کریستا شرودر زنی معمولی بود که در دوران کاملاً خارقالعادهای زندگی میکرد. متولد ۱۹۰۸ در شهر مرکزی زیبای آلمان، هانوفرموندن، بود. قبل از رفتن به مونیخ در ۱۹۳۰ تایپیستی تندنویس بود. هنگام اقامتش در مونیخ، به محل آگهی روزنامه برای سِمَت منشی در ستاد نیروی گروه ضربت هیتلر، اسآ، رفت و از همانجا ارتباطی پایدار شکل گرفت. در ۱۹۳۳ منشی هیتلر شد. شرودر تا پایان تلخ ۱۹۴۵، به مدت دوازده سال یکی از اطرافیان پیشوا بود. خاطرات این کتاب، مجموعهای از یادداشتها و نامههای معاصر، خاطرات بعد از جنگ، گزارش او از آن دوران جالب و نیز نظرات جذاب اطرافیان هیتلر دربارۀ رویدادهای برجستۀ رایش سوم است. شرودر دربارۀ رخدادهای سیاسی و نظامی چون کودتای روم ۱۹۳۴، سوءقصد به هیتلر در ۱۹۴۴، نبرد لهستان تا فروپاشی رژیم نازی توضیح داده است که همۀ آنها را از شهر برشتِسگادن که محل نسبتاً امنی بوده تجربه کرده است. بااینحال شرودر به خاطر نظرات سیاسیاش مورد توجه نیست. بیتردید تجربیاتش طیف وسیعی داشت؛ اما بنمایۀ کتابش سیاست محض نیست – موضوعی که ادعا میکرد دانش یا فهم اندکی از آن دارد – بلکه نظر دوستانهای است از ساکنان خانۀ هیتلر و شخصیتهای مختلفی که در آنجا کار میکردند. کتاب بهنحو خوشایندی سبک خودمانی دارد و پر از حرفهای راستودروغ، بیان نقاط ضعف و خصوصیات شخصی اطرافیان هیتلر و نیز موضوعات مهمتر مثل روابط مرموز و اغلب مشکلدار هیتلر با زنان است. مسلماً سر و کلۀ هیتلر در کتاب پیدا میشود. شرودر، منشی پیشوا از ابتدا تا پایان رایش سوم، هیتلر را مانند هر شخص دیگری بهخوبی میشناخت و در جایگاه بسیار خوبی قرار داشت تا دربارۀ رفتار و شخصیت هیتلر نظر بدهد. در واقع شرودر آدمی خجالتی نبود و اغلب با کارفرمایش بهصراحت صحبت میکرد. مثلاً در زمستان ۱۹۴۴، از هیتلر رک و راست پرسید که آیا او همچنان به پیروزی در جنگ باور دارد یا نه. در واقع به نظر میرسد که رکگوییاش تقریباً اسباب بدبختیاش شده؛ چون هیتلر چند ماه او را به خاطر مخالفت آشکارش طرد کرد. بااینحال شرودر، چهرۀ بیتأثیری نبوده است. مسلماً تعریف او از رهبر رایش سوم، انسانی بینقص، چندچهره – با علایق و نفرتها، امیدها و ترسها – بسیار جالب است. او رفتارهای بورژوازیمآبانه، بیریایی شدید، تغییر حالات و حتی مهربانی او را بهتفصیل شرح داده است. او هیتلر را فردی متعصب و سادهلوح توصیف نکرده است که برای خوانندگان امروزی بسیار آشناست؛ بلکه فردی بخشنده – حتی مهربان – و نیکوکار توصیف کرده است؛ مردی که دست زنان را میبوسید؛ بهراحتی با منشیانش صحبت میکرد و عاشق کیک سیب باواریایی بود. بنابراین به خاطر تمام افشاگریهای راست و دروغش، بخش تاریکی در داستان شرودر وجود دارد. به دلیلی، «سبک» کتابش کاملاً غیراستدلالی است؛ مثلاً هیچ قدرت استدلال یا اینکه تقصیر من بود – ما باید از جنایات رایش سوم مطلع میشدیم – که در خاطرات دیگر منشی هیتلر، ترادول یونگه هست در این کتاب وجود ندارد. این فقدان ندامت بهنوبۀ خود، پیامدِ شخصیت شرودر بود تا اینکه از روی پرخاشگری باشد: حتی ویراستار این کتاب، آنتون یوئاخیمستالر، شرودر را فردی «مقاوم»، «بسیار منتقد» و به نظر خودش «آزاردهنده» توصیف میکند. هنوز بیشتر از اینها نیز هست. شرودر ادعا کرد که – به گمانم قانعکننده است – از جنایات رژیم نازی و جرایمی که به نام آلمان مرتکب شدند، هیچ اطلاعی نداشته است. ممکن است بهحق این پرسش مطرح شود که چگونه منشی کاخ صدارت رایش میتوانست مدتها از قضیۀ هولوکاست بیاطلاع باشد. بااینحال با تمام نزدیکیای که به کانون قدرت در آلمان هیتلری داشت، شرودر استدلال کرده که وظیفهاش کاملاً تخصصی و عمدتاً محدود به تایپ کردن سخنرانیها و واکنشهای روزانۀ معمول بوده است و چنین رویدادهایی بهندرت مطرح میشده یا به شکل تعبیرهای غیرقابل درک و سخنان دوپهلو بوده است. قطعاً حساسترین دستورات همیشه شخصاً به او منتقل میشد، در نتیجه هیچ «اثری از کاغذ» نمانده یا اثر کمی از آن باقی است. از این گذشته، شرودر برای