کالینگوود را برخلاف کسانی چون افلاطون یا کانت یا هگل نمیتوان در زمرهی فیلسوفان دانست که نظام فلسفی جدیدی میآفرینند، اما متفکری است که اندیشههایش را نظاممند و مستدل بیان میکند و درعینحال شرحی که از آرای فیلسوفان دیگر به دست میدهد بس بدیع و موشکافانه است. مثلاً در همین کتاب، تاریخچهای تحلیلی از مقولهی «احساس» (از هابز تا کانت) و بیانگری ذاتی نوع بشر آمده که توانایی منحصربهفرد انسان، یعنی زبان، برآمده از آن است.
در پارهی اول کتاب، کالینگوود هنر را از فن مجزا میکند و به چیزهایی میپردازد که ما اغلب نام هنر بر آن مینهیم اما در نظر کالینگوود آنها را باید از شمول واژهی هنر خارج کرد، ازجمله سرگرمی و جادو. کالینگوود این دو را شبههنر مینامد از این حیث که هردو برانگیزانندهی عواطفاند؛ هرچند در اولی عواطف تخلیه میشوند تا مبادا تزاحمی برای زندگی عملی ایجاد کنند؛ درحالیکه در دومی عواطف هدایت و به سوی زندگی عملی سوق داده میشوند.
در پارهی دوم کالینگوود به واکاوی مقولهی احساس، عواطف، تخیل، تجربه، توجه، آگاهی، تفکر و سپس ریشههای بیانگری و زبان میپردازد. سپس نتیجه میگیرد که هنر چیزی است یافتشدنی در ذهن هنرمندی که میخواهد عواطف خاصی را کشف (یا خودآگاه) و بیان کند (نه اینکه فقط برانگیزاند). به این تعبیر، زبان برآمده از میل به بیانگری است و هنر زبانی است برای بیانگری.
پارهی اول و دوم کتاب درواقع در حکم شالودهای است برای پارهی سوم که در آن کالینگود به شکلی مبسوط و مستدل به «نظریهی هنر» خود میپردازد؛ و در پرتو این نظریه هنر راستین را از آنچه بهغلط هنر نامیده میشود، و هنر خوب را از هنر بد تفکیک میکند. «هنر و حقیقت» و «هنرمند و جامعه» نیز از سرفصلهای اصلی در پارهی سوم کتاباند. حسن ختام کتاب نیز شرحی است مختصر از شعر بلند سرزمین هرز تی. اس. الیوت که در نظر کالینگوود نمونهای از «هنر خوب» است.