پژوهش های محققان در سال های اخیر، ارتباط عوامل گوناگونی را با خشونت و پرخاشگری در زندگی روشن میسازد؛از جمله:مشکلات عاطفی، طرد شدن از سوی والدین، تبعیض قائل شدن بین فرزندان، رقابت های ناسالم در خانواده، وضع نامناسب اجتماعی و اقتصادی، عادی بودن خشونت در محیط زندگی اشتباهات اسنادی خصومتآمیز، نگرش مثبت به پرخاشگری، مشکلات رفتاری، تابآوری پایین، هوش کم، تکانشی بودن، بی پروایی و نبودن همدلی و در نهایت، نبودن مهارت های شناختی و اجتماعی، درد جسمی و بدرفتاری جسمانی، خشونت با همسالان و همکلاسی ها، درگیری فیزیکی
کریسون و چیپمن خاطر نشان کردند که ۴۰ درصد حوادث خشونت بار، توسط افرادی ایجاد می شود که از نظر روانی دچار تاب آوری پایین هستند. تاکنون برای تبیین نظری خشم، رویکردها و نظریه های مختلفی توسعه پیدا کرده است؛ به عنوان مثال نظریه روانکاوی نظریه های شخصیت(مبنی بر چگونگی قرار گرفتن افراد در تیپ های شخصیتی) نظریه های زیستی (بیان فیزیولوژی، زیستی و شیمیایی مانند عفونت، ناهنجاری های ژنتیکی، عوامل عصبی و ضربات روحی)، الگوی بیوشیمی در پرخاشگری (بررسی تاثیر آندروژن، دوپامینرژیک بودن افراد و تاثیر سامانه انتقال دهندههای عصبی)، نورولوژی (به این معنی که نواحی خاصی از مغز مسئول کنترل تمایلات پرخاشگری است)، نظریه پرخاشگری-ناکامی، نظریه انتخاب، الگوی فرار از تاثیرات منفی بارون و بل(اثر محرک های ناخوشایند محیطی)، نظریه انتقال برانگیختگی زیلمن، رویکرد قومیت شناختی(مبنی بر مکتب داروینیسم) و نظریه یادگیری اجتماعی. به هر حال خشم می تواند به روش های مختلفی مدیریت، کنترل و درمان شود به طوری که در سه دهه گذشته، تلاش های پژوهشگران و درمانگران به معرفی درمان های گوناگون و اثر بخشی همچون آموزش مهارت های اجتماعی، آموزش مهارت های زندگی، آموزش مهارت های کنترل خشم، بهره گیری از داروهای محرک و شیوه های عاملی متمرکز بوده است(کرمی، ۱۳۹۳) و در مورد شیوه های عاملی، نتایج نشان داده که کاربرد آنها همچون تشویق و تنبیه در کوتاه مدت اثر بخش بوده است اما تاثیرات بلند مدت پایداری نداشته است.
مطالعه ادبیات پژوهشی این نکته را برجسته میکند که بهبودی پایاتر رفتار و پذیرش همسالان به کمک مداخله های مبتنی بر آموزش مهارت های زندگی باعث کاربرد روز افزون این شیوه در درمان خشم و پرخاشگری شده است؛ این مداخله ها بر این فرض استوار است که برخی از رفتارهای منفی همچون پرخاشگری از نبود مهارت هایی ناشی میشود که برای گفتمان شایسته و موثر با دیگران لازم است. درباره موثر بودن مداخله های ناظر بر مدیریت خشم که بخشی از مهارت های زندگی یا برنامه های آموزشی مهارت های اجتماعی است، شواهد پژوهشی فراوانی است؛ اما پژوهش هایی که به طور خاص در مورد بهکارگیری رویکردی در بهبود سلامت روانی یا عوامل اصلی آن مانند مهارت های زندگی، به ویژه مهارت های کنترل خشم و بهبود روابط بین فردی، انجام گرفته، زیاد نبوده است و در این زمینه ادبیات پژوهشی اندکی داریم؛مضاف بر این، ساختارهای اثرگذاری و ارتباط این مهارت ها با سلامت روان نیز تا حد زیادی مورد تصریح و بیان شفاف قرار نگرفته است از این رو در این کتاب به بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی در کنترل خشم و تابآوری نوجوانان پرداخته شده است.
-مقدمه کتاب-