کتاب «پنجاه و یک افسانه ی خواندنی» صندوقچهای پر از قصههای جذاب و شگفتانگیز است؛ از قصهی جوجهاردک زشت، و سفیدبرفی و گلقرمزی گرفته تا قصهی سه آرزو، دختر برف و پسر آتش و… قصههایی که همه در روزگاران گذشته رخ دادهاند. میتوانیم هربار که کتاب را باز میکنیم، دست بیندازیم و یکی از قصهها را از این صندوقچه بیرون بکشیم.
روزی روزگاری، ماهیگیر فقیری بود که با همسر غرغرویش توی کلبهای قدیمی کنار دریا زندگی میکرد. او روزی به دریاچه رفت و ماهی سخنگویی را صید کرد که…
یک روز اردکخانم منتظر بود که جوجههایش از تخم بیرون بیایند. کمی که گذشت جوجههای خوشگل یکییکی تخمها را شکستند و بیرون آمدند تا اینکه آخرین تخم شکسته شد، اما این جوجه بزرگترین و زشتترین جوجهای بود که ارکخانم در زندگیاش دیده بود. این جوجه از کجا آمده بود؟
یک شب ماه به مردابی که زیر پایش بود، نگاهی انداخت. مرداب گلآلود بود و در آن اطراف هم غولها منتظر بودند تا ردای ماه بگیرند و او را توی مرداب غرق کنند. تا اینکه شبی ماه را گیر انداختند…
کتاب مصور «پنجاه و یک افسانه ی خواندنی» با قصههای جذابِ کمتر شنیدهشدهاش، میتواند منبعی جذاب برای قصهگویی پیش از خواب کودکان باشد.