واژۀ جهان سوم جهت معنادهی به وضعیت رفاه و توسعه کشورهای فقیر و در حال توسعۀ جهان اطلاق میشد. اکنون این مفهوم تا حدودی بار معنای خود را به دلیل رشد برخی از کشورهای جهان سوم و تغییر در روابط بینالملل از دست داده است. اتحادیههای منطقهای یا روابط جنوب- جنوب شاهدی بر این مدعا است. کشورهای توسعه یافته و از جمله کشورهای عضو G8 نقطه آرمانی توسعه برای دیگر کشورهای جهان شده بودند و به همین دلیل «توسعه خطی» مدل توسعه اکثر کشورهای جهان شده بود. این کتاب که نویسندۀ آن در درون جامعه آمریکا زندگی میکند به درستی این باور را فرو میپاشد و قطببندی روابط شمال - جنوب یا کشورهای توسعه یافته و جهان سوم را تغییر میدهد. این کتاب با استناد به مشاهدات و پدیدههای عینی و میدانی ثابت میکند که مدینۀ فاضله ای که از زندگی و «فرهنگ زیست آمریکایی» در جهان به تصویر کشیده میشود دروغی بیش نیست. آنچه برای خوانندگان در این کتاب باید مهم جلوه نماید فروپاشی زندگی طبقۀ متوسط در آمریکاست. طبقۀ متوسط موتور محرکۀ هر جامعه فعال و پویاست، اما محتوای این کتاب نشان میدهد که این طبقه جایگاه خود را در آمریکا از دست داده و بهصورت ملایم به سوی جامعهای ضعیف و فقیر در حال حرکت است. این درحالی است که درآمد ناخالص در آمریکا و حجم اقتصاد این کشور تفاوت معناداری نکرده است. بنابراین میتوان فهمید که درصد اندکی از آمریکاییها که طبقۀ سرمایهدار هستند هر روز فربهتر میشوند و فاصله خود با اکثریت مردم را زیادتر میکنند.