از زمانی که این جزوه نخستین بار به چاپ سپرده شد بیش از هشت سال میگذرد. در این مدت تغییرات چشمگیری در عرصه سیاست بینالمللی رخ داده و در کشور ما انقلاب ضدامپریالیستی و خلقی بهمن ۵۷ تحولی بنیادی را آغاز نموده است پابهپای این تغییر و تحول جهانی، مائوئیسم نیز ماهیت درونی خود را آشکارتر کرده و بیش از پیش خود را شناسانده است.
اگر میخواستیم کردار مائوئیستها را در جهان و ایران طی این هشت سال بنویسیم بخش آخر جزوه که به کردار مائوئیسم اختصاص دارد خود چندین کتاب میشد. متاسفانه با وجود ضرورت، فرصت این کار نیست. اجبارا نوشته را بدون تغییر به چاپ میدهیم و نظر کسانی را که این جزوه را در شرایط امروز میخوانند به نکات زیر جلب میکنیم:
۱ـ در این جزوه مائوئیسم هنوز به عنوان یک جریان سیاسی ـ ایدئولوژیک تصویرشده که از بطن خردهبورژوازی برمیخیزد و بسوی وحدت هدف، وحدت عمل با امپریالیسم میرود. از زمانی که این جزوه نوشته شده مائوئیسم در خارج چین به طور روزافزونی این خصلت خود را از دست داده و بیشتر به صورت یک جریان سیاسی ـ اطلاعاتی درآمده است. سازمانهای جاسوسی امپریالیستی پیوندهای محکمی با گروهکهای مائوئیستی برقرارکرده و خود انواع گروههای خرابکار زیر پوشش مائوئیسم ساختهاند. در کشور ما پس از پیروزی انقلاب انواع گروهکهای خلقالساعه مائوئیستی پدید آمدند که عملاً لانه خرابکاران و آلت اجرای مقاصد توطئهآمیز امپریالیستیاند.برخی از این گروهکها مستقیما از ایالات متحده آمریکا به ایران آورده شدهاند. برخی از مبارزان جوان نسبت به اعضای ساده این گروهکها احساس ترحم میکنند و میپرسند با اینان، که خود عامل دشمن و کارمند سازمانهای جاسوسی امپریالیستی نیستند، چه باید کرد؟ در این پرسش هسته صحیحی وجود دارد. سازمانهای جاسوسی امپریالیستی آنقدرها هم سخاوتمند نیستند که به هر مائوئیستی که به سود آنها کار میکند مواجب بدهند. گروهکهای خرابکار اصولاً ساخته میشوند که با در دست داشتن اهرمهای اصلی آن بتوان یک گروه را در اختیار گرفت. اعضای ساده گروهکهای مائوئیستی معمولاً از دو دستهاند: یکی فرزندان قشرهای متوسط که به زهر افکار مائوئیستی آلوده شدهاند و دیگری برآمدگان از طبقات استثمارگر و خانوادههای ساواکی و نظایر آن. در مورد دسته اول واقعا هم ترحم جا دارد ولی چه میشود کرد؟ آیا جز اینکه با بیماری آنان مبارزه شود چاره دیگری هست؟ مائوئیسم، یکی از بیماریهای پلید اجتماعی است. آن را باید ریشهکن کرد. به خاطر ترحم به این یا آن بیمار نمیتوان و نباید خطر بیماری را دستکم گرفت. در مورد دسته دوم باید دانست، آنان در زیر نام مائوئیسم از منافع طبقاتی خود دفاع میکنند که موضوع یادآوری دوم ماست.
۲ـ مائوئیسم که روزی روزگاری در کشورهای زیر ستم، انعکاس جانب ارتجاعی ایدئولوژی طبقات متوسط بود، اینک پوشش ایدئولوژی سرمایهداری و بویژه سرمایهداری انحصاری ـ امپریالیستی است. چنانکه میدانیم سرمایه ـ داری جهانی اعتبار خود را از دست داده است. حتی در کشورهای پیشرفته و استعمارگر ـ که سرمایهداری رفاه نسبی ایجاد کرده ـ دفاع آشکار از سرمایهداری دشوار است و سرمایهداران چه بسا زیر پوشش سوسیال دموکراسی، لیبوریسم و غیره حکومت میکنند. در کشورهای استعمارشده و زیر ستم، وضع سرمایهداری به مراتب دشوارتر است. مردم این کشورها همواره با زشتترین چهره سرمایهداری روبرو بودهاند. برای آنان سرمایهداری مترادف است با سلطه خارجی، غارت آشکار، ظلم، شکنجه، استبداد، فقر، بیماری، عقبماندگی، اسارت دایمی... در این کشورها به طریق اولی سرمایهداری نمیتواند به نام خودش کار کند. مائوئیسم بهترین قالب و پوشش ایدئولوژی سرمایهداری است. در زیر این پوشش، سرمایهداری میتواند با نام مستعار حرف خود را بزند و میزند. تجربه ایران و بویژه تجربه پس از انقلاب، این واقعیت را به خوبی نشان میدهد. هیچ یک از احزاب بورژوایی در روزنامههای بورژوایی در این مدت نتوانستند آشکارا و به نام خودشان کار کنند. از پیغام امروز گرفته تا آیندگان و بامداد و «انقلاب اسلامی» جملهبندیهای مائوئیستی دارند. حتی رادیوی بختیار با این زبان سخن میگوید.
