"در شهر بزرگی از دنیایی که توش زندگی میکنیم، پانزده دانش آموز کلاس خانم میلِت، هرسال لباسهای نمادینِ میوهها رو میپوشیدن تا برای جشن میوهها و غذاهای مقوی آماده بشن.
هر کدوم از بچهها نقش یکدومشون رو باید بازی میکردن و روی صحنه از میوه یا غذایی که لباسش رو پوشیده بودن، حرف میزدند.
اما در آخرین سال برگزاری جشن، یک دانش آموز به کلاس اضافه شد و حالا شانزده نفر باید لباس میپوشیدن.
خب این هم میتونست مسئلهای باشه."