هنگام فرورفتن اروپا به باتلاق جنگ به سال ۱۹۱۴، این قاره تحت سلطه امپراتوریهای خاندانی با مستملکات سرزمینی عظیم هم در درون هم در بیرون قاره قرار داشت ـ و در واقع از سدهها پیش چنین بود. هنگامی که سیل بنیانفکن پیکار صنعتی به پایان رسید، سه امپراتوری از این امپراتوریها فروپاشیدند و با تجزیه سرزمینی روبرو گشتند در حالی که سایر امپراتوریها با معضلات عمدهای که پال کندی آنرا «امتداد دیوانهوار امپراتوری» مینامد دست به گریبان گردیدند. با وجود این، برخی از مدافعان این نظام، به ویژه امپراتوری عثمانی، از مدتها قبل تحت تاثیر بحران شرق در دهه ۱۸۷۰، با زوال امپراتوری روبرو شده بودند. ایتالیا ـ که تازه به عرصه توسعهطلبی امپریالیستی قدم نهاده بود ـ با عنایت به فرصتهای پیشآمده ناشی از ناتوانی عثمانیها در جلوگیری از تجزیه تدریجی امپراتوری خود در سپتامبر ۱۹۱۱ علیه عثمانیها اعلام جنگ کرد. نبرد ایتالیائیها علیه عثمانی که در اصل نبردی به هدف اشغال استانهای تریپولی و سیرنایکای عثمانی، ادامه سنت قرن نوزدهمی فتوحات استعماری اروپاییان تلقی میشد که به سرعت بر شدت، جاهطلبی و حوزه جغرافیایی آن افزوده شد و به آتش نفرت نژادی و مذهبی در سراسر سواحل خاوری مدیترانه و بالکان دامن زد.
-قسمتی از متن کتاب-