زرتشت، تنها یک آموزگار دینی نبود که پزشکی چیرهدست و اخترشناسی توانا بود. از راه دور و نزدیک، بیماران گوناگون پیش او میآمدند و درمان میشدند. چنان که در این کتاب خواهید خواند، آموزشگاه پزشکی و اخترشناسی برپا کرد و از دانشمندان آن روز کمک میگرفت و خودش نیز در آن آموزشگاه، به دانشجویان و دانشپژوهان آموزش میداد. در اخترشناسی نیز توان آن را داشت که سال ایرانیان که ۴۵ روز به پس رفته بود، آن را با درست کردن کبیسه، آن پس رفتگی را سامان دهد و بیاراید. زرتشت توانست برای نخستین بار در جهان، ستارهها را رصد کند و برای این کار فرمان داد، رصدخانهای در نیمروز (سیستان امروزی) بسازند که پس از گذشت هزاران سال، هنوز این رصدخانه آبشخور شگفتی اخترشناسان است. برای بهداشت و کم شدن بیماران، دستور داد تا مردم، نسا و هیرنسا و چیزهای پلید و ناپاک را در آب روان نریزند و تن ناپاک خود را در آن نشویند، چون دریافته بود که بیشتر بیماریها از آب است و بایستی آب را پاکیزه و همچنین تن و تنپوش خود را پاک نگه دارند و مردمان را آموزش داد که هر دو سه روز تن خود و تنپوش خود را بشویند و از آلودگیها و ناپاکیها پرهیز کنند تا به بیماریهای گوناگون دچار نشوند. زرتشت، نور و روشنایی و آتش را نماد خدا میدانست و فلسفه آتش و پاک کنندگی و فلسفه سمبول قرار دادن آتش را به مردم آموخت (فلسفه آتش و جستارهایی که در این پیشگفتار میخوانید در درون همین کتاب خواهید خواند).
زرتشت دو گوهر نیکی و بدی را که از آغاز آفرینش همزاد بودند که یکی از آنها سپنتامئینیو و دیگری انگرهمئینیو را به مردم آموزش داد و گفت: هر کس که پیرو سپنتامئینیو (گوهر نیکی) باشد، و به فرمان گوهر نیکی و راستی و درستی گوش کند و خرد و دانش خود را در راه (اشا) به کار گیرد، زندگی خوش و خرم و سرانجام جایش در بهشت خواهد بود و اگر در راه انگرهمئینیو (گوهر بدی) گام بردارد، بدبختی و ناکامی را از آنِ خود ساخته و فرجام کارش دوزخ خواهد بود. زرتشت آموزش میداد که سرنوشتی در کار نیست و خوشبختی و بدبختی در دست و اندیشه خود انسان است. مردم میتوانند با پیروی از راستی و درستی و خردورزی و دانشآموزی و ژرفنگری، خود را شادکام کرده و خوشی و آرامش و آسودگی برای خود و زندگیشان فراهم کنند و باز میتوانند با پیروی از نادانی و دروغ و ناراستی، زندگی تلخ و ناآرام و ناخوش برای خود بسازند. زرتشت، مردمان را در گزینش راه خوب و بد آزاد میگذارد و میگوید: خداوند انسان را آزاد آفریده و خرد بخشیده تا آزادانه راه زندگی و آیین خود را خود برگزیند. زرتشت دشمن جنگ و خونریزی و کشت و کشتار است و زوری در کار نیست که آیین او را کسی بپذیرد. او کسی را نکشت و دستور کشتن به پیروانش نداد. این بود که مردم گروهگروه به آیین او میگرویدند و با جان و دل پذیرای آیین او میشدند. زرتشت در سراسرگاتها سخن از دانشآموزی و دانش آموختن را به میان میآورد و میگوید: کسی که دانش بیاموزد و بر خرد و بینش خود بیفزاید، خواهوناخواه به سوی راستی پیش میرود و هرچه در این راه پیشرفت کند، خود را به خدا نزدیک و نزدیکتر مینماید. در آموزشهای زرتشت، کشتن جانوران سودمند و قربانی کردن آنها در راه خدا کاری بسیار ناشایست و ناپسند و گناهی بزرگ است، چون بهترین نیاز و پیشکش به درگاه خداوند همان نیکی کردن و به راستی و درستی گرویدن است که بدین وسیله خدا را خشنود میسازد و نه قربانی کردن جانوران بیگناه و بیآزار و سودمند.
بیشترین و والاترین ارجی که میتوان به آموزشهای زرتشت نهاد، سه پایه و ریشه: اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک اوست که بُن و ریشه انسانیت است. چون اگر اندیشه کسی نیک باشد، آشکار است که گفتارش هم نیک خواهد بود و اگر اندیشه و گفتار نیک باشد، بدی و کژی در تن و جان او راه نمییابد و انسانی مردم دوست و خداخواه و بیآزار و راست و درست خواهد بود و تا آن جا که میتواند خود را به خدای خویش پیوند دهد. آیا کسی در جهان پیدا شده که بهتر از این سه ریشه انسانی به مردم آموزش دهد؟