در تاریخ اندیشهی قرن بیستم، جُرج لوکاچ جایگاهی والا دارد: با کتاب جان و صورتها فلسفهی اگزیستانسیالیستی را ابداع کرد، با همین کتاب و نیز کتابِ نظریهی رمان، نخستین واکاویهای ساختارگرایانهی واقعاً کارآمد را دربارهی آفرینش فرهنگی تدوین کرد و بهویژه با تاریخ و آگاهیِ طبقاتی چرخشی تعیینکننده در تاریخ فلسفه به طور عام و نظریهی مارکسیستی به طور خاص پدید آورد.
اما بهرغم اهمیت جان و صورتها و نظریهی رمان، در اینجا مایلم بیشتر از آثارِ مارکسیستیِ لوکاچ و بهویژه از نقشی که انتشارِ تاریخ و آگاهیِ طبقاتی ایفا کرده است سخن بگویم و نشان دهم که این کتاب امروزه نیز برای ما تا چه حد ممکن است زنده و آموزنده باشد. برای این کار باید، به طور خلاصه، وضعیت اندیشهی مارکسیستی را در سال ۱۹۲۳، که کتاب برای نخستینبار منتشر شد، بازگو کنم.
پس از مرگ مارکس و انگلس، و شاید حتی در آخرین نوشتههای انگلس، گسستی نسبتاً ژرف در اندیشهی دیالکتیکی پدیدار شد. البته مارکسیسم مجموعهای یکپارچه را تشکیل نمیداد و اختلافات چشمگیری در اندیشههای لنین، پلخانف، برنشتاین، کائوتسکی و رزا لوکزامبورگ وجود داشت. با اینهمه، اگر رزا لوکزامبورگ را کنار بگذاریم و آثار مشهورترین نظریهپردازانِ مارکسیستِ پیش از ۱۹۲۳ ـ از جمله آنتیدورینگ و دیالکتیکِ طبیعت انگلس ـ را با نوشتههای مارکس مقایسه کنیم، به تفاوتی بسیار مهم برمیخوریم که پیش از ۱۹۲۳، حتی برای مارکسیستهای غیرارتدوکس نیز بهسختی دریافتنی بود. این تفاوت تا حدی در پرتوِ کتاب لوکاچ آشکار شد.
اگر واکاویهای مارکسیستی را درست بدانیم و ـ آنگونه که به ما آموزش میدهند ـ زندگی فکری را در پیوندی تنگاتنگ با زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسیِ انسانها ببینیم، بدیهی است که این حکم دربارهی تاریخ خودِ اندیشهی مارکسیستی نیز صادق است، زیرا این اندیشه نیز نمیتواند از تأثیرِ واقعیت اجتماعیای که در دل آن پیشرفت میکند برکنار بماند. ماتریالیسمِ دیالکتیکی و تاریخی در خلال سالهای ۱۸۴۵ تا ۱۸۵۰ زاده شدند، هنگامی که اروپا هنوز زیر تازشِ آخرین موجهای انقلاب بورژوایی قرار داشت و در همان حال نخستین جلوههای جنبشهای ویژهی طبقهی کارگر پدیدار میشد. اما با پایان گرفتنِ انقلاب ۱۸۴۸ و به قدرت رسیدن ناپلئونِ سوم ـ یا به قول ویکتور هوگو، ناپلئونکوچولو ـ جامعهی سرمایهداریِ لیبرال قوام و ثبات یافت و، در عرصهی فلسفی و نظری، راه رشد و پیشرفت شیوههای تفکر ایدهآلیستی، نوکانتی و پوزیتیویستی را هموار کرد. بورژوازیِ سابقاً انقلابی ـ یا درهرحال ترقیخواه ـ طبقهی مسلط شد؛ طبقهای بس محافظهکار که کمابیش با تهدید نیروهای مخالفِ جدید روبهرو بود؛ در همان حال، به جای جنبش کارگری و انقلابیِ مطلوب مارکس و انگلس، رفتهرفته سندیکالیسم و نوعی سوسیالدموکراسی رشد کرد که هنوز در حرف مارکسیست بود، اما در واقع روزبهروز بیشتر در نظم موجود حل میشد. بدیهی است که ادغام این جنبش سوسیالیستی در نظمِ اجتماعی سرمایهداری غربی در ساختار تفکر آن تأثیر میگذاشت، هر چند هنوز وفاداری خود را به آثار نظری و سیاسی مارکس اعلام میکرد.
