درست به همان ترتیبی که همیشه فراموش میکنم هنگام سرماخوردگی، برای جلوگیری از تشدید تب، آیا باید چیزی بخورم یا نه، به همان ترتیب فراموش میکنم آیا باید جهانی بیندیشم و محلی عمل کنم یا بالعکس. البته من در شرکت خوبی کار میکنم، و هر روز این معما را با برخی از بزرگترین بازاریابان دنیا مرور میکنم. صاحبان برندها، در هر جای دنیا که هستند، هنگامی که صحبت از مدیریت دقیق داراییها و مزیتهای برندشان به میان میآید، باید دقت و تلاش زیادی صَرف یافتن نقطه توازن میان جهانی و محلی بودن کنند.
در ظاهر، مدیریت برند جهانی کار سادهای به نظر میرسد. فرایند کار در نگاه اول عبارت است از تأکید بر ثبات و یکدستی برند در عرصه جهانی، طراحی و توسعه یک استراتژی مشترک برای کانالهای ارتباطی و ایجاد تقاضا برای برند با کمک تدوین یک پیام انگیزشی جهانی. اما در این مسیر مشکلات و دردسرهایی وجود دارد. مردم کشورهای مختلف، از جهات متعدد با یکدیگر تفاوتهایی دارند. عادتهای غذایی متفاوت دارند، به روشهای مختلف و از مکانهای متفاوت خرید میکنند، خانههای خود را به اشکال متفاوت میآرایند و حتی به لطیفههای مختلفی میخندند. این تفاوتهای قطعی جهان ما را به یک مکان جادویی تبدیل میکند. تنوع و تکثر بیپایان دنیای ما، علاقه و اشتیاق به دیدن زوایا و گوشه و کنار دنیا را در انسان زنده میکند و دوستیهای به یاد ماندنی و تجارب گرانبها را به همراه دارد. اما این تنوع همین اندازه برای بازاریابان نیز جذاب و توأم با یک زندگی زیبا و آسوده نخواهد بود.
دوست و همکار خوب من، نیگل هالیس، یک سال از عمر خود را صرف مطالعه و یافتن راهحلهایی برای این مشکل کرده است و زندگی را برای بازاریابان جهانی اندکی راحتتر و آسودهتر کرده است. وی بسیاری از پایگاهدادههای غنیِ حاوی اطلاعات بینالمللی، که در مؤسسه میلوارد براون نگهداری میشود، را مورد واکاوی و بررسی دقیق قرار داده، پژوهشهای مهمی را انجام داده و با صدها نفر از کسانی که در زمینه بازاریابی برند فعالیت داشتهاند (خواه به عنوان صاحبان برند و خواه به عنوان کسانی که در آژانسهای تبلیغاتی و بازاریابی فعالیت داشتهاند) مستقیماً صحبت کرده است.