در میان مدرسان تحول فردی و موفقیت، «جیم ران» وضعیتی بسیار متمایز دارد. تمام مدرسانی که میشناسیم، اعم از «آنتونی رابینز»، «برایان تریسی»، «جان سی. مکسول»، «دارن هاردی» و... در تمام آثارشان از «جیم ران» یادی کردهاند و او را الهامبخش اصلی آثار و سخنرانیهای خود دانستهاند. این روند تا بدانجا پیش رفته است که از «جیم ران» بهعنوان فیلسوف موفقیت یاد میکنند. به نظر میرسد هنر او در این بوده که آموزههای سخت و طولانی را در قالب چند جملهی کوتاه بیان میکرده، به نحوی که مخاطب، جان کلام را بهدست میآورده و آن را در زندگیاش به شکل اثربخشی به کار میبرده است. برخی آموزههایش که در قالب جملههای کلیدی بیان شده، به این شرح است، «چیزی که میگیری، هرگز خوشحالت نخواهد کرد؛ کسی که میشوی تو را خیلی خوشحال یا خیلی ناراحت خواهد کرد» یا «راز موفقیت مالی چیست؟ کلیدش این است که بفهمیم چطور در بازار ارزشمندتر شویم»، «برای بیشترداشتن باید بیشتر شوید»، «آرزو نکنید کاش سادهتر بود، آرزو کنید کاش شما بهتر بودید»، «برای تغییر چیزها، شما باید تغییر کنید، برای بهتر شدن چیزها، شما باید بهتر شوید».
از این جملات در این کتاب، یعنی «دوازده ستون موفقیت» هم به وفور پیدا خواهید کرد. به گمانم ویژگی اصلی آثار «جیم ران» این است که به نکاتی اشاره میکند که شاید تا پیش از این ما آنچنان که باید به اهمیتشان واقف نبودیم و به آن توجهی نمیکردیم. ولی وقتی در کلام «جیم ران» به این نکات توجه میکنیم، آنوقت اهمیت آن را در تحول زندگی خود درک میکنیم و با به کار بستن آن جادهای مستقیم برای تحقق آرزوهایمان میسازیم. «دارن هاردی» نویسندهی کتاب مطرح «اثر مرکب» تعریف میکند در زمانی که در کار معاملات املاک فعال بوده، یک روز برای دیدار یکی از دوستانش به اواخر همایشی میرسد که «جیم ران» سخنرانش بوده است. در حینی که منتظر دوستش بوده، برخی آموزشهایش را میشنود و چنان مجذوب آن میشود که میگوید تا ساعتی بعد از همایش ترجیح میداده در همانجا که نشسته بوده، بنشیند و نمیتوانسته از جایش تکان بخورد. این برای «هاردی» نقطهعطفی میشود برای ورود به دنیای آموزههای موفقیت که امروز میدانیم چگونه آثارش در مقیاسی وسیع استقبال میشود و خیلیها منتظر جدیدترین اثر یا سخنرانیاش هستند و این همه فقط با شرکت در یک سمینار نصفهنیمه از «جیم ران» به دست آمده است. این ماجرا در مورد «آنتونی رابینز» و دیگر مدرسان موفقیت هم پیش آمده که شرح هرکدام بسیار خواندنیست.
کتاب «دوازده ستون موفقیت» را میتوان مهمترین اثر «جیم ران» دانست. کتابی که در اواخر عمر او منتشر شده و به نظر میرسد جان کلام آموزههای او را در بر دارد. البته این نویسنده و مدرس بزرگ ترجیح داده که این اثر را در قالبی داستانی عرضه کند و به همین خاطر از «کریس وایدنر» یکی دیگر از مدرسان مطرح موفقیت در دنیا کمک گرفته است تا آموزههایش را در قالب داستانی پرکشش به مخاطبان روایت کند.
مفاهیمی که در کتاب و در قالب دوازده ستون موفقیت مطرح میشوند، بسیار کلیدی و به نوعی ازلیابدی هستند. اینکه شانس چقدر در زندگی ما اثر دارد و اینکه همنشینان ما باید از میان چه کسانی انتخاب شوند و اینکه چرا باید همهمان فروشنده باشیم یا چرا روابط ما مهمترین رکن در زندگی ماست. کتاب برای هرکدام از این مضامین پاسخهایی کاربردی دارد که میتواند زندگی هر کدام از ما را به شکل چشمگیری متحول کند. پیشنهاد میکنم این کتاب را با توجه به حجم کم آن خیلی با سرعت نخوانید و حداقل دوازده روز یا بیستوچهار روز برای خواندن آن وقت بگذارید تا نکات ارزندهی آن ملکهی ذهنتان شود و مقدمهای برای رخداد بهترین اتفاقها در زندگیتان باشد؛ همچنان که در زندگی خیلی از مردم این سیاره که خوانندهی این کتاب بودهاند، چنین تاثیری را پدید آورده است.