نیازی به گفتن نیست که شناخت خاورمیانه و تحولات آن بهعنوان یکی از مهمترین و حساسترین مناطق راهبردی جهان تا چه میزان مستلزم بررسیهای دقیق و عالمانه است، منطقهای که گهواره تمدن و خاستگاه سه دین بزرگ ابراهیمی بوده، حدود ۶۶ درصد ذخایر نفت جهان را در خود داشته و تنوعات قومی، نژادی، مذهبی و فرهنگیْ آن را همواره به کانون منازعات بسیار تبدیل کرده است. بنا به همین دلایل، مطالعه پیچیدگیهای جامعه عربستان نیز اهمیتی دوچندان مییابد. پیشینه و سابقه این کشور بهعنوان سرزمین وحی، صادرکننده قرائت خاصی از اسلام به نام وهابیت و تأمینکنندة بخش عمدهای از نیاز انرژی جهان با موقعیت ژئواکونومیک و ژئوپلتیک ممتاز به عربستان، در مقایسه با سایر کشورهای عرب منطقه، وزن و اهمیت خاصی بخشیده است. با وجود وزن و تأثیرگذاری مزبور، متأسفانه، ادبیات مربوط به عربستان در ایران همچنان با خلأ بزرگی روبهروست، هر چند، در سالهای اخیر، کتابهای خوبی در این زمینه ترجمه و تألیف شده است. کتاب پیش رو که به قلم یکی از برجستهترین خاورمیانهشناسان نوشته شده بیشک از جمله آثار ارزشمندی است که بهخوبی میتواند بخش مهمی از خلأ مزبور را پر کند. استفان لاکروا که استاد علوم سیاسی و پژوهشگر مسائل خاورمیانه است میکوشد از رهگذر بررسی جریانی موسوم به بیداری اسلامی یا «صحوه» تحولات عربستان را مطالعه کند و درک روشنتری از نسبت دین و سیاست و ریشههای اسلامگرایی در این کشور به دست دهد.
به باور نویسنده، شرایط شکلگیری اسلامگرایی در عربستان سعودی با دیگر کشورهای خاورمیانه تفاوتهای زیادی دارد و علت آن هم به ماهیت رژیمی برمیگردد که، برخلاف سایر کشورهای عرب خاورمیانه، خود داعیه مذهبی بودن دارد. همین امر سبب شده اسلام در عربستان سعودی بستری برای طرح مسائل و منازعات اجتماعی باشد. از اینرو، لاکروا مدعی است این کتاب بیش از آنکه مطالعه صرف سیاست در عربستان باشد، چشماندازهای بدیعی پیرامون تاریخ اجتماعی معاصر این کشور عرضه میکند. از این منظر است که پدیده صحوه به نقطه مرکزی تحلیل کتاب تبدیل میشود زیرا مهمترین و اثرگذارترین اتفاقی است که در بافتار اسلامگرایی این کشور رخ داد و ایدههایی را در متن جامعه عربستان پراکند که تحولاتی مهم را در سالهای آتی رقم زدند. نکته جالبی که در کتاب بدان پرداخته میشود این موضوع است که نویسنده وهابیت را، برخلاف تصور رایج، پدیدهای راکد و ایستا نمیداند بلکه اتفاقاً معتقد است فقر نظری اندیشه عبدالوهاب به تکثیر و ازدیاد تفاسیر مختلف انجامیده و آن را به سنتی پویا و متحول بدل کرده است.
