اساس نظر فایدهگرایی این است که در هر موقعیت، درستترین کنش اخلاقی این است که در آن کنش بیشترین منافع برای جامعه و برای فرد وجود دارد. اما توجه داشته باشیم که در اینجا منظور از منافع جامعه منافعی مبتنی بر روندهای تاریخی و شناخت تقسیمبندیهای طبقاتی نیست، بنابراین نه پیشینه دارد، نه بعد، نه تقسیمبندی و نه پیچیدگیهای اجتماعی گرایشها را نشان میدهد و از این رو چیزی است مبهم. خواهیم دید که این منافع اجتماعی را نیز ظاهراً باید از طریق انتخاب و جمعبندی فردی به دست آورد، اما سلطۀ منافع چنان عمل میکند که بین منافع فرد و جامعه، شکافی پرنشدنی پدید میآورد. بههرحال بیشترین و بالاترین فایده در دیدگاه فایدهگرا در بهترین حالت به معنای خوشبختی و کامیابی است که نشانی از تناقضها، تضادها و آگاهیها در آن وجود ندارد و فقط چیزی است انتزاعی، کلی و بهشدت مناقشهبرانگیز.
واقعاً با کدام سنجه و میزان میتوان کمیت، کیفیت و تغییرات در خوشبختی را از حیث زمانی، جغرافیایی، فردی، گروههای اجتماعی، جنسی، سنی و جز آن اندازهگیری کرد. مشکلِ راههای اندازهگیری و مقایسۀ خوشبختی مدتهاست که طرفداران فایدهگرایی را از غوطهوری در دریای نظریهپردازیهای بیفایده (و ریاضیات اقتصادی در عرصۀ اقتصاد) نرهانیده و به ساحل امن و قابل اتکا نیاورده است. درست است که خوشبختی در مفهوم عام آن قابل بیان است، اما امری است مادی و تاریخی، واضح است که جامعۀ ثروتمند و اقشار دارا بهطور کلی خوشبختتر از جامعۀ فقیر و اقشار نادر هستند. چه کسانی ممکن است تردید کنند که مرفهان فلوریدا خوشبختتر از خانوادههای گرسنهماندۀ سومالیاند. اما آیا این حاصل یک انتخاب فایدهگرایانه است؟ و آیا پدیدهای است فردی، بیتاریخ و بدون علتهای اساسی؟ قطعاً نه.