زن؛ عصیانگر؛ در ستیزی دائمی با سنت ها و قراردادهای اجتماع، اما بااین حال، مقید به مبانی دینی؛ پایبند به ارزش ها. مخالف آنچه «خاله خان باجی ها» می گویند و آنچه عرف، در گذر زمان به دست و پای زن ها در اجتماع های مختلف بسته است و درنهایت، موافق حفظ حریم ها با تعریف دینی. زنی که هویتش، یک پارادوکس است؛ یک متناقض نمای واقعی است.
این ها، داستانِ «شلینا» است؛ داستانِ زنی مسلمان که در لندن زندگی می کند، علیرغم زندگی در جغرافیای کشوری غیرمسلمان، در حفظِ حجابش مصمم است، مثل تمام دخترانِ هم سن و سالِ دیگرش به خود می رسد و از آنکه در مرکز توجه دیگران قرار بگیرد، خوش حال می شود و از همه مهم تر، در پی تجربه عشقی زلال است. برای شلینا، عشق حرف اول را می زند. داستانِ زندگی او که در کتاب «عشق زیر روسری» آمده، داستانِ عاشق شدن اوست و راوی حرکت او از عشقی زمینی به سوی عشقی حقیقی. داستانی که البته ریشه در واقعیت زندگی نگارنده اش، «شلینا زهرا جان محمد» دارد. درواقع، نویسنده کتاب، قهرمانی است که دارد زندگی اش را در داستانِ خودش روایت می کند. مخاطب در مواجهه با «عشق زیر روسری»، با یک اتوبیوگرافی روبروست که با زبانِ داستانی ساده ای به رشته تحریر درآمده است.
قهرمان کتاب، دختری است آسیائی تبار؛ پدرانش از گجراتی هایی بوده اند که در شرقِ آسیا می زیسته اند، به اسلام می گروند و خود او، در انگلستان متولد می شود و در همان جا هم درس می خواند. شلینای «عشق زیر روسری»، نمادِ مخالفت با عرف است. عرفی که در تعریفِ او، واپس زده است. او در توصیفِ خویشانش - عمه ها و خاله ها- که می کوشند نگاهِ او را به ازدواج و فرآیندش تغییر دهند، از لفظِ نه چندان مؤدبانه «خاله خان باجی ها» استفاده می کند و بدین ترتیب، تلویحاً انتقاد خود را نسبت به نوعِ نگاه آن ها اعلام می کند. قهرمانِ کتاب با بسیاری از اصولی که عرف آن ها را به رسمیت می شناسد، در تعارض است. کوچک تر بودن دختر از پسر، کمتر بودن تحصیلات دختر به نسبت تحصیلات پسر، پایین تر بودن طبقه اجتماعی دختر از پسر ازجمله اولین اصولی است که مخاطب با مطالعه «عشق زیر روسری» متوجه می شود قهرمان کتاب، درصدد زیر پا گذاشتن آن هاست.