به باور نویسنده، رویکردهای تحلیلی بهکاررفته در تحلیل اسلامگرایی عربستان تاکنون از آنجا که عمدتاً ریشه اسلامگرایی را تنها در عوامل بیرونی جستجو میکنند و پیچیدگی جامعه عربستان را از نظر دور میدارند کمک چندانی به شناخت این پدیده نکرده است. از اینرو، لاکروا با کاربست نظریه «میدان» پییر بوردیو و مطالعه سرمایههای اجتماعی و نمادین موجود در بازیگران میدانها یا حوزههای مختلفی چون سیاسی، مذهبی و روشنفکری درکی روشنتر از پدیده مورد نظر را ارائه میکند. کتاب، پس از بررسی نحوه پیدایش حکومت سعودی و تعاملات موجود در حوزه سیاسی، به مطالعه حوزه مذهبی، فعل و انفعالات تاریخی درون این حوزه و رابطه آن با حوزه قدرت میپردازد. بهزعم کتاب، حوزه قدرت در عربستان بهطور سنتی از مجموعه حوزههای بهظاهر مستقل تشکیل شده که این نتیجه فرایندهای پیچیده تاریخی است.
چیزی که نویسنده نطفه شکلگیری میدان یا حوزه قدرت در عربستان میداند پیمانی است که در سال ۱۷۴۴ میلادی میان محمد بن سعود و شیخ محمد بن عبدالوهاب منعقد شد و به موجب آن محمد بن سعود متعهد گردید تفسیر عبدالوهاب را بهعنوان قرائت مذهبی رسمی و برتر در جامعه پیاده کند و از آن سو عبدالوهاب نیز به حکمرانی او مشروعیت مذهبی ببخشد. بعد از این اتحاد بود که دوره اول حکومت آل سعود شکل گرفت. از اینرو، حکومت مزبور زیر سلطه دو گروه نخبگان متمایز قرار گرفت که قدرت را میان خود تقسیم کردند؛ نخبگان سیاسی که منحصراً از نوادگان محمد بن سعود بودند و نخبگان مذهبی که حول محور محمد بن عبدالوهاب و اخلاف او شکل گرفتند. همین امر در ادامه سبب پیدایش دو حوزه مستقل از هم ـ سیاسی و مذهبی ـ شد که هریک در اختیار نخبگان خاص خود قرار داشت.
حوزه سیاسی در عربستان همواره حول محور خاندان سعود شکل گرفته که انحصار قدرت سیاسی را از گذشته در دست داشته است، هرچند این موضوع مانع از آن نشده که درون خاندان مزبور، رقابتهایی در جهت کسب قدرت شکل نگیرد. جناحبندیهای شکلگرفته، میان فرزندان ذکور عبدالعزیز، جبهههای قدرتی را در این خانواده شکل داده که ویژگی خاصی به حوزه سیاسی بخشیده است.
حوزه مذهبی هم در عربستان حول نوادگان شیخ محمد بن عبدالوهاب پدید آمده که لقب «آل الشیخ» را با خود یدک میکشند. با وجود انحصار این افراد در حوزه مذهبی، در قرن نوزده برخی از خاندانهای نجدی توانستند وارد این حوزه شوند و یک آریستوکراسی مذهبی را بهعنوان حافظان میراث فکری عبدالوهاب شکل دهند، کسی که معتقد بود جامعه عربستان به دوران جاهلیت قبل از اسلام بازگشته و برای حل این مشکل باید دست به پالایش دین از برخی بدعتها و انحرافات زد.
شاید برای خواننده ایرانی، آگاهی از وجود حوزهای مهم به نام روشنفکری آن هم در جامعه بهشدت سنتی عربستان جالب باشد. در واقع، بنا به ادعای کتاب، نظام سیاسی عربستان بهمنظور کارآمد جلوه دادن روند نوسازی کشور درصدد برآمد در برابر علمای سنتی دست به ایجاد گروهی بزند که نماینده توسعه و مدرنیزاسیون کشور باشند و اینگونه بود که قشر جدیدی به نام روشنفکران شکل گرفت. کشف و استخراج نفت، حضور غربیها در عربستان، اعزام دانشجویان سعودی به دانشگاههای غربی و عربی و آشنایی با ناسیونالیسم و سوسیالیسم در این روند نقش بسیار مهمی ایفا کرد. این طبقه بعدها، در دهه ۱۹۷۰، نشریات و باشگاههای ادبی را بدل به تریبونی برای طرح ایدههای مدرنیستی خود کرد و البته حساسیت قشر مذهبی جامعه را هم برانگیخت.