خیر، نقش مهم و گستردهای را در سرنوشت ملی بسیاری از کشورها داشته است.
فراهم آوردن چهار رکن اصلی زیربنای توسعه یعنی سرمایه و منابع مالی، نیروی کار، تکنولوژی و ماشین و بالاخره برنامههای مدون بدون بهرهوری از مدیریت کارآمد عملی نخواهد بود. سرمایه جهت کسب تسهیلات لازم برای تمرکز و گردآوری منابع و نقدینگی، نیازمند گردش مناسب است. نیروی کار در بخشهای گزینش، تجهیز و آمادهسازی، بهکارگیری، حفاظت و ایجاد انگیزه، نیازمند تدوین و اعمال سیاستهایی قابل قبول و علمی است.
بهکارگیری تکنولوژی، مستلزم خرید، نگهداری، تطبیق با شرایط و بالاخره تکامل مسیر ابداع و نوآوری است. این سه رکن فقط در چهارچوب یک برنامه با اهداف، استراتژی، سیاستها و طرحهای خردمندانه با یکدیگر پیوند میخورند، در حالی که تهیه برنامه خود عمدهترین وظیفه مدیریت است. با این توصیف، مدیریت نقش و جایگاهی رفیع مییابد و در حقیقت عمدهترین رکن توسعه و تعالی در حوزههای کلان (سطح ملی) و خرد (واحدهای اجرایی و عملیاتی) تلقی میگردد.
با توجه به چنین استدلالی وزرای دفاع و خارجه عضو کشورهای ناتو در اجلاس سالانه خود در سال ۱۹۷۰ (میلادی) هنگام بررسی علل عقبماندگی اروپا نسبت به ایالات متحده آمریکا دریافتند که در کشورهای اروپایی به تربیت مدیران لایق و کارآمد توجه چندانی نشده است. به همین دلیل ایجاد دانشکدههای جدید و دورههای گوناگون در مدیریت در دستور کار فوری تمامی کشورهای اروپا قرار داده شد و این شاخه از دانش بشری مورد حمایت کامل دولتهای اروپایی قرار گرفت که آثار آن را در بهبود وضعیت اقتصادی اروپا با حداقل کاهش تفاوت بین این کشورها و آمریکا بهویژه در کشورهایی مانند آلمان، فرانسه و هلند میتوان در دهه اخیر ملاحظه کرد.
آن دسته از کشورهای آسیایی مانند کره جنوبی و سنگاپور که در سالهای اخیر مرتبا فاصله خود را با بهبود شاخصهای توسعه با کشورهای اروپایی کاهش دادند، بخش بزرگی از سرمایه و امکانات آموزش عالی را به تربیت مدیران بهویژه در بخش صنعت اختصاص دادند. سرآمد این کشورها یعنی ژاپن که توانسته است کشورهای غربی را در بسیاری از ابعاد توسعه بهویژه در افزایش مازاد تراز بازرگانی، بهبود رفاه عمومی، جلب و جذب سرمایه پشت سر بگذارد، بیش از هر چیز مدیون مدیرانی است که با بهرهوری از فرهنگ غنی ژاپن، مدیریتی متناسب با شرایط بومی را بهکار بستهاند.