آموزش و پرورش فعالیتی بسیار اساسی در بین فعالیتهای مختلف یک جامعه محسوب میشود به گونهای که عملکرد سایر فعالیتها به آموزشوپرورش بستگی دارد. آموزشوپرورش در صورتی اثربخش خواهد بود که عملکردش مبتنی بر اصول و یافتهای علمی و نظری روشن و منسجم باشد.
در طول دورههای مختلف زمانی از گذشته تا به امروز دیدگاههای بسیار و حتی متفاوت و گاه متعارضی در آموزشوپرورش شکل گرفته است، برخی فلسفی، عدهای مذهبی، گروهی تجربی و برخی فرهنگی بودهاند. در هر گروه از اندیشهها نیز تقسیمبندیهای فرعی بسیاری مشاهده میشود.
دیدگاههای ارائه شده، هر یک آموزشوپرورش را از دریچهای خاص مورد نظر قرار داده و از توجه به ابعاد دیگر غفلت کردهاند. بهعنوانمثال در علم زیستشناسی به جنبههای زیستی، در علم روانشناسی به ابعاد روانی، در علم جامعهشناسی به عوامل اجتماعی، در علم اقتصاد به جنبههای اقتصادی، در علم اخلاق به ابعاد اخلاقی و در نظریههای فلسفی به جنبههای متافیزیکی تربیت توجه شده است؛ موضوع تعلیم و تربیت، انسان است، انسان ابعاد مختلفی دارد. توجه صرف به جنبههای علمی مانند زیستشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی و... ما را از جنبههای متافیزیکی و نیز تمرکز بر نظریههای فلسفی ما را از جنبههای واقعی یا علمی تربیت دور میکند. تربیت واقعی تأکید بر همه ابعاد انسان دارد؛ بهعبارتیدیگر، تربیت طبیعی صرف یا تربیت اجتماعی، تربیت واقعی نیست. درک و فهم اندیشههای تربیتی از میان این همه دیدگاههای مطرح شده بسیار مشکل و در برخی موارد غیر ممکن است. بنابراین پرسش اساسی این است که بهترین یا حداقل مناسبترین روش فهم اندیشههای چندلایه و پیچیده صاحب نظران تربیتی که در طول سالهای دراز در چارچوبهای گوناگون ارائه شدهاند چیست. نبود نظریههای یکدست، هماهنگ و جامع در اندیشههای تربیتی، هر معلم، کارشناس، مسئول و یا دانشجوی آموزشوپرورش را به این فکر مشغول میدارد که چه باید کرد. راهکاری که بتوان به کمک آن، نظریهها و اندیشههای تربیتی را قابل فهم و حتی قابل مقایسه کرد چیست؟