- درباره کتاب صوتی حکومت نظامی:
کتاب «حکومت نظامی» اثر نویسندهی شیلیایی «خوزه دونوسو»، نخستین بار در سال ۱۹۸۶ میلادی به چاپ رسید. داستان این رمان صوتی در یک بازهی بیستوچهارساعته، در ژانویهی سال ۱۹۸۵ میلادی و در شرایطی به وقوع میپیوندد که خفقان و استبداد بر شیلی حکمفرماست و آگوستو پینوشه، دیکتاتور شیلیایی، بر مسند قدرت تکیه دارد. مانونگو، شخصیت محوری این داستان صوتی، در حالی به وطنش، شیلی بازمیگردد که دیگر جایی برای اندیشه و آزادی فکری باقی نمانده است. جامعهای که او روزگاری در آن میزیست، حال سیاستزده، استبداد زده و ناامید است. غبار تاریک خفقان، همه جا را فراگرفته و روزنهی امیدی به چشم نمیخورد.
- خلاصهای از کتاب صوتی حکومت نظامی:
خوزه دونوسو نیز مانند شخصیت محوری داستانش در این رمان صوتی، مدتی را در زمان دیکتاتوری آگوستو پینوشه، در خارج از کشور به سر برد و سپس، به کشور بازگشت. این تجربهی شخصی او از دوری از وطن، عمقی دوچندان به شخصیت داستانش بخشیده است.
خوزه دونوسو بیشتر عمرش را در شیلی گذراند؛ اگر چه سالهایی را نیز در مکزیک، آمریکا و اسپانیا، در تبعید خودخواسته به سر برد. او پیش از آنکه در سال ۱۹۸۱ میلادی، به شیلی بازگشته و تا آخر عمر در آنجا بماند، گفته بود که تبعید خودخواستهی او و دوری از میهنش، نوعی اعتراض به حکومت دیکتاتوری آگوستو پینوشه است.
رمان صوتی حکومت نظامی خشم ایجادشده در اثر کودتا را، بی آن که به جریان داستان خدشهای وارد کند، به خوبی به مخاطب منتقل میکند. تمرکز در رمان صوتی حکومت نظامی، واقعگرایی نیست. بلکه این رمان میکوشد حالوهوا، فضا و احساسات را به درستی بیان کند.
دونوسو پیام خود پیرامون فضای خفقانگرفته و استبدادی شیلی را با ظرافت خاصی بر خواننده عرضه میدارد. او به خواننده اجازه میدهد تا از نزدیک، با احوال افرادی که این کودتا، زندگیشان را تحت تاثیر قرار داده است، آشنا شود و به سخنانشان گوش بسپارد.
- قسمتی از کتاب صوتی حکومت نظامی:
«دیگر وقت آن بود که مانونگو ورا آدم دیگری بشود. اما چطور؟ او که نمیتوانست با توسل به جادو و جنبل عهد عتیق بدل به جغد شود که هر شب مثل طالع نحس بالای برجی ویران میگردد و بال و پر میکوبد، یا به جلد ماری برود و پاشنه آدمی را بگزد که فریادهای شبانهاش در گلو خفه شده. پس ناچار بود هرطور که شده دست به تغییر وضعیتی بزند که سبب شده بود با خود احساس غریبگی بکند. شکلش، قوارهاش باید عوض میشد، مثل سیلان آرام مهی که جزیرهای را بدل به کوه، دریاچهای را بدل به دریا و رود یا بدل به کشتی میکند، یا از قایقی پارویی گاوی یا جیپی میسازد، مهی که سرانجام یخ میبندد و به هیئت باران سیاه درمیآید و گاه چند هفته میبارد و شهرها و دهکدهها را میروبد و میبرد».
«سفرکردن آسان است و این را چه کسی بهتر از مانونگو میدانست که سرنشین همیشگی قسمت درجه یک جمبوجتهایی بود که او را از رم به توکیو و از لسآنجلس به آمستردام میبردند؟ اما سفرکردن چیزی را عوض نمیکند: چهار شب آکنده از موفقیت در فلان هیلتون یا شراتون یا هالیدیاین، درست مشابه چهار شب در هر هیلتون یا شراتون یا هالیدیاین دیگر است، هر کجا که باشند. سفرکردن به این خاطر که دیده شوی یا شنیده شوی، به این معنی است که نه میبینی و نه میشنوی».
