فقدان استاد داریوش شایگان برای ما، چه آنها که از نزدیک با او نشست و برخاست داشتند و چه خوانندگان آثارش بسیار تلخ و ناگوار بود و هست. مردی با آن انضباط و انتظام در تمامی امور زندگی و سرزندهتر و پرکارتر از ما که حداقل دو دهه از او جوانتر بودیم و با روزی هشت ساعت کار مدام فکری اعم از خواندن و نوشتن و... به قول استاد مجتهد شبستری ناگهان «انگار او را صاعقه زد» و یا به قول دکتر محمدعلی موحد «کجا شد آن همه هوش و ذکاوت؟». این روزها «زود بود» را بسیار از دوستان و آشنایان میشنویم. طرح سه کتاب مهم را در سر داشت و قرار بود در طی سالهای آینده آنها را بنویسد. یکی از کتابهایی که در دست داشت عنوان تقریبیاش را تعیین کرده بود: «فروپاشی ساختارهای سنتی در پی ظهور روش علمی» معتقد بود در پی ظهور روش و ذهنیت علمی چگونه ساختارهای کهن فرو میپاشد و نگاه انسان به طبیعت و عالم یکسره دگرگون میشود. به اصرار بنده یک بخش «دگرگونی ادبیات» یا آنچه که بعد از انتشار «دون کیشوت» در عالم رمان اتفاق افتاده بود را افزوده بود و هر روز و این اواخر بسیار بسیار نکتهها از تغییر نگاه نویسندگان در دوران ادبیات جدید در جهان انتخاب میکرد و گاهی که زودتر از دوستان میرسیدم به محضرش، نکاتی را بیان میکرد و میگفت میلان کوندرا به خوبی این تز را دریافته است. قرار بود بعد از «جنون هوشیاری» و «فانوس جادویی زمان» کتاب «مونتنی» را شروع کند که درباره سه شخصیت ادبی مهم فرانسه و جهان کامل شود. برای انتخاب این سه تن توضیح میداد که چرا شناخت ما از بودلر، پروست و مونتنی مهم است و به ارتقای سطح ادبی و فکری نویسندگان، شاعران و منتقدان ما در زبان فارسی مدد خواهد رساند. علاوه بر اینها طرح نگارش چند مقاله را نیز در ذهن داشت. گاهی به فراخور موضوع زمینههای آن مقالات را مطرح میکرد. اینها را نوشتم که واقعاً دریغ و دردی را که سرلوحه یادداشت خود قرار دادهام حس کنید. واقعاً زود بود! من در روز واقعه (عصر پنجشنبه پنجم بهمنماه) فردای سالروز تولدش با اطلاع تلفنی مهندس اسماعیلزاده خودم را به شتاب به منزلش در ولنجک رساندم. در آنجا در کنار دو تن از فرزندانش رکسان و ترانه و دوستانی که خبر شده بودند و به تدریج میرسیدند او را به بیمارستان منتقل کردیم. در آن شب هیچکدام از ما تصور نمیکردیم که او به خانه خود بازنخواهد گشت. حتی در آخرین روزها که پزشکان قطع امید کرده بودند، ما با شواهدی از اینجا و آنجا خود را امیدوار میکردیم که او بازخواهد گشت. اما دست تقدیر چنین رقم نزد و اینک ما تنها شدیم! زیرا او برای ما هم پدر بود، هم استاد و خانه پرمهرش و وجود نازنینش پناهگاهی بود برای ما که از همه جا رانده و مانده بودیم!
فرمت محتوا | epub |
حجم | 34.۴۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 1,122 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۳۷:۲۴:۰۰ |
نویسنده | علی دهباشی |
ناشر | انتشارات علمی و فرهنگی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۱۰/۰۳ |
قیمت ارزی | 30 دلار |
قیمت چاپی | 600,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |