0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  سفر تنهایی نشر انتشارات نگاه

کتاب سفر تنهایی نشر انتشارات نگاه

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره سفر تنهایی

«سفر تنهایی» یک رمان بلند و بومی شده‌ی ایرانی در حال و هوای «تنهایی پرهیاهو» و «خزه» است. جایی که همه چیز در اوج آرامش، در جهان ذهنی نویسنده آشفته و در هم ریخته است. این کتاب واگویه‌های مرد جوانی است که شاید بی‌شباهت به خیلی از دغدغه‌ها و اندیشه‌های مردم امروز نباشد. «هادی غلام دوست» این کتاب را بین سال‌های 69 تا 71 نوشته و انتشارات نگاه آن را در سال 86 منتشر کرده است.

about book image

خلاصه داستان کتاب سفر تنهایی

محمود برادر دوقلویش «احمد» را زمانی از دست داد که تنها سه سال داشت. این حادثه تاثیر روانی سنگینی روی محمود گذاشته، تاجایی که در هر پیشامد سخت و تلخی که برایش پیش می‌آید، رد پای این حادثه هم دیده می‌شود. انگار از همان روزی که احمد را شناور روی آب می‌بیند، آدم دیگری می‌شود. دنیا که تا همین چند دقیقه‌ی پیش این همه قشنگی و خوشی را به او و برادرش می‌داد، حالا تیره و تار شده بود. او با از دست دادن احمد بخشی از وجود و هویت خود را از دست داده و مثل یک آواره‌ی سرگردان به این در و آن در می‌زند تا معنای این زندگی و پدیده‌های هستی را ببیند، تا شاید بتواند دوباره روزی به جای زنده بودن، زندگی کند.

حدیث نفس انسان سرگشته‌ی معاصر

«محمود» راوی این داستان است، کسی که گاهی پای حرف‌های عاشقانه‌اش می‌نشینیم، گاهی باید غرهایش را بشنویم و گاهی هم در غم عمیق زندگی و روزگار با او همدرد می‌شویم. عاشقانه‌ی پرسوز و گداز غم محمود در مرگ احمد در ابتدای داستان، بیشتر شبیه به مرثیه‌ای است بر تمام شادی‌ها و امیدهای از دست‌رفته‌ی محمود. «رفتی و تنهایم گذاشتی و من هم چنان می‌کشم سختی را، در به دری را، بی‌یاری را؛ بی‌یاری را می‌فهمی احمد؟!». مرکز ثقل جهان محمود خودش است و احمد، که انگار تنها با کنار هم بودن می‌توانند به توازن و تعادل برسند. او نیمه‌ی گمشده‌ی وجود و هویت محمود است که تا به وصالش نرسد، آرام و قرار نمی‌گیرد.

«محمود» راوی این داستان است، کسی که گاهی پای حرف‌های عاشقانه‌اش می‌نشینیم، گاهی باید غرهایش را بشنویم و گاهی هم در غم عمیق زندگی و روزگار با او همدرد می‌شویم. عاشقانه‌ی پرسوز و گداز غم محمود در مرگ احمد در ابتدای داستان، بیشتر شبیه به مرثیه‌ای است بر تمام شادی‌ها و امیدهای از دست‌رفته‌ی محمود. «رفتی و تنهایم گذاشتی و من هم چنان می‌کشم سختی را، در به دری را، بی‌یاری را؛ بی‌یاری را می‌فهمی احمد؟!». مرکز ثقل جهان محمود خودش است و احمد، که انگار تنها با کنار هم بودن می‌توانند به توازن و تعادل برسند. احمد نیمه‌ی گمشده‌ی وجود و هویت محمود است که تا به وصالش نرسد، آرام و قرار نمی‌گیرد.

شخصیت‌های بی‌شمار این کتاب انگار سایه‌هایی هستند که می‌روند و می‌آیند. گاهی حرفی و لبخندی، اما در خوشی و ناخوشی حال و روز محمود تاثیر چندانی ندارند. مادر، پدر، همسران و فرزندان، همه دور او هستند اما او همچنان