روانشناسان معتقدند که اغلب مشکلات روانی و عاطفی ما در بزرگسالی تحت تأثیر رفتار والدینمان (که اغلب مادران نقش پررنگتری دارند) در کودکی هستند. والدینی که خواسته یا ناخواسته با رفتارهای خود به فرزندان آسیب رساندهاند. خواه این رفتار، محبت بیش از حد و یا فراهم کردن همهچیز بدون کموکاست برای فرزندان بوده و یا محروم کردن فرزندان از محبت و بیتوجهی به نیازهای عاطفی آنها. زمانی که در طول زمان این آسیبها در درون ما نهادینه میشوند و جزئی از شخصیت و رفتار ما میشوند رهایی از آنها بسیار دشوار میشود و برای ما درک اینکه کدام رفتارمان مربوط به مشکلات دوران کودکی است سخت میشود و یا براساس رنجی که در کودکی کشیدهایم با خود یا والدینمان با نامهربانی رفتار میکنیم. جاسمین لی کوری در کتاب «مادری که کم داشتم» به این موضوع پرداخته است تا بتواند به افراد کمک کند از رنجهای کودکی خود عبور کنند و زندگی بهتری را تجربه کنند.
میتوان گفت رابطهی مادر و فرزند از پیچیدهترین روابط انسانی هستند. مادر در نگاه یک فرزند تمام زندگی و حیات است. بیتوجهی و یا طرد شدن توسط مادر برای یک کودک گاهی به دردناکی مرگ است. گاهی فرزندان نسبت به مادر خود احساس نفرت میکنند ولی به دلیل پیوند عاطفی که با او دارند شاید نتوانند این احساس را ابراز کنند و در بزرگسالی بصورت دیگری بروز پیدا کند. رابرت کارن در نتیجهی پژوهشهای خود در رابطه با دلبستکی فرزندان توضیح میدهد: «تقریباً تمام کودکان، حتی کودکان آزاردیده، عاشق والدینشان هستند. چنین چیزی در طبیعت کودک قرار گرفته است. شاید آن ها صدمه دیدهاند، ناامید شدهاند و گرفتار این حالتهای ویرانگر باشند که [مبادا] امکان رسیدن به عشقی را که در حسرتش هستند از بین ببرند، ولی دلبستگی یعنی عاشق بودن، حتی دلبستگی توأم با اضطراب. شاید هر سال دستیابی به این عشق دشوارتر شود؛ شاید هر سال کودک آرزویش را برای برقراری ارتباطی محکم بیشتر پس بزند. حتی شاید [کودک] به والدینش ناسزا بگوید و هرگونه عشق نسبت به آنها را انکار کند. ولی این عشق سر جایش است. مشتاق ابراز شدن واقعی و بازگردانده شدن، مثل خورشیدی سوزان که پنهان شده و هنوز طلوع نکرده.». نظریهای در روانشناسی وجود دارد که میگوید انتخاب افراد در بزرگسالی برای ازدواج با نحوهی ارتباط آنها با مادر و پدرشان رابطه مستقیم دارد و افراد سعی میکنند کسی را برای ازدواج انتخاب کنند که یا مشابه مادر یا پدرشان باشد و یا جای محبت و عاطفهای که از آنها دریافت نکرده را پر کنند. جاسمین لی کوری که خود یک روان درمانگر است، در کتابش تلاش کرده است تا به شما کمک کند روابط مادر و فرزند را بهتر درک کرده و چیزهایی که ممکن است در کودکی از دست داده باشید و بابت آنها آسیب دیده باشید را بشناسید و بدانید که این رفتارها چگونه مربوط به زندگی گذشته و کودکی مادر شما بوده است و در ادامه با راهکارهایی که ارائه میدهد کمک کند تا بتوانید این زخمها را التیام داده و زندگی فردی خود را بهبود ببخشید. همچنین مطالعهی این کتاب میتواند به مادران کمک کند تا رابطهی خود با فرزندشان را بررسی کرده و بتوانند مادر بهتری برای فرزندان خود باشند. این کتاب با ترجمهی فهیمه سادات کمالی توسط انتشارات ترجمان علوم انسانی منتشر شده است و برای مطالعهی کتاب الکترونیکی این اثر میتوانید به اپلیکیشن و وبسایت فیدیبو مراجعه کنید.
