همه ما یک منِ کمارزش داریم که در اعماق وجودمان دفن شده است، بخشی که میتواند به ما احساس بیارزش بودن بدهد. این بخش شاید گهگاه آشکار شود یا همراه دائمیمان باشد. این من موجب میشود به خودمان شک کنیم یا خجالت بکشیم، مضطرب شویم یا حتی افسرده گردیم. بیشتر اوقات، درست همان موقع که نیاز داریم برآورد دقیقی از ارزش خود داشته باشیم، سروکلهاش پیدا میشود و دخالت میکند و درنتیجه، کمبود اعتمادبهنفس پدید میآید که شناختهشدهترین مسئله موردنظر رواندرمانگران و آموزگاران خودیاری و همچنین ریشه بیشتر مسائل روانی دیگر است. بااینهمه و باوجود همه کارهایی که درجهت بهبود اعتمادبهنفس در دهههای پیش انجام شده است، منِ کمارزش هنوز به ما چسبیده و مسئلهساز است. بخش عمده این وضعیت آنگونه که پژوهشها اکنون نشان دادهاند، به این مربوط میشود که تفکر مثبت و تأیید خود میتواند آنهایی را که دارای اعتمادبهنفس پایین هستند، از خود بیشتر دلزده کند.
هیچگاه برای پژوهش درباره منِ کمارزش برنامهریزی نکردم، اما این بخش مدام در بیمارانی که به من مراجعه میکردند آشکار میشد. درواقع، این نقطه مشترک تمامی آنها بود. آنها خود را درحالی با دیگران مقایسه و رتبهبندی میکردند که شاید آن دیگران حتی در این وادی نبودند و جالب اینکه این اشخاص پس از مقایسه، رتبه بسیار پایینی به خود میدادند.
افزون بر رواندرمانگر بودن، من روانشناس اجتماعی هستم و در زمینه مهربانی و «پیوندجویی»، یعنی گرایش ذاتیمان به دوست داشتن و حمایت از دیگران، تخصص دارم. من میدانستم که بیمارانم پیوندجویی بیشتر و رتبهبندی کمتر میخواهند و به آن نیاز دارند؛ اما این را نیز میدانستم که رتبهبندیای که به چشم من میآمد، نشانه رفتار ذاتی دیگری بود که بهطور کامل نقطه مقابل پیوندجویی بهشمار میآید. این رفتار ذاتی حس رقیب بودن با دیگران و حمایت نشدن از سوی آنها را به ما میدهد. درنتیجه، بهتدریج مسئله اعتمادبهنفس پایین را از زاویهای بهکلی متفاوت دیدم.
نخست دیدم که عبارت «اعتمادبهنفس پایین» در رتبهبندی ریشه دارد و برخاسته از این قضاوت است که باید از پایین به بالا برویم. مسئله واقعی، ارزشگذاری نادرست یا کمارزش بهشمار آوردن خود است. دوم، اگر تغییر اعتمادبهنفس پایین به این دشواری است، پس شاید دلایل زیستی خوبی وجود داشته باشند که چرا ما به این سرعت به نتیجهگیری اشتباه درباره ارزش خودمان در مقایسه با ارزش دیگران میرسیم. این دلایل چه هستند و آیا شناخت آنها میتواند به ما کمک کند تا این خودکمبینی گسترده را متوقف کنیم؟
شمایی که دنبال کتابی می گردی که من درب داغونو درست کنه ، باور کنید همچین کتابی نیست و نخواهد بود ... خیلی کنجکاوید برید میکروبوک های بوکاپو بخونید وقتتون هم کمتر هدر میره ... به هر حال اگر مشکل اعتماد به نفس دارید تنها راهش غلبه بر ترس و مواجه شدن با خود ترسه ... اگه میترسید توی یک جمع صحبت کنید و یا اینکه اعتماد به نفس انجام یه کاریو ندارید باید انجامش بدین و خودتون حول بدین توش ... میخواد چه اتفاقی بیفته باور کنید اصلا آدما به هم فکر نمیکنند ، اصلا کسی به من اونقدری اهمیت نمیده که خودمون میدیم این اهمیت دادن بیش از حد به خود باعث میشه که بترسیم و اعتماد به نفسمون ریزش کنه . یه هر حال کتاب ها حرف های تکرای میزند. و اگر مشکل بسیار جدی دارید حتما به پزشک روان درمانگر مراجعه کنید . اینایی که میگن فلان کتاب زندگی من را تعغیر داد در توهم به سر میبرند . پیشنهاد میکنم کتاب هنر شفاف اندیشیدن بخوانید یه سری سو تفاهم ها در مورد ماهیت موفقیت برطرف میشه .
4
در کل اگر قبلا مطالعهی زیادی در زمینهی روانشناسی داشتید و پیش روانکاو میرید و مشاور دارید این کتاب براتون میتونه مفید باشه. شخصا به کسی که چارتا کتاب روانشناسی قبلا نخونده این رو توصیه نمیکنم. وقتی هم میگم روانکاو و روانشناس آدمایی مثل کارن هورنای، یالوم، یونگ و فرویده نه روانشناسی زرد که همه جا ریخته و پره.
و از طرفی ترجمه خیلی سنگینه. حدس میزنم مثلا کلمهی prejudiced رو تعصب ترجمه کردن، وقتی تبعیض و برتربینی رو میذاری جاش جمله روانتر میشه.
2
امتیاز کمی که دادم، بیشتر به خاطر ترجمه ی کتاب بود نه متن اصلی آن.
ترجمه برای من یکی ، خیلی به اصطلاح «نا راحت» بود. جملات رووان و قابل فهم نبودن و هی باید برگشت و دوباره خوند. پیشنهاد میکنم حتما فایل نمونه رو مطالعه کنید .
5
کتاب فوق العاده خوبی هست ، که میتونی عمیق بشید و رهایی تجربه کنید
5
کتاب کم نظیر و عالی برای رشد و توسعهی فردیست👍
5
در بررسی من کم ارزش و علتهای اون واقعا کتاب خوبی بود