شاید اکنون، که بیش از هفتاد سال از پایان جنگ جهانی دوم میگذرد، دیگر کسی به مطالعۀ کتابی دربارۀ آن گذشتۀ دور چندان تمایل نداشته باشد. مردم دنبال داستانهای امروزیترند؛ شاید چیزی ملموستر که بیشتر بازتاب دغدغههای زندگی کنونیشان باشد. من هم در شروع خواندن این کتاب همین حس را داشتم. گمان نمیکردم بتوانم تا آخرش را بخوانم. فقط کنجکاو بودم بدانم چرا نویسنده ده سال از عمرش را صرف نوشتن این کتاب کرده است و چه چیزی باعث شده این اثر برندۀ جایزه پولیتزر شود. اما پیشاز تمام کردن کتاب، حتی پیشازآنکه بدانم سرنوشت قهرمانان کتاب چه میشود، به این نتیجه رسیدم که باید آن را ترجمه کنم.
اینهمه نوری که نمیتوانیم ببینیم اولین بار در سال ۲۰۱۴ به چاپ رسید و در همان سال یکی از نامزدهای نهایی جایزۀ ملی کتاب آمریکا شد و در نهایت جوایز متعددی را برای نویسندهاش به ارمغان آورد، ازجمله جایزۀ پولیتزر سال ۲۰۱۵ و نشان عالی آندرو کارنگی در ادبیات داستانی. این کتاب در سال ۲۰۱۵ صدوسی هفتۀ متوالی در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز باقی ماند و عنوان یکی از ده کتاب برتر سال را از آن خود کرد.
آنتونی دوئر، نویسندۀ آمریکایی، در این کتاب سرنوشت دو کودک را در دوران جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد. دو کودک معمولی از بین هزاران کودکی که بی هیچ گناهی به ورطۀ جنگی خانمانسوز کشیده شدند. سرنوشت یکی از این دو با جواهری ارزشمند درهم میآمیزد: الماسی نفرینشده که هرکه آن را به دست آورد، برای همیشه زنده میماند ولی اطرافیانش را یکبهیک از دست میدهد. کودک دیگر، بهخاطر علاقهاش به یادگیری و نبوغ خاصش در زمینۀ امواج رادیویی، سر از مدارس آموزشی نازیها درمیآورد که با سیستمی منسجم و برنامهریزیشده قساوت و بیرحمی را به آنها میآموزند. سرنوشت دو قهرمان کتاب و یکی از افسران نازی که سرسختانه تلاش میکند به الماسی دست یابد که به گمانش او را از چنگال مرگ میرهاند در روزهای پایانی جنگ به هم گره میخورد و لحظاتی پرنشیبوفراز را رقم میزند.
آنتونی دوئر در این کتاب با نثری زیبا و تأثیرگذار ما را با حقایق تلخ جنگ آشنا میکند؛ نه آن داستانهای تکراری و کلیشهای که همه خوانده یا شنیدهایم، بلکه بخشی از حقایق که در نگاه اول به چشم نمیآیند: او سرمایههای انسانی و استعدادهای درخشانی را به ما نشان میدهد که در جنگ تباه میشوند و از بین میروند و در این مسیر فقط به قضاوتی یکسویه اکتفا نمیکند. در نظر وی ارزش آدمها در آن نیست که در کدام سوی جبههها ایستاده باشند. او انسانها را براساس ملیت یا تمایلات جنگطلبانۀ رهبرانشان در دو گروه «خوب و بد» یا «سیاه و سفید» قرار نمیدهد. با خواندن این کتاب در خواننده حس نفرت از سرباز آلمانی یا همدردی با سرباز متفقین برانگیخته نمیشود. نویسنده در جستوجوی انسان و خصوصیات انسانی است، در هرکجا و بین هر ملتی که باشد، و بین مردم براساس ملیتشان دیوار نمیکشد. دوئر با بیانی شاعرانه و تمثیلهای زیبا نشان میدهد که جنگ و فجایع ناشی از آن چه به روز انسانها میآورد و چگونه خصوصیات انسانی آدمها را از آنها میگیرد.
آنچه کتاب را جذابتر و خواندنیتر میکند طرح اغواگرانۀ نویسنده در آمیختن افسانه و حقیقت است. بدینسان افسانۀ الماس بیقیمتی که الهۀ دریا طلسمش کرده است چنان زیبا با دنیای زشت جنگ گره میخورد که خواننده را با خود به هرجا میخواهد میکشاند. نویسنده با سفرهای متعدد به گذشته و حال بر کشش و جذابیت داستان میافزاید و حلقههای مفقوده را آشکار میکند.
گرچه بخش اصلی داستان در دوران جنگ جهانی دوم میگذرد و به سرانجام میرسد، نویسنده به همین بسنده نمیکند و قهرمانانش را به عصر حاضر میرساند، شاید برایآنکه امروزه هر روز بیشازپیش میتوانیم اثر تکنولوژیهای جدید و امواج نادیدنی سیال را در زندگی روزمره و عادیمان بینیم. موج استفاده از تلفنهای همراه و اینترنت دیگر چیزی نیست که به مراکز علمی و تحقیقاتی محدود شود. این «نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» امروزه دیگر جزئی از زندگی روزانۀ ما شدهاند و زندگی بدون آنها، اگر نگوییم ناممکن، دستکم بسیار دشوار به نظر میرسد.
این کتاب به شهادت بسیادی از منتقدان ادبی و خوانندگان اثری تأثیرگذار است که تا مدتها در ذهن خواننده میماند و او را به فکر وامیدارد.
بههنگام ترجمه، در سرتاسر کتاب، تلاشم بر این بوده است که متن تا حد امکان به سبک نویسنده وفادار بماند. یکی از نکات خاص مشهود در سبک نویسنده استفاده از برخی واژهها به زبانهای آلمانی یا فرانسوی است. مثلاً نویسنده، بسته به محل وقوع هر بخش از داستان، به جای الفاظی همچون خانم، آقا یا اسامی محلهای خاص از معادلهای فرانسوی یا آلمانی آنها نظیر مادام، فرا، هر و... استفاده کرده است. به نظر میرسد هدف نویسنده این بوده است که تغییر در فضای جغرافیایی داستان بهطور ضمنی به خواننده یادآوری شود. بیشک این سبک برای خوانندۀ انگلیسیزبانی که ناگهان در متن با واژهای بیگانه اما با همان الفبای انگلیسی برخورد میکند، در القای مفهوم خاص موفق است درحالیکه ممکن است برای خوانندۀ فارسیزبان گمراهکننده باشد یا دستکم این پرسش را برانگیزد که چرا این واژهها به فارسی ترجمه نشدهاند. به همین دلیل در چنین مواردی، در عین رعایت سبک نوشتار، برای جلوگیری از بروز ابهامات احتمالی مفهوم واژه در پانوشت توضیح داده شده است.
نوشین طیبی