- درباره کتاب صوتی در ایستگاه راه آهن:
کتاب صوتی «در ایستگاه راه آهن»، داستان کوتاهی نوشتهی نویسنده و مورخ روس، «ایساک بابل» است. از بابل اغلب بهعنوان یکی از مهمترین داستاننویسان قرن بیستم ادبیات روس یاد میشود.
این داستان کوتاه در یک ایستگاه راه آهن رخ میدهد. جایی که سربازان را برای اعزام به جبههی جنگ بدرقه میکنند. عدهای با مستی و سرخوشی کاذب، از واقعیت دردناک و رنجآور پیش رو میگریزند و عدهای دیگر، راه بیتفاوتی در پیش میگیرند.
«در ایستگاه راه آهن»، داستان خشونت بیحاصل و نتیجهی آن در جان آدمی است.
- خلاصهای از کتاب صوتی در ایستگاه راه آهن:
بابل در داستان کوتاه خود، «در ایستگاه راه آهن»، توصیفی کنایی از فضای تاریک حاکم بر جامعهاش دارد. این سبک نگارش، در بسیاری از آثار وی تکرار شده است. جامعهی زمان وی، جامعهی شوروی تحت حکومت استالین است که رخوت، گریز از واقعیت و ترسی مرگبار در مردمان آن بهچشم میخورد و خشونتی عنانگسیخته و رعبآور آن را تاریک و تار ساخته است.
فضای تاریک استالینی زمان بابل، الهامبخش بسیاری از آثار او بوده است. او در داستان کوتاه دیگر خود با نام «بوسه» نیز به وصف فریبکاری و خودخواهی بیرحمانهی این دوره پرداخته است. او از نابودی ارزشهای انسانی در جامعهی تحت قدرت استالین و نیز خشونت بیحد و حصر او مینویسد.
شخصیتهای این دو داستان کوتاه بابل هردو تحت تاثیر و نمایندهی جامعهی استالینی زمان وی هستند؛ جامعهای که سایهی مرگ و خفقان، راه نفسکشیدن آسوده را بر ساکنانش بسته است.
- قسمتی از کتاب در ایستگاه راهآهن:
• در آغاز داستان کوتاه صوتی در ایستگاه راهآهن اثر ایساک بابل چنین میشنویم:
«این که میگویم، دو سال پیش اتفاق افتاد؛ در ایستگاهی متروک نزدیک پنزا که ظاهرا خداوند بزرگ ما نیز آن را فراموش کرده بود. جمعیت مختصری در گوشهای از ایستگاه دیده میشدند. من هم تصمیم گرفتم به آنها بپیوندم. سروصدایی راه انداخته بودند. ظاهرا میخواستند سربازی را که به خط مقدم ارسال میشد، بدرقه کنند.
یکی از آنها، جوانی که مست بود، سرش را بالا گرفته بود و آکوردئون کوچکی مینواخت. یک نفر دیگر که مدام سکسکه میکرد و ظاهرش به کارگرهای کارخانه میماند، دستهایش را شل و بیقید، به سمت نوازنده گرفته بود. در حالیکه بدنش تکان میخورد، زمزمه میکرد:
جانمی، آقا پسر! بنازم ایوان! جانمی! بزن پسر، بزن ببینم!
بعد هم به نوبت، وسط رقصش میایستاد و برای خستگی، چند جرعه شراب را در ظرف کثیفی که پر بود از مایعی به رنگ مهتاب، میریخت و یکنفس سر میکشید. بطری با مایع کدر و مهآلود خود، از دستی به دست دیگر گردش میکرد.
آنقدر آورده بودند که همگی برای خوردن، مقدار کافی داشتند. پدر سرباز، ساکت و رنگپریده، گوشهای روی زمین نشسته بود. برادر سرباز که تابهحال بهزور توانسته بود خود را نگاه دارد، یکباره استفراغ کرد. بعد هم به زمین افتاد و صورتش در انبوه آنچه بیرون ریخته بود، جای گرفت و به خواب رفت. قطار به ایستگاه رسید».
در بخش دیگری از این کتاب صوتی میشنویم:
«زندگی آرام؟ نه این چیزها نیس. مزخرفه. فرهنگ ما داداش فرهنگ مستیه. مردم ما فقط یک مشت مست هستن. این سروصداهاشون هم دست خودشون نیست. از مستیه. انگار که توی چشمهاشون رو فقط بخار شراب گرفته باشه. فقط یک تیکه مه باشه.
