- از متن کتاب:
نکتهٔ منحصربفردِ این ویرانشهر آخرالزمانی ارتباط واضح آن با سرمایهداری متأخر است. وضعیتی که با آن روبهروییم فرق دارد با سناریوی آشنای حکومتهای تمامیتخواه که معمولاً در نسخههای سینماییِ ویرانشهرها به تصویر کشیده میشود (نمونهاش فیلم وی مثل وندتا (V for Vendetta) ساختهٔ جیمز مکتیگ در سال ۲۰۰۵). در رمانِ فرزندان انسانِ پی. دی. جیمز، که فیلم بر اساس آن ساخته شده، دموکراسی به حالت تعلیق درآمده و یک فرماندهِ خودگمارده بر کشور حکمرانی میکند؛ اما فیلم با زیرکیِ تمام این مسائل را بیاهمیت جلوه میدهد و به بیننده القا میکند که سازوکار اقتدارگرایانهٔ درون فیلم را میتوان در ساختارهای سیاسیِ دیگر، که ظاهراً دموکراتیک باقی ماندهاند، نیز پیاده کرد. جنگ علیه تروریسم۱ ما را آمادهٔ چنین تغییر و تحولی کرده: عادیسازیِ بحران به وضعیتی میانجامد که در آن حتی خیال لغو سازوکاری که برای مقابله با وضعیت اضطراری وضع شده نیز ناممکن به نظر میرسد. (این جنگ کی به پایان میرسد؟)
دیدنِ جهانِ فرزندان انسان لابد ما را یادِ نقل قولی میاندازد که به فردریک جیمسون و اسلاوی ژیژک نسبت دادهاند: تصور پایان دنیا آسانتر از تصور پایان سرمایهداری است. این جملهٔ قصار منظور من از «واقعگراییِ سرمایهدارانه» را بهخوبی بیان میکند: این حسِ فراگیر که نهتنها سرمایهداری یگانه نظام اقتصادی و سیاسیِ ماندگار است، بلکه حالا دیگر تصور بدیلی منسجم برای آن نیز غیرممکن است. زمانی فیلمها و رمانهای آخرالزمانی تمرینی برای پرورش قوهٔ تخیل بودند ـــفجایعی که این آثار به تصویر میکشیدند در حقیقت پیشزمینههایی روایی بودند برای ظهور شیوههای دیگرگونهٔ حیات و فعالیت بشری. اما در فرزندان انسان اینگونه نیست. به نظر میرسد دنیایی که در فیلم به نمایش درآمده بیش از آنکه بدیلی برای دنیای ما باشد، پیشبینیِ هرچه وخیمتر شدن اوضاع در آینده است. در دنیای فیلم، همانند دنیای ما، تمامیتخواهیِ افراطی و سرمایه بههیچعنوان مغایرتی با هم ندارند: بازداشتگاهها و کافیشاپهای زنجیرهای در کنار هم به حیاتشان ادامه میدهند. در فرزندان انسان، فضای عمومیْ متروکه شده و به قرق حیوانات و انبوه زبالهها درآمده است (یکی از صحنههای بهشدت تکاندهندهٔ فیلم در مدرسهای متروکه رخ میدهد که گوزنی در میان آن میتازد). نئولیبرالها، که نمونهٔ فرد اعلای واقعگراییِ سرمایهدارانه هستند، نابودیِ فضای عمومی را جشن میگیرند؛ اما در فرزندان انسان، برخلاف اظهار امیدواریِ رسمیِ نئولیبرالها دولت مضمحل نشده، بلکه صرفاً به کارکرد نظامی و پلیسیِ ذاتیِ خود بازگشته است (میگویم امیدواریِ «رسمی» چون نئولیبرالیسم در نهان به دولت متکی است حتی وقتی از نظر ایدئولوژیک آن را به صلابه میکشد. این مسئله در بحران بانکیِ سال ۲۰۰۸ بهشکل خارقالعادهای چهره نشان داد؛ آنجا که دولت به دعوت ایدئولوگهای نئولیبرال لبیک گفت و بهسرعت برای نجات نظام بانکی وارد معرکه شد).