۱_ چرا «راه و رسمِ ترانه» نوشته شد؟
حتی در سرزمینی که خیلی چیزها سرِ جایِ خودش نیست، بعید و تقریباً ناممکن است که کسی یک رمان را جایِ نمایشنامه قالب کند و خوانندگان عمومی آن را بپذیرند؛ چه برسد به متخصصان و دستاندرکاران! همچنین بعید و تقریباً ناممکن است که دوره یا کارگاهی با عنوانِ آموزشِ فیلمنامهنویسی تشکیل شود و بعد در آن داستاننویسی درس بدهند و ... .
ظاهراً این گزارهها بیشازحد بدیهی بهنظر میرسند؛ اما جالب است که برای ترانه، اتفاقاتی معکوس رقم خورده است!
شاید مهمترین وجهِ تمایزِ گونهها و شاخههای ادبی و هنری، فرم و ساختار باشد. ممکن است داستان، نمایشنامه و فیلمنامه ریشههای یکسان و شباهتهایی ناگزیر داشتهباشند اما آنچه اینها را از یکدیگر تفکیک میکند، ساختار است. اگر صفحهای از یک رمان و صفحهای از یک نمایشنامه را بهطورِ اتفاقی باز کنیم، متوجهِ تفاوتِ این دو گونه- حتی در جزئیات- خواهیم شد. شیوۀ توصیف و روایت و نوعِ نگارشِ گفتوگوها و... شباهتی به هم ندارد. علتِ آنهم مشخص است: رمان را قرار است نویسنده بهصورتِ مکتوب ارائه کند و نمایشنامه را قرار است بازیگران روی صحنه اجرا کنند. راستی مگر شعر و ترانه تفاوتی اینچنینی ندارند؟ پس چگونه است که شکلِ مکتوبِ شعر و ترانۀ ما قابلِ تفکیک نیست و کسی در موردِ تفاوتِ ساختاری شعر و ترانه چیزی نمیگوید؟
در اغلبِ کارگاهها و کتابهای آموزشِ ترانهسرایی، کمتأثیرترین ویژگیهای جزئیِ شناختِ ترانه موردِ تأکید و توجه قرار میگیرد اما هرگز به بنیادیترین وجهِ تمایزِ ترانه، که ازقضا مهمترین وجهِ وجودی آنهم هست، نمیپردازند. علتش مشخص است: آموزشدهندگان اصلاً از چنین موضوعی آگاهی ندارند. آنها شنیدهاند که ترانه نوعی شعر است؛ اما، با فرضِ درستی این گزاره، پرسش این است که "ترانه چگونه شعری است و چه فرقی با گونههای دیگر شعر دارد؟"
آموزشدهندگان ترانهسرایی و ترانهسرایان و حتی منتقدان در پاسخ به این پرسش، به هیچ نکتۀ ساختارمندی اشاره نمیکنند و تنها توضیحاتی مبهم دربارۀ مفاهیمِ ساده و زبانِ گفتاری (محاورهای) ترانه خواهند داد؛ اما آیا هر شعری که به زبانِ ساده و گفتاری سروده شده باشد ترانه است؟ ممکن است در برابر این پرسش با این پاسخ مواجه شویم که "اگر چنین شعری اجرا شود، ترانه خواهد بود."
در پیِ این پاسخِ فرضی، پرسشِ دیگری برای ما پیش میآید: "برای شعرهایی از حافظ، مولانا، نیما، مشیری و دیگر شاعران نیز آهنگهایی ساخته و این اشعار با آهنگ اجرا شده است؛ آیا آنها هم ترانهاست؟" و پرسش جدیتر این است: "تکلیفِ ترانههایی که نه به زبانِ گفتاری (محاورهای) بلکه به زبانِ معیار یا زبانِ ادبی سروده شده چیست؟"
بگذارید باز هم به گونههای دیگر نثر نگاهی بیندازیم:
فیلمهای بسیاری براساسِ داستانها و رمانهای مشهور ساخته شده است؛ البته کارگردانانْ فیلمهایشان را عیناً براساسِ آنچه در صفحاتِ رمان نوشته شده نساختهاند و برای رسیدن به ساختارِ سینمایی، از فیلمنامهای که با "اقتباس" از داستان اصلی نوشته شده استفاده کردهاند. آیا ممکن است در ترانه هم اتفاقِ مشابهی بیفتد؟ پاسخ مثبت است؛ اما پیش از شرحِ آن، اندکی به ساختارِ ترانه بپردازیم.
