علی اکبر جمراسی که در خانوادهای انقلابی رشد کرده بود، با اراده پولادین به همه ثابت کرد ریز جثه بودن و سن و سالِ کم نمیتواند مانع مردانه رفتار کردن باشد. وی در عملیاتهای زیادی شرکت کرد، موقعیتهای خطرناکی را از سر گذراند و در واحدِ اطلاعات عملیات یک نیروی کارآمد بود، اما نتوانست در دورانِ جنگ تحمیلی به آرزویش یعنی شهادت برسد.
علی اکبر جمراسی، راهش را زود پیدا کرد. انقلابی شدنش. رزمندگی و جنگیدنش. لباس پاسداری پوشیدنش. تفحص کردنش. درس خواندن و دانشگاه رفتنش. اصلاً همین پدری کردنش. پای حرف جامانده های لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام که می نشینی، از اخلاصش می گویند. هم سنگرهایش توی اطلاعات سپاه لشکر از تخصص و عمل گراییاش تعریف میکنند. پیش زن و بچه اش هم که میروی دم از اخلاق و مهربانیاش میزنند.
آخرین روزِ از تیرماه سال۱۳۹۰، درست وقتی که جمراسی فقط چند ماه تا بازنشستگی فاصله داشت همراه تعدادی از دوستانِ پاسدارش برای ماموریتی راهی سردشت شد. درست وقتی که هیچکس انتظار نداشت او شهید شود، حین ادامه عملیات پاکسازی منطقه از لوث وجود گروهک تروریستی پژاک به علت برخورد خودرو با تله انفجاری به شهادت رسید.