در تابستان ۱۳۷۰ ساموئل خاچیکیان پس از شکست تجاری فیلم چاووش سرگرم سبُکسنگینکردن چند فیلمنامۀ پیشنهادی و وانویسکردن فیلمنامۀ مردی در آیینه بود که از دوسه سال قبل از انقلاب فکر ساختن آن را در سر داشت، اما مجالش را پیدا نکرد. قرار گفتوگو بین من و او اواخر بهار همانسال گذاشته شد؛ موقعی که با دوستی به سراغش رفته بودیم تا آن دوست دربارۀ اولین آنونس سینمای ایران، که خاچیکیان ساخته بود، پرسوجویی کند.
خاچیکیان از پیشگامان نامآور سینمای ایران است و حضور او در مقام فیلمساز در طول چهار دهه همواره نظرگیر بوده است. قطعنظر از دورۀ اول فیلمسازی در ایران (۱۶ـ ۱۳۰۹) ـ دورۀ کوتاهی که در آن سرجمع نُه فیلم ساخته شد ـ خاچیکیان را میبایست از پُرکارترین کارگردانهای تاریخ سینمای ایران به حساب آورد. او بهعنوان کارگردان، فیلمنامهنویس، تدوینگر، سازندۀ آنونس و جلوههای ویژۀ فیلم همواره از خود پیگیری و ابتکار نشان میداد، و از میان فیلمسازان همنسلش کسی را همتراز او از لحاظ بدعت و ذوق در زمینههای فنی و صناعتی فیلم نمیشناسیم.
اولین جلسۀ گفتوگوی ما در خرداد ۱۳۷۰ در اتاق کار او برگزار شد، در خیابان پالیزی تهران، که یک موویلای قدیمی مارک «اشتنبک»، آینۀ گریم، میزتحریر سادۀ چوبی و چند قفسه و کمد در آن تنگهم چیده شده بودند. نوری که اتاق را روشن میکرد بیشباهت به نور برخی صحنههای فیلمهای جناییاش نبود؛ به من و او میتابید و از شانه تا سر را در شعاع تقریباً تند خود میگرفت. سطح میز در پرتو نور روشن و بهتدریج محو میشد، گوشهای از موویلا در تاریکی قرار داشت ـ لابد برای آنکه موقع کار نور مزاحم نباشد ـ یک قطعه کاغذرنگی، که به طرف راست لوستر چسبانده شده بود، مانع از انعکاس روشنایی به گوشۀ اتاق میشد.
گفتوگو در ده جلسه، در ماههای خرداد و تیر، بعدازظهرها از ساعت سه به بعد، در همین اتاق ادامه یافت؛ در مجموع حدود چهل ساعت، و در فضایی کاملاً حرفهای و صمیمانه. خاچیکیان با متانت و آرامش به پرسشها پاسخ میگفت، و گاهی که نکتهای را از یاد برده بود یا احیاناً به سهو گرفته بود در جلسۀ بعد آن را یادآوری و اصلاح میکرد. انگار برایش محرز بود آنچه نقل میشود درحقیقت تصویر کمابیش کاملی از کارنامۀ حرفهای او و بخشی از تاریخ سینمای ایران است که میبایست بادقت و مراقبت ثبت شود. حالا که برآورد میکنم با احتساب چهل سال فعالیت سینمایی خاچیکیان به هر سال تقریباً یک ساعت اختصاص یافته است.
من به نوبت خودم بنا را بر این گذاشته بودم که پرسشها قبل از هر چیز به گوشههای کموبیش تاریک زندگی سینمایی و فیلمهای خاچیکیان معطوف باشد، و نیز به همان اندازه به مسایل تاریخ سینمای ایران؛ تا حدی که او در آن نقش داشت و میتوانست از دستاول شهادت بدهد. درعینحال نمیخواستم هیچ نکتهای از کارنامۀ پُروپیمان فیلمسازی او از قلم بیفتد. بنابراین در طول گفتوگو گاه ممکن است خواننده به پرسشها و پاسخهایی بربخورد که قدری فنی یا تخصصی باشند یا از زمرۀ جزییات و فرعیات به نظر برسند؛ اما این قبیل پرسشها در همچو گفتوگوهایی اغلب ناگزیر و عموماً مفید و از لحاظ زمینۀ بحث روشنگرند؛ به ویژه در نزد خوانندهای که میخواهد از کیفیت تحول و تداوم کار یک سینماگر آگاهی لازم را به دست آورد. مایلم همینجا اضافه کنم که با وجود انتشار مقالهها و نقدها و مصاحبههای فراوان مربوط به فعالیتهای سینمایی خاچیکیان بسیاری از مطالبی که در این کتاب نقل شده است ـ در واقع خاچیکیان با صراحت و نکتهبینی بیان کرده است ـ کاملاً تازگی دارند. در حقیقت خاچیکیان در این گفتوگو از فعالیت طولانی حرفهای خود نه صرفاً از منظری انفرادی و مقطعی یا کاملاً شخصی، بلکه با چشماندازی وسیعتر و عمومیتر و نوعی پیوستگی «تاریخی» سخن گفته است. هر تجربه یا فیلمی را در ارتباط با تجربه و فیلم دیگر در نظر داشته و سنجیده است، ولو اینکه همهجا نقش این ارتباط رابهجانیاورده و مؤکد نکرده باشد.
