از اوایل دههی نود، سینما بهتدریج از یک رسانهی فتوشیمیایی ـ مکانیکی به رسانهای دیجیتال تبدیل شد. شاید در نگاه اول چنان به نظر برسد که این روند ناگهانی رخ داده، اما در واقع ذرهذره پیش رفته است. در ابتدا، این تغییر از صدابرداری و صداگذاری شروع شد، بعد به تدوین راه یافت، بعد به فیلمبرداری دیجیتالی و در آخر هم به فرایند اکران رسید. امروزه سینما بهکلی دیجیتالی شده است. اما عشق و احترام ما به شاهکارهای تاریخ سینما، از دورهی صامت گرفته تا دورهی فیلمهای «ناطق» و پس از آن اجازه نمیدهد که در تقلید و نسخهبرداری از فیلمهای گذشته چندان از سینمای قدیمی فاصله بگیریم.
خیلی از فیلمسازهای جوان دلشان نمیخواهد نگاتیو را رها کنند و حواسشان هم نیست که این نگاتیو است که آنها را رها کرده. کارخانهی کمپانی کُداک در نیویورک، که قبلاً ۳۵۰۰ نفر کارمند داشت، تعداد نیروهایش را به ۳۵۰ نفر کاهش داده است، چون فیلمسازهایی که همچنان روشهای قدیمی را ترجیح میدهند دیگر حلقهفیلمهای کُداک نمیخرند (یکی از همین افراد دختر خودم سوفیاست که همان نگاتیو را ترجیح میدهد). تمایل به استفاده از نگاتیو کاملاً قابلدرک و ستودنی است. نگاتیو دوستداشتنی است. حتی بعضی عکاسها هم همچنان نگاتیوهایشان را خودشان میسازند زیرا معتقدند نتیجهای که به دست میآید زیباتر است. شکی نیست که بعد از توقف تولید حلقهفیلمهای فتوشیمیایی، عاشقان و خورههایی پیدا خواهند شد که خودشان دست به تولید نگاتیو بزنند. اما این حقیقت که سینما به طور عمده تبدیل به یک مدیوم الکترونیکی ـ دیجیتالی شده است همچنان به قوت خود باقی است.
به نظر من این تغییر در ماهیت سینما تأثیر بسیاربسیار زیادی خواهد گذاشت و هر چهقدر هم که برای شاهکارهای قدیمیای که روی نگاتیو ضبط شدهاند احترام قایل باشیم این تغییر ما را به مسیرهای جدیدی خواهد برد. اما چه مسیرهایی؟