خردهفروش گفت:
• چی میگی تو؟ درست حرف بزن ببینم.
اما به نظر میرسید که سخت حواسش گرم گوش دادن شده بود.
• نیگا کن برادر. درست که نمیتونم بگم. ولی... شاید اینطوری حالیت بشه.
این را به بازرگان گفت و بعد دستش را به سمت چشمانداز مقابل گرفت. من هم نگاه کردم. همه چیز به نحوی یکسان و بیکم و کاست، صاف و عمیق و تیره مینمود».
- درباره ایساک امانوئلویچ بابل:
ایساک امانوئلویچ بابل، داستاننویس، نمایشنامهنویس، مورخ و روزنامهنگار یهودیتبار در سال ۱۸۹۴ میلادی در ادسای اکراین (بخشی از امپراتوری روسیه در آن زمان) متولد شد. بابل به حزب کمونیست شوروی وفادار بود؛ اما وفاداری او بیچون و چرا نبود و وی گاه، انتقادهایی به روند پیشگرفتهشده توسط این حزب وارد میساخت.
او قربانی پاکسازی عظیم استالین شده و در سال ۱۹۴۰ میلادی، یک سال پس از دستگیریاش اعدام شد. در پی دستگیری، نام بابل از کتاب، تلویزیون، مقالات و دانشنامهها پاک گردیده و عملا به شخصی ناشناس تبدیل شده بود. بابل پیش از اعدامش، ۸ ماه در زندان بهسر برده و به تروریسم و جاسوسی برای اتریش و فرانسه متهم گشته بود. او به هنگام اعدام، تنها ۴۶ سال داشت.
آثار بابل بیش از یک دهه پس از مرگ وی، دوباره در سال ۱۹۵۴ اجازهی انتشار یافتند. نخستین مجموعهی کامل آثار داستانی وی یک دهه و نیم پس از تجزیهی شوروی، در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.
از بابل آثار ارزشمند بسیاری برجای مانده است. دو مجموعه داستان «سوارهنظام سرخ» و «داستانهای اودسا» از مهمترین آثار وی و شاهکارهای ادبیات روس هستند.
بابل با ماکسیم گورکی، نویسندهی نامدار روس دوستی نزدیکی داشت. گورکی به بابل در نشر برخی از آثارش کمک کرد و همواره مشوق او بود. بابل نیز در زندگینامهاش از گورکی به نیکی یاد میکند و خود را مرهون وی میداند. وی همچنین برخی از داستانهای خویش را به گورکی تقدیم کرده است.
بابل به آثار تولستوی نیز بسیار علاقمند بود. او دراینباره میگوید: «اگر دنیا خود میتوانست شرح حال خود را بنویسد، قطعا همانند تولستوی مینوشت.»
بابل در سالهای آغاز جوانی، روزنامهنگاری را آغاز نمود. او تجربهی نخست خود در این عرصه را بسیار ارزشمند دانسته و میگوید، حوادث مختلفی که در طی خبرنگاری برای روزنامهی «زندگی دوباره» با سردبیری ماکسیم گورکی، با آنها روبهرو شد، سالها بعد در نوشتن داستانهایش به او کمک شایانی کردند.
او همچنین به عنوان خبرنگار در جنگ لهستان و شوروی حضور داشته و مجموعهی خاطرات و تجربیاتش در این دوره، الهامبخش او در نوشتن مجموعه داستان «سوارهنظام سرخ» شدند.
او نمای نزدیک جنگ و چهرهی کریه، خونبار و رنجناک آن را دیده بود و از این واقعیات در کتابش چشمپوشی نکرده بود. ازاینرو، این کتاب بابل یکی از نخستین آثار ادبی ضد جنگ در ادبیات روسیه است؛ اثری که جنگ را با تمام زشتیهایش به معرض نمایش میگذارد. بابل، بهترین نویسندهی یهودیتبار ادبیات روس بهشمار میرود.
از میان دیگر آثار بابل میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
• غروب آفتاب (نمایشنامه، ۱۹۲۶)
• ماریا (نمایشنامه، ۱۹۳۵)
• داستان کبوترخانهی من