به همین سبب، بین سالهای ۱۸۹۰ و ۱۹۲۳، تقریباً تمام نظریهپردازانِ مهم مارکسیسم ـ به استثنای رزا لوکزامبورگ و تا حد زیادی تروتسکی ـ موضعی پوزیتیویستی شبیه موضع علمِ دانشگاهی اتخاذ کردند. این نکته وقتی آشکار میشود که به اهمیت ناچیزی اشاره کنیم که در بررسیهای فلسفی به رابطهی مارکس و هگل داده شده است؛ رابطهای که خودِ مارکس آشکارا بر آن تأکید میورزید. به نظر کائوتسکی، که در آن زمان تقریباً برای همگان مهمترین نظریهپردازِ مارکسیست به حساب میآمد، اندیشهی مارکس بیش از همه به اندیشهی داروین نزدیک است. به نظر پلخانف، اندیشهی مارکس با اسپینوزا، دیتسگن و ماتریالیستهای مکانیکی قرن هجدهم پیوند دارد؛ به نظر ماکس آدلر، فورلِندر، برنشتاین و مارکسیستهای اتریشی، اندیشهی مارکس با فلسفهی نوکانتی ارتباط دارد؛ حتی لنین کتاب ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم، یکی از مکانیکیترین و ضددیالکتیکیترین آثار، را نوشت. و این سنت ضددیالکتیکی در استالینیسم و ساختگراییِ آلتوسریِ امروز همچنان ادامه دارد.
در فاصلهی میان مارکس و لوکاچ، فقط آنتونیو لابریولا در ایتالیا اهمیتی واقعی به سنت هگلی میداد، بیآنکه مارکسیسمی بهراستی دیالکتیکی را بپروراند. با توجه به تمامی این نکات، جای تعجب نیست اگر میبینیم نوشتههایی که چندین نسل از مبارزان سوسیالدموکرات و سپس مبارزان کمونیست را آموزش دادهاند، نه نوشتههای مارکس، بلکه پیش از استالینیسم، آنتیدورینگ انگلس، که بعدها دیالکتیکِ طبیعت نیز بدان افزوده شد، و ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم لنین بودهاند.
این تحول تاریخِ نظری با واقعیتهای اجتماعی معیّنی انطباق دارد: تثبیت نظمِ اجتماعیِ سرمایهداریِ لیبرال میان سالهای ۱۸۵۲ و ۱۹۱۴ و بعدها، حدوداً پس از ۱۹۲۸، تثبیت نظام استالینی در اتحاد شوروی. نظمِ اجتماعیِ سرمایهداریِ لیبرال در پی رویدادِ کمونِ پاریس اندکی به مخاطره افتاد؛ رویدادی که هر چند به سبب بازتابهایش در آگاهی انقلابی، از نظر سیاسی و اخلاقی، مهم بود، از نظر تاریخی و اجتماعی اهمیت نسبتاً محدودی داشت...
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۶۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 516 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۷:۱۲:۰۰ |
نویسنده | جرج لوکاچ |
مترجم | محمدجعفر پوینده |
ناشر | چرخ |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Histoire et Conscience de Classe de Georg Lukács, Pubié par Les Éditions de Minuit, Paris |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۲۲ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 450,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
لطفا این کتاب رو در دسته ی فیدی پلاس قرار بدین تا بتونیم تهیه ش کنیم