هدف از نگارش کتاب «هشدار فاشیسم»، برخلاف آنچه از نامش برمیآید، آشنایی با ایدئولوژی فاشیسم، ماهیت نظامهای توتالیتاریستی و تمامیتخواه و یا هیچ جریان استبدادگونۀ دیگری نیست. قرار هم نیست صرفاً با خصوصیات و ویژگیهای حاکمان گردنکلفت، مستبد و زورگوی فاشیست در سراسر تاریخ جهان آشنا بشویم که چهرۀ پلید، ترسو و شبیه به همشان تاکنون و به کرّات به تصویر کشیده شده است. بلکه نویسنده قصد دارد در هیاهوی خونین قدرتطلبی و جنگ، دموکراسی، اتحاد و صلح را جستجو کند.
مادلین آلبرایت کلامش را با معرفی فاشیسم و حکومتهای مطلقاً فاشیستی، دیکتاتوری و اقتدارطلب و با بیان گوشههایی از ظلم و قتل و غارت آنان آغاز کرده و ویژگیهای این گونه از سلطهگری را به حکومتهای دیگری که بر بدنۀ خود، طرحی از دموکراسی و حتی پوپولیسم را تصویر کردهاند، تعمیم میدهد. وی ماهیت پوپولیسم را با استناد به لغتنامۀ مریام-وبستر، «اعتقاد به حقوق، خرد یا فضایل مردم عادی» تعریف کرده و سپس از تقابل آن با فاشیسم به این نتیجه میرسد: «فاشیست، کسی است که ادعا میکند از سوی یک ملت یا گروه سخن میراند، اما هیچ دغدغهای نسبت به حفظ و محترم شمردن حقوق دیگران ندارد و مایل است از خشونت یا هر وسیلۀ دیگری برای رساندن او به اهدافی که صرفاً به خودش تعلق دارد، استفاده کند.»