جاسمین لی کوری یک روان درمانگر است که در ایالت کلرادو زندگی میکند. او بصورت تخصصی درمانگر افرادی است که در کودکی مورد سوء استفاده و یا بیتوجهی قرار گردفتهاند. علاوه بر این، او یک نویسندهی با استعداد و خوش ذوق در زمینهی خودیاری است و چندین کتاب در این زمینه تألیف کرده است. او از تجربههای بالینی خود و همچنین بینشی که در اتاقهای درمان بدست آورده است در تألیف کتابهایش استفاده کرده است تا بهتر به افراد کمک کند. او تا کنون تعداد زیادی مقاله و چندین کتاب در حوزهی روانشناسی به چاپ رسانده است.
نسخهی اصلی کتاب مادری که کم داشتم به زبان انگلیسی منتشر شده است و در ایران با ترجمهی خانم فهیمه سادات کمالی مترجم توانمند کشور به فارسی برگردانده شده است و توسط انتشارات ترجمان علوم انسانی به چاپ رسیده است. نسخهی الکترونیکی این کتاب نیز در وبسایت و اپلیکیشن فیدیبو در دسترس شما قرار دارد.
این کتاب در دستهی کتابهای روانشناسی و خودیاری قرار میگیرند. در دنیای امروز با پیشرفت روانشناسی بیشتر مردم متوجه شدهاند که توجه به سلامت روان به اندازهی سلامت جسم مهم است و مطالعه و بررسی مشکلات روانی که هر فردی ممکن از درگیر آن باشد برای تجربهی یک زندگی بهتر و همچنین روابط خانوادگی و اجتماعی بهتر حائز اهمیت است. از این رو، کتابهای خودیاری این سالها بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بسیاری از این کتابها در فهرست پرفروشترین کتابها نیز دیده میشود. مطالعهی این کتاب برای تمامی افراد بزرگسال توصیه میشود و همچنین مادرانی که میخواهند رفتارهای سازنده و غیرسازندهی یک مادر را بشناسند و برای فرزندان خود مادر بهتری باشند. همچنین این کتاب برای هدیه دادن به مادرانی که بهتازگی صاحب فرزند شدهاند انتخاب مناسبی است.
مادران نمیتوانند و لازم نیست بینقص باشند. کامل بودن از دید کودک معنا پیدا میکند. کودک وقتی مادری دارد که کار مادری را به درستی انجام میدهد و نیازهای اوليه او را تأمین میکند، عشق را کاملا احساس می کند. مادری که به قدر کافی خوب باشد روی کودک اثرگذار است، زیرا وقتی در کودکی تمام تکیهتان به یک شخص باشد دوست دارید باور کنید که او از پس کارها برمیآید. بنابرین از نظر روانشناختی و تکاملی بهتر است از لغزشها و کاستیهایی که در همآهنگی بی عیب و نقص با کودک وجود دارد چشمپوشی کنیم و نکات مثبت را برجسته کنیم، زیرا احساسات خوبی که کودک با این راهکارها پیدا میکند نیز به مادر کمک میکند تا بیشتر با او انس بگیرد.
اصطلاح «مادر به قدر کافی خوب» را دکتر و روانکاو اطفال، دی. دابلیو. وینیکات، ساخت، برای توصیف مادری که کودکش را در اوایل زندگی آنقدر تأمین میکند که زندگیاش خوب شروع شود.
از نظر وینیکات وظیفهی اصلی مادر به قدر کافی خوب سازگاری با کودک است. او توضیح میدهد که چطور چنین مادری در ابتدا با نیازهای کودک زیر یک سال کاملاً سازگار شده و بعداً به مرور سازگاریاش را کمتر میکند تا کودک بتواند ناکامیهای بیشتری را تحمل کند. مادری که بعدها همچنان به برآورده کردن کامل و فوری نیازهای کودکش ادامه میدهد نیاز به یادگیری رفتارهای جدید. پرورش مهارتهای نو و توانایی مهار تأخیر و ناکامی را از فرزندش میگیرد.
عقیدهای وجود دارد مبنی بر اينکه لازم نیست مادر صد درصد با کودکش همآهنگ باشد یا هميشه در اختیارش باشد تا به قدر کافی والد خوبی محسوب شود تحقیقات جدید نیز همین عقیده را تقویت میکند. این تحقیقات اشاره میکند که فقط لازم است شما در سی درصد مواقع با کودک همگام باشید (به معنی سازگار و همآهنگ بودن مادر با فرزند). آیا این درخواست زیادی است؟
از نظر دیانا فوشا، روان درمانگر و نویسنده. «چیزی که به اندازهی توانایی طبیعی همگام بودن با فرزند اهمیت دارد (اگر اهمیتش بیشتر نباشد) توانایی ترمیم رابطهی ناهمگام برای بازسازی ارتباط مطلوب است».