ترانه هم مانندِ گونههای غیرِ مستقلِ دیگر (همچون نمایشنامه و فیلمنامه در قالب نثر - که درواقع "پیشنهادی برای اجرا" هستند) ساختارِ خود را از گونۀ اصلی میگیرد؛ یعنی همانطور که قواعدِ سینما ساختارِ فیلمنامه را مشخص میکند، قواعد ترانه نیز تحتِ تأثیرِ ساختار موسیقی قرار دارد.
برای توضیحِ این تأثیرگذاری میتوانیم به شعرِ حافظ و مولانا برگردیم: وقتی آهنگسازی تصمیم دارد به ساختنِ موسیقی برای شعری بپردازد، بهطورِ قطع ساختاری برای کارش در نظر میگیرد؛ مثلاً ممکن است یک یا دو بیت را بهعنوانِ ترجیعبند مشخص کند و آنها را بعد از هر دو بیت (که روی آنها ملودیِ یکسان میگذارد) تکرار کند؛ یا ساختِ دیگری را مبنای کارش قرار دهد و بر آن اساس آهنگ موردنظرِ خود را بسازد. کار آهنگساز در این مرحله شبیهِ همان کاری است که فیلمنامهنویس برای اقتباس از یک رمان یا داستان انجام میدهد: "تغییرِ ساختار گونۀ غیرِ اصلی در جهتِ هماهنگی با گونۀ اصلی". اگر بتوانیم شعری از حافظ را که با موسیقی و آواز اجرا شده ترانه بنامیم، بهعلتِ این تغییرِ ساختار است؛ و نه صرفاً به این علت که خوانندهای آن را خوانده است.
حالا دربارۀ ترانه هم میتوانیم روشنتر حرف بزنیم: کارِ کسی که شعری مینویسد و بعد یک آهنگساز برای آن ساختار تعیین میکند، تفاوتی با کارِ دیگرْ شاعران ندارد. عنوانِ چیزی که نوشته شعر است. این شعر ممکن است قوی و ارزنده باشد یا مبتذل و سطحی. این اثر ماهیتاً تفاوتی با شعر ندارد- و البته هنوز ترانه نیست. همانطور که اگر کسی قصهای بنویسد و آن را (برای تبدیلشدن به فیلم) به کارگردانی پیشنهاد کند، نوشتۀ او قصه است و نه فیلمنامه؛ و کاری که او کرده قصهنویسی است و نه فیلمنامهنویسی؛ حتی اگر بر اساسِ قصۀ او نهایتاً فیلمی هم ساخته شود.
گویا این همان نکتۀ مهمی است که ناآگاهیِ ترانهسرایان به آن دامن زده است؛ همان کسانیکه ممکن است بعضاً در جایگاهِ مدرسان ترانهسرایی و گردانندگان جلساتِ مربوط به آنهم قرار گرفته باشند. اکثریتِ قریب به اتفاقِ آنان نمیدانند که ترانه روی کاغذ هم میتواند ترانه باشد (مثلِ همان فیلمنامه و نمایشنامه)؛ و به همین علت است که نشستهای ترانه چیزی جز جلسۀ شعرخوانی و کارگاهها و کتابهای آموزشِ ترانه چیزی جز کارگاه و کتابِ آموزشِ شعر نیست؛ و در نتیجه این اتفاق عجیب افتاده است: دستاندرکارانِ یک گونۀ هنری از "ماهیتِ" کاری که میکنند و چیزی که درس میدهند، بیخبرند!
... و از اینرو هدف از نوشتنِ این کتابْ روشنکردنِ چیستیِ ترانه و آموزشِ آن برمبنای اصول و قواعدی است که در سراسرِ جهان جریان دارد.