گزارش آریان از شخصیت، دستاوردها و لشکرکشیهای اسکندر، اگرچه چهار سده پس از مرگ اسکندر نگاشته شد، موثقترین گزارش است. تجربیات آریان در مقام فرماندهی نظامی به او بینش و بصیرتی خاص و منحصر به فرد دربارة زندگی بزرگترین فاتح تاریخ بخشیده است. او سرکوب خشونتبار شورش تبیها بهدست اسکندر، شکستاش از ایرانیان، کارزارهایش در مصر و بابل، بنیانگذاردن شهرهای جدید و ویرانکردن شهرهای دیگر بر سر راه روایت میکند. با آنکه اسکندر در قامت رهبری فرّهمند ظاهر میشود، آریان توفیقیافته با ذکاوت و خلاقیّت درخور ستایشی سیمایی واقعی و عینی از اسکندر و بلندپروازیهایش ترسیم نماید.
در این کتاب اسکندر رهبری است کبیر، فاتحی بزرگ با بلندپروازیهای بیپایان، مردی که به اوج خوشبختی انسانی رسید، و مردی که اگر مرتکب جنایات عظیم گشت، عظمت روحی توبهکردن نیز داشت. مسلماً فتح شاهنشاهی ایران بزرگترین پیروزی تاریخی او بود. اما میخواهیم بدانیم آیا وی چیزی بیش از یک فاتح اعظم بود؟ برای امپراتوری خود چه در سر داشت؟ از نظر او نقش مردم مغلوب در این امپراتوری چه بود؟ در میان انبوه ابهامات موجود دربارة اسکندر یک چیز محقق است، و آن اینکه وی به آنچه نویسندگان جدید «سیاست ادغام» خواندهاند بسیار علاقهمند بود. بارزترین تجلی این سیاست دعای او در اوپیس است، دعایی که آریان بدون تفسیر و نظر ذکر میکند، و در آن آرزو میکند مقدونیها و ایرانیها در آشتی زیسته و مشترکاً امپراتوری را اداره کنند. این آرمان انقلابی را نه مقدونیهای او پذیرفتند و نه مسلماً بسیاری از یونیان…».