میرساند.
مولانا حکایت «ابن ملجم» را اینچنین آغاز میکند:
«من چنان مردم که بر خونی خویش نوش لطف من نشد در قهر نیش
گفت پیغامبر به گوش چاکرم کو برد روزی ز گردن این سرم
کرد آگه آن رسول از وحی دوست که هلاکم عاقبت بر دست اوست...»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 12.۲۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۲:۴۴ |
نویسنده | مولانا |
راوی | علیرضا شریعتی |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۱/۲۳ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |