بازداریابی را میتوان «اقدامی آگاهانه از سوی بازاریابها برای کاهش تقاضای یک محصول، با استفاده از همان ابزارها و تکنیکهایی که بهطور عادی از آنها برای افزایش تقاضا استفاده میکنند» تعریف نمود. در نگاه اول، شاید این تعریف یک تناقض بهنظر برسد از نظر عوام و بسیاری از بازاریابها، هدف از بازاریابی افزایش تقاضا است، چه از سمت همان گروه مشتریان پیشین یا از سمت مشتریان جدید که به تازگی به گروه مصرفکنندگان وفادار بنگاهتجاری مذکور پیوستند. تاکید در «نظریهی بخشبندی» همواره بر ارضای نیازهای گروه خاصی از مشتریان ـــ که فرض بر این است که همگی ویژگیهای یکسانی دارندـــ است اما چارچوب این تصویر بسیار کوچک است، در واقع در نمایش مشتریان بسیار زیادی که از این مجموعه کنار گذاشته شدهاند با شکست مواجه میشود. بازداریابی بهدنبال کاهش تقاضای یک محصول، گاهی اوقات کل محصولات، گاهی اوقات نیز کاهش تقاضا از سوی مشتریان نامطلوب است که برخی اوقات در زمان خاصی صورت میگیرد.
در این فصل، برپایهی مقالات منتشر شده، نگاهی اجمالی بر جایگاه گذشته و فعلی بازداریابی خواهیم داشت. این فصل چگونگی تحول بازداریابی را توضیح میدهد؛ با آنکه بازاریابی، با موفقیت، تقاضا را افزایش داده و آن را برطرف نموده است، اما تولید انبوه باعث بروز آسیبهای زیستمحیطی شده است و آگاهی عمومی در مورد اینکه بشریت دیگر نباید مصرف منابع طبیعی خود را افزایش دهد در حال شکلگیری است. این تناقض به پاسخهای گوناگونی منجر میشود، ازجمله الزام به اجرای بازاریابی پایدار و بازاریابی پاسخگو. پس از شروع قرن جدید، بحثهای علمی، به شیوهای ساده و قابلفهم، وارد طبقات مختلف عموم جامعه شدند بنابراین مردم شروع به بازآموزی مصرف و تولید کردند، آنها این کار را نهتنها از منظر ماندگاری زیستمحیطی بررسی کردند، بلکه از منظر بازاریابی عملی و کارآمد نیز مورد ارزیابی قرار دادند.