پوست معروفترین اثر کورتزیو مالاپارته است ـ که در ۱۹۴۹ نوشته شده و سبب گفتگوی بسیار گردید و حتی به مراکز قضایی نیز کشیده شد ـ و بلافاصله تقریبا به تمام زبانهای دنیا ترجمه شد و موقعیتی فوقالعاده به دست آورد. سختگیرترین منتقدین نیز مالاپارته را «نویسندهای فوقالعاده» و «استعدادی بزرگ» شناختند و «نمایندهی شریف و نومید اروپا ای شهید و مغلوب».
روبرت کمپ در Mouvelles Litteraire مینویسد: «پوست دارای صفحاتی است بسیار زیبا و حماسی و شاعرانه و نویسندهاش دارای مهارتی است خارقالعاده. نباید به صداقت آنچه که گفته شده است، شک کنیم چرا که مالاپارته خود اولین کسی است که از تأثرش متأثر شده است.» این قضاوت پس از چندین سال که از تاریخ اولین چاپ این کتاب میگذرد و پس از انتشار کتب دردناکی چون «من در روسیه و در چین» و «مادر میپوسد» هنوز هم کاملاً دارای ارزش است.
مالاپارته زندگانیاش را در متهم و محکوم کردن گذرانید و آثاری خلق کرد که نمایانندهی زمانهی ما است و وی را همردیف بزرگترین هنرمندان جهان قرار میدهد.
پوست بیشک تواناترین و پرمعنیترین اثرش است و در آن مالاپارته ـ به سبب جدل بسیار قویاش ـ نویسندهای چون سارتر است و به سبب تصاویر بیرحمش نقاشی چون بوش و بروگل و گویا.
نام این کتاب را به توصیهی جلال آلاحمد به «ترس جان» بدل کردم تا معنیای دقیق از مندرجاتش داده باشم و آن را به فارسی برگرداندم تا روشنفکر و روشنفکرنمای کشور من ـ مخصوصا روشنفکرنما اگر عقلی داشته باشد ـ از آن روی سکهی جنگ دوم جهانی و «آزاد شدن» اروپا از دست اروپایی باخبر گردد و بداند اگر آلمانها مردم را کشتند، آمریکاییها ـ پس از سزارین جنگ که وسیلهی «موجودات پرجیب» ماورای اطلس انجام شد ـ آنان را پوساندند و کشتن کسی از پوساندنش شرافتمندانهتر است.
میخواستم کتاب با حواشیای ـ نه زیاد ـ به چاپ رسد ـ چنین خواستی در صفحات فصل اول دیده میشود ـ تا آنچه را که از تمدن و سنت اروپا ـ که مالاپارته به سبب اشرافیت ادبیاش بسیار به کار برده است ـ و خوانندهی ایرانی ناشناس است بشناسانم، ولی ناشر نخواست و من هم اصراری نکردم.