۳ـ استفاده از مائوئیسم برای سرمایهداری امپریالیستی این فایده اضافی را هم دارد که امکان میدهد سرمایهداران و عمال امپریالیسم عواقب نفرتبار اعمال توطئهگرانه خود را به گردن کمونیستها بیندازند و توده مردم را نسبت به سوسیالیسم علمی بدبین کرده در صفوف نهضت ضدامپریالیستی تفرقه افکنند. خوشبختانه دست این خرابکاران تا حدود زیادی رو شده و مبارزین انقلابی و از جمله مسلمانان مبارز دریافتهاند که مائوئیسم همان کمونیسم نیست، «کمونیسم» آمریکایی است. با این حال هنوز کار زیادی لازم است تا توده مردم واقعیت را به درستی درک کنند و این ممکن نیست مگر اینکه مرز مارکسیست ـ لنینیستها از مائوئیستها به طور کامل جدا شود و هیچکس زیر هیچ عنوان و بهانهای به خود اجازه ندهد که میان این دو آشتی برقرار کرده پل ببندد.
۴ـ در جامعه انقلابی امروز ایران مائوئیست ناسزایی است بدتر از «فاشیست». این واقعیت از رشد آگاهی جامعه و عمق انقلاب ما حکایت میکند و حاصلی است از مبارزه قاطع جنبش جهانی کمونیستی در سطح جهان و حزب تودهای ما در سطح ایران علیه این جریان خطرناک. جنبش جهانی کارگری و کمونیستی در مدت کوتاهی به این جریان انحرافی فایق آمد که خود نشانی است از قدرت و استحکام این جنبش و پختگی سیاسی و ایدئولوژیک آن، حزب تودهای ما نیز در ایران به مائوئیسم فایق آمد و آن را به آنجایی راند که شایستهاش بود. حزب ما نیز در این نبرد، قدرت، استحکام و پختگی شایان تحسینی از خود نشان داد. غلبه بر مائوئیسم یکی از افتخارات حزب ما است. با وجودی که مائوئیسم تا حد ناسزای سیاسی بدتر از فاشیسم تنزل کرده، هنوز به طور کامل از افکار مبارزان انقلابی زدوده نشده است. بیماری هرچه سختتر باشد علاجش دشوارتر است و میکروبها هرچه خطرناکتر باشند جان سختترند. مائوئیسم به واقع بیماری خطرناک و جانسختی است و از آنجا که به اسحهای در دست امپریالیسم و سازمانهای جاسوسی آن بدل شده با کمک ظریفترین شیوهها و با انواع اشکال به جامعه تحمیل میشود، ریشهکن کردنش آسان نیست. مبارزانی که کمترین تماسی با مائوئیسم داشتهاند باید به طور جدی به فکر نوسازی افکار خویش باشند. مائوئیسم نه فقط طرز تفکر سیاسی بلکه حتی در زندگی روزمره، اخلاق و رفتار انسانها اثر میگذارد و آنان را مسخ میکند.
۵ـ گروهکهایی که در این جزوه از آنها اسم برده شده و نشریاتی که از آنها نقلقول شده از میان رفته و در همین مدت کوتاه هفت کفن پوساندهاند. با این حال ارزش جزوه از نظر کمک به درک ریشههای مائوئیسم کم نشده است. خوانندگان ما که جزوه را با دقت مطالعه میکنند ریشههای بسیاری از اندیشههای زهرآلود مائوئیستی را که اکنون در مطبوعات بورژوایی نوشته میشود و یا نوکران دیپلمه امپریالیسم به عنوان نوبر بهار عرضه میکنند درخواهند یافت و به پادزهر آن مجهز خواهند شد. امید است خوانندگان خود با دقتنظر جاهای خالی را پر کنند و رابطه گذشته با حال را برقرار نمایند.