در میان آثار نوشتاری مربوط به سینمای ایران ـ تا سال ۱۳۷۱ که چاپ نخست این مصاحبه منتشر شد ـ تألیف کتابی سراسر گفتوگو با یک کارگردان ایرانی سابقه نداشت، و گفتوگویی با این حجم و کیفیت میتوانست هم وسوسهکننده باشد و هم مخاطرهآمیز. در واقع نه مؤلفان اهل سینما چنین تجربهای داشتند و نه مخاطبان. طبعاً ناشران نیز با همچو تألیفی سروکار نداشتند، و ازهمینرو این تازگی نمیتوانست متضمن چندان اقبال و تشویقی از سوی آنها باشد؛ اما من تصمیم خودم را گرفته بودم، و این ملاحظات احیاناً فقط میتوانست درنظرگرفتن و سنجیدن جوانب کار را از طرف من تشدید کند؛ بهویژه که قصد فوری انتشار کتاب را هم نداشتم. این را هم بگویم که نخستینبار بود من در مقام مصاحبهکننده قرار میگرفتم، و چهبسا اگر طرف گفتوگو شخصی با سابقۀ حرفهای و شکیبایی و خوشطبعی خاچیکیان نبود این کتاب سرووضع فعلی را پیدا نمیکرد. خاچیکیان با حافظهای قوی و شگفت بدون رجوع به مرجع خاصی و بیآنکه در کلام درنگ و تردید کند به پرسشها پاسخ میداد. او شاید از معدود افرادی بود که قبل از گفتوگو دربارۀ فعالیت سینمایی و فیلمهای خود یک ارزیابی انتقادی ارایه میداد و در واقع تا حدی فرصت انتقاد را از «حریف» سلب میکرد.
طبیعی بود که برای انجام این گفتوگو میبایست خود را آماده میکردم. حافظه یا حضور ذهن همواره به تنهایی کفایت نمیکند. بنابراین یک بار دیگر فیلمهای او را، جز چندتایی که در دسترس نبودند، دیدم. همچنین مقالهها، نقدها و مصاحبههایی را که دربارۀ فیلمهای او منتشر شده بودند مطالعه کردم، که گزیدۀ نقد و مقالهشناسی آنها در انتهای چاپ نخست کتاب حاصل همین مطالعه بود.
نکتۀ دیگری که لازم است به آن اشاره کنم مربوط است به کیفیت وانویس یا پیادهکردن نوار صدای این گفتوگو. من و خاچیکیان بنا را بر این گذاشتیم که متن گفتوگو صورت طبیعی و گفتاری خود را حفظ کند، و بدون دخلوتصرف یا جرحوتعدیلی چاپ شود. بنابراین آنچه خواننده در این کتاب میخواند عیناً همان گفتوگویی است که در آن ده جلسه، در ماههای گرم خرداد و تیر آن سال، صورت گرفت. فقط پارهای از کلمهها و برخی جملهها از جهت حفظ بافت طبیعی کلام جابهجا شدند، یا از صورت لحن شکسته به شکل نوشتاری درآمدند.
بیستوچند سال از انتشار چاپ نخست این کتاب میگذرد، و سالها اثری از آن در بازار نشر نبود، و متأسفانه اشتغالخاطر من به کارهایی که در دست داشتم فرصت و امکان تجدید چاپ آن را به تأخیر میانداخت. در واقع متن فعلی کتاب عیناً همان است که در چاپ نخست بود، بدون هیچگونه ویرایش یا تجدیدنظری. فقط در چاپ عکسها تغییرهایی دادهام و سندها و مقالهای در معرفی کارنامۀ سینمایی خاچیکیان افزودهام، که گمان میکنم برای چاپ حاضر ضرورت داشتند.
عباس بهارلو