... بهراستی راز شعریت سخن سعدی (آنجا که زبان را بیهیچ تصویری بهکار میگیرد) در چیست؟ و چرا بهسادگی از آن نمیتوان گذشت؟ پرسشی که پاسخ آن درنهایت بهشناخت تفاوت نثر و نظم و نظم و شعر خواهد انجامید.
و نیز چرا لذتی که از خواندن قصیدهای سخنورانه و استوار بهشیوه خراسانی یا از بخشی برجسته از نثر درخشان پارسی، یا از شنیدن غزلی از مولانا و حافظ بهحاصل میآید، با لذّت خاص از یک بیت «طرز هندی» کاملاً متفاوت است؟ و چرا این هر سه نیز جز لذّت حاصل از یک شعر راستین امروز ماست؟ پرسشی آن هم از کسی که در سالهای شاعری خود، بیش یا کم از هر چهار نوع لذّت، نصیب برده است. والاّ هستند (و چه بسیار) کسانی که فقط از یکی از آن چهار نوع سخن لذّت میبرند: آنکه تنها شکوه چکامه خراسانی میلرزاندش، و آن دیگر که غزل شورانگیز مولانا یا سخن رازآمیز حافظ بیتابش میکند، و این که تنها تک بیتهای هندی بهحیرتاش وامیدارد، و این یکی دیگر، که فقط از شعر امروز لذّت میبرد. لذتی بهحاصل از چهار نوع کلام خاص، که هر کدام با نسجی و بافتی و چشماندازی و رازی دیگرند و برساخته سازندهای که نحوه آفرینش او با آن سه دیگر تفاوت دارد: لذّت «طبیعی» و لذّت «بدیعی» و...
این خود چند سطری از بخشی از دیباچه مفصّل کتاب چند جلدیِ «هزاره شعر» (شعر هزار ساله فارسی) است که چندین سال پیش، از سر شیفتگی و فریفتگی بهشعر فارسی نوشته شده است. و کتاب چاپ نشده، امّا نام آشنای «با طرز هندی» در حقیقت، تنها فصل تمام شده از فصول چندگانه همین کتاب بهشمار میرود. و دریغا که آن نیز در سفرهای اصفهان و در اسبابکشیهای متعدّد در تهران، در جائی که نمیدانم کجاست گرد میخورد. و هماکنون جز سواد پراکندهای از آن در دسترس نیست.