تنشها و مشکلات روحی و روانی انسان معاصر یکی از مسائل حائز اهمیت در دوران ماست که نیازمند توجه بیشتر محققین برای بررسی علل و ریشههای آن به منظور یافتن راه حلهای مناسب میباشد. از علل بروز این مشکل میتوان به بر هم خوردن توازن و رابطه مطلوب میان انسان و طبیعت اشاره کرد. از این رو بازنگری در رابطه انسان و طبیعت به منظور برآوردن نیازهای روحی و روانی و ایجاد آرامش و کاهش یا تعدیل تنشهای روحی و روانی، که بالا رفتن سطح سلامت روانی و جسمی انسان را در پی دارد، لازم و ضروری است. این مسئله اهمیت بازنگری در رابطه میان انسان و طبیعت را در قرن اخیر بیش از پیش آشکار کرده است و بحث بازگشت به طبیعت و الگوبرداری از آن را به یکی از چالشهای مهم در دنیا تبدیل کرده است.
پس از یک دوره طولانی نگرش مصرفی و یک سویه به طبیعت که ناشی از نوع تفکر غیر سیستمی نسبت به ارتباط میان انسان و طبیعت بود و عدم شناخت نیازهای حقیقی انسان که دنیای غرب در دوره مدرن با آن مواجه بود که میتوان آن را عصر"طبیعت ستیزی" نامید، در چند دهه گذشته دیدگاههایی که بر رابطه سیستمی میان انسان و طبیعت تاکید داشته و میتوان آنها را دیدگاههای "طبیعت گرا" نامید، مجددا در غرب مطرح شدهاند. در این نگرشهای نوین نوع نگاه از "طبیعت خواهی" به طبیعت شناسی "تغییر کرده است و تلاش شده است تا پاسخی برای بحرانهای گوناگونی باشند که در نتیجه گسیختگی رابطه میان انسان و طبیعت به وجود آمدهاند.
معماری به عنوان یکی از عوامل مهم محیطی، با طراحی کالبدهایی برای افعال بشری، بر زندگی انسانها همواره تاثیرگذار بوده است. یکی از مهمترین دیدگاههای طبیعتگرایی که از اواخر قرن بیستم در معماری مطرح شد، معماری فراکتال است. پژوهشها نشان داده است که فضاهایی مبتنی بر کیفیات فراکتالی به آرامش اعصاب انسان کمک میکند. از این رو بررسی هندسه فراکتال و لحاظ کردن آن در فرآیند طراحی معماری میتواند رویکرد مناسبی برای دستیابی به رابطه بهتر میان انسان و طبیعت باشد.
علاوه بر فاصله گرفتن از طبیعت مورد دیگری که با نگاهی عمیقتر به معضلات موجود در عرصه مهندسی و معماری با آن روبرو میشویم، جای خالی هندسه است. هندسه که میبایست شالودهی اصلی علوم مهندسی و به خصوص معماری باشد مورد بیتوجهی بسیار واقع شده است. شاید بتوان گفت هندسه فراکتال و تفکر و اندیشهی مستتر درآن یکی از ارزشمندترین مفاهیمی است که در مطالعات و آثار معماری معاصر غرب به شیوهی نامناسبی مورد بررسی قرار گرفته است و این آثار عملا منجر به موانعی برای جذب دانشجویان و اساتید معماری به این عرصهی پرمعنی و راهگشا برای معضلات معماری امروز شده است.
از سوی دیگر تقلیدهای کورکورانهای که از معماری سنتی ایرانی شده است نیز سبب شده است تا اندیشه و فلسفهی حاکم بر آن پنهان بماند. اگر به معماری سنتی ایرانی نیز نگاهی عمیقتر بیاندازیم، به اندیشهای ناب و ارزشمند دست خواهیم یافت که شباهت معناداری با حکمت پنهان در هندسهی فراکتال دارد و میتواند چشماندازهای جدیدی را برای متفکران این حوزه به ارمغان بیاورد.
کتاب حاضر تلاشی است برای کم کردن فاصله موجود میان انسان و طبیعت در حوزه معماری از طریق شناخت بهتر هندسه (به عنوان عامل انسجام دهنده در هنرهای بصری) با تمرکز بر هندسه فراکتال به عنوان هندسه حاکم بر طبیعت. به امید آنکه این کتاب قدم بسیار کوچکی در راستای پرداختن به اندیشه و تفکر مستتر در هندسهی فراکتال باشد.