چرا به یک «عیب» میپردازیم، آیا بهتر نیست از «خوبیها» سخن بگوییم؟ آیا رفع عیب از وجود انسان مهمتر از رسیدن به خوبیهاست؟ بله. چون وجود انسان سرشار از پاکیهای فراوان است، ولی عیوبی که ما داریم مانع بروز این خوبیها و پاکیها میشود. اگر عیوب روحی خود را کم کنیم خوبیهایمان رو خواهد آمد. شاید به همین دلیل است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَی مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَات؛ دوری کردن از بدیها برتر از کسب خوبیهاست.»
باید به کسانی که دلنازک هستند و بیشتر دوست دارند در هوای گل و بلبل اخلاقی و عرفانی تنفس کنند، و پرداختن به بدیها را کمی بد میدانند، بگوییم که شما به قدر کافی آدمهای خوبی هستید، تنها کافی است کمی از بدیها مراقبت کنید، آن گاه است که بهار میشود و شکوفههای خوبیهای پنهانتان میشکفد. به همین دلیل است که خوبان نازنین و مقربان درگاه الهی، این قدر ما را از بدیها هراس دادهاند تا درخت وجودمان در آستانۀ بهار، حَرَس شود؛ و «تزکیه» یعنی همین.
اما به کدام عیب بپردازیم؟ باید از میان تمام عیوب خود به عیبی بپردازیم که هم «اولویت» داشته باشد. یعنی بودن و نبودنش خیلی برای ما فرق داشته باشد؛ بودنش خیلی خطرناک، و نبودنش خیلی ارزشمند باشد. و هم «عمومیت» داشته باشد. یعنی همه کم و بیش با آن درگیر باشند. و از همه مهمتر اینکه پنهانتر باشد، کمتر شناخته شده باشد و بیشتر نیاز به گفتوگو داشته باشد. به عبارتی دیگر، احتمال «ناشناخته» بودن آن برای ما بیشتر باشد.
«تکبر» در مقایسه با صفات کلیدی و مهم دیگر نیز از ویژگیهای خاصی برخوردار است. مثلاً صفتی مانند حسادت با همۀ اهمیتش تنها در روابط بین انسانها رخ میدهد. اما تکبّر نه تنها بین انسانها پیش میآید، بلکه نسبت به خداوند متعال، نسبت به حق و حتی نسبت به خود فرد هم قابل تحقق است، بنابراین دایرۀ بسیار وسیعتری را شامل میشود.