نگاه بیطرفانه داشتن، زیر سؤال بردن تبلیغات و نگاه به حقایق تلخ، بسیار نزدیک به هیتلر و نخبگان نازی بود. در محیط مرموز دربار هیتلر – در مرکز مشاجرات نازی – شرودر حبس و عملاً از واقعیات تلخ جهانِ خارج دور نگهداشته شده بود. پیامد منطقی این غفلت برای شرودر این بود که نمیتوانست تصور کند که کار نکوهیدهای انجام داده است. با وجود این بعد از ۱۹۴۵ جنایتکار جنگی درجۀ یک شناخته شد و سه سال در بازداشت بود. ظاهراً این برخورد، روحیۀ او را جریحهدار کرد. همانطور که در این کتاب شکایت میکند: «اینکه آیا گناهم بهاندازۀ کیفرم بزرگ بوده یا نه؟ چیزی است که تا به امروز نفهمیدم». اتفاقات زیادی باعث رنجشش شده بود. بعد از جنگ، آلبرت زولر فرانسوی، افسر رابط ارتش هشتم آمریکا، مفصل از او بازجویی کرده بود. زولر یادداشتهای بازجوییاش را با آبوتاب و به شکل کتاب با عنوان زندگی خصوصی هیتلر در سال ۱۹۴۹ منتشر و آن را خاطرات «منشی مخفی» هیتلر توصیف کرد. مسلماً شرودر هیچ امتیازی بابت آن کسب نکرد. بعدها شکایت کرد که زولر بسیاری از یادگاریها – طراحیهای هیتلر و ... یا آنهایی را که از خرابههای رایش سوم کشف کرده و به او داده از آن حذف کرده است؛ اما آنچه بیشتر از همه او را ناراحت کرد، این بود که تفاسیر، عقاید و حکایات مختلفی را نیز به او نسبت داده که هرگز آنها را نگفته بود. خاطرات کریستا شرودر به آلمانی، بلافاصله بعد از فوتش در ۷۶ سالگی در ۱۹۸۵ منتشر شد. شاید دور از انتظار نباشد که به خاطر بیعدالتی که بهوضوح احساس میکرد، کتاب غیرمستقیم به این موضوع پرداخته باشد. از عهدشکنی زولر خیلی ناراحت شد و فهرستی از اشتباهات و بیانات دروغین نسبت دادهشده به او را به کتاب ضمیمه کرد. همانطور که خودش اقرار کرده «متعصبِ جویایِ حقیقت» است و به نظر میرسد چندان امیدی به رفع ابهامها، برداشتهای نادرست از سوی مورّخان و نویسندگان و پایان دادن به بهرهجویی از او نداشت. علیرغم موفقیت انتقادی و تجاری کتاب، نسخۀ انگلیسی آن تا کتاب حاضر، بیش از دو دهه بعد منتشر نشد. این کتابی خاص است؛ بهخصوص اگر کتاب منشی دیگر هیتلر، ترادول یونگه، بهنام تا لحظۀ آخر را به یاد داشته باشید که در ۲۰۰۲ منتشر شد و با استقبال خیلی خوبی مواجه شد. این موضوع به ذات نسبتاً بدقلق و سرسخت شرودر و رعایت دستورالعملهای دقیق برای آماده و منتشر کردن خاطرات برمیگردد. شاید به این خاطر نیز باشد که چنین گواه فردی در اواسط ۱۹۸۰ مد نبود. تاریخ، در آن موقع، در اوج طیف پستمدرنیستی خود بود و شاید بهشدت مشغول یافتن دیدگاههای جدید مبهم و روایتهای کلان بیپایه بود که از سادگی خاطرات یک منشی ساده بسیار ناراحت میشد؛ اما شاید دلیل دیگری نیز برای نادیده گرفتن خاطرات شرودر از سوی ناشران بریتانیایی در ۱۹۸۰ وجود داشته باشد. دو سال قبل از انتشار اصلی آن، جهان با انتشار کتابی به نام خاطرات هیتلر حیرتزده شد که ظاهراً در جمهوری دموکراتیک آلمان بود؛ اما بهسرعت مشخص شد که کلاهبرداری بزرگی بوده و کتاب کاملاً تقلبی است. در این فرایند مسلماً، تعدادی از مورّخان، ناشران و روزنامهها خجالتزده شدند. در نتیجه بسیاری از همان ناشران، هنگام مواجهه با هر اثر تا حدودی مشابه، فوراً کنار میکشیدند. خدا را شکر، چنین علایق آنی اکنون خودشان تاریخ شدهاند و سلیقۀ تاریخی یکبار دیگر تغییر کرده و خاطرات و گزارشهای دستهاول ارزش خاصی پیدا کردهاند. گرچه ممکن است خاطرات کریستا شرودر، آنطور که خوانندۀ مدرن انتظار دارد خردمندانه یا باریکبینانه نباشد؛ اما قطعاً ناامیدکننده نخواهد بود. بهخصوص اینکه تعداد کمی از زندگینامهها همانند او درست از مرکز رایش سوم نوشته شدهاند. کتاب او سبک دلنشینی دارد و به دلایلی دارای اهمیت است؛ از شرح مختصر شخصیتهای اطرافیان هیتلر گرفته تا نگاهی از درون به رویدادهای بزرگ روز و ارائۀ تصویری بسیار شخصی و راهگشا از خود هیتلر. این کتاب کاملاً شایستۀ جایگاهش در میان گزارشهای معتبر دستاول از فرازوفرود رایش سوم است.
راجر مورهاوس، ۲۰۰۹