- مانونگو ورا:
مانونگو ورا خواننده و ترانهسرایی است اهل شیلی. او درست اندکی پیش از کودتای آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلیایی، بیخبر از آنچه پیش روست، برای سفری از شیلی خارج شده و پس از وقوع کودتا در اروپا سکونت میگزیند. ترانههای او، بس دلنشیناند و سخن از وطن دارند. اما چه فایده که او، پس از گذشت بیش از یک دهه از کودتا و زندگی دور از وطن، دیگر امید و ایمانی ندارد؛ نه بدانچه میسراید و نه به آیندهای روشن برای وطنش. او دیگر هویتی برای خود نمییابد و به تعبیری، خود را گم کرده است. او بالاخره تصمیم میگیرد به وطن بازگردد....
- جودیت:
جودیت در بخشی از این داستان صوتی خطاب به مانگونو میگوید:
«من خیلی سال است از چیز دیگری حرف نزدهام. درست مثل هر کس دیگری توی این مملکت. دیگر یادم رفته از چیزی غیر از بیعدالتی، نبود آزادی، فلاکت یا خشونت حرف بزنم. اگر از چیز دیگری حرف بزنم، عذاب وجدان میگیرم. ذهنم تمام توانش را متمرکز کرده تا هر چیزی درباره این مسائل میشنود، حفظ کند. مثلا من دوست دارم از موسیقی حرف بزنم، اما توی دلم میترسم مبادا حرفهام سطحی باشند.»
جودیت دختری است جوان و آرمانخواه. او زندگی راحت و سرشار از رفاهش در خانهی پدری را رها کرده و خود را به مبارزه در راه عدالت و آزادی متعهد ساخته است؛ زندان رفته و شکنجه شده است. او شبها برای پیداکردن شکنجهگرش بیرون میرود؛ میخواهد او را بیابد و نابودش کند؛ اما در واقع امر، به دنبال نابودکردن خودش است....
- درباره خوزه دونوسو:
خوزه دونوسو در سال ۱۹۲۴ میلادی در سانتیاگوی شیلی متولد شد. خانوادهی او وضع نسبتاً خوبی داشتند. پدر او پزشک بود و خوزه در کودکی، به مدرسهای خصوصی در شیلی رفت. او سپس در دانشگاه شیلی، به تحصیل رشتهی ادبیات انگلیسی پرداخت و در سال ۱۹۴۹ میلادی، با دریافت کمک هزینهی تحصیلی به دانشگاه پرینستون در آمریکا رفت تا در رشتهی متون قدیمی انگلیسی تحصیل کند. در سال ۱۹۵۱-۱۹۵۰ میلادی، مجلهی دانشگاهی پرینستون نخستین داستانهای خوزه دونوسو را که به زبان انگلیسی نوشته شده بودند، به چاپ رسانید: زن آبی و شیرینیهای مسموم.
دونوسو به وطنش شیلی برگشت و در آنجا مشغول به تدریس زبان انگلیسی شد. نخستین کتاب او، تعطیلات و داستانهای دیگر در سال ۱۹۵۵ میلادی به چاپ رسید و به خاطر آن موفق به کسب جایزهی مهم ادبی سانتیاگو شد. خوزه دونوسو داستانها و کتابهای بسیاری نوشت و نوشتههایش، تاثیر بهسزایی در دورهی شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین داشتند. نوشتههای او عموما شامل موضوعاتی شامل دوگانگی هویت، روانشناسی و طنز تلخ هستند. از دیگر آثار خوزه دونوسو میتوان به کتابهای خانهای در روستا (۱۹۷۸) و باغ همسایه (۱۹۷۹) اشاره کرد. خوزه دونوسو در سال ۱۹۹۶ میلادی و پس از سفرهای بسیار، در وطنش شیلی درگذشت و همانجا نیز به خاک سپرده شد.
کتاب فوقالعاده جذابی نیست. اما قطعاً شنیدنش بسیار لذتبخش و جذابه چون راوی مسلط به متن و شخصیتهاست و مثل یک تئاتر رادیویی به زیبایی داستان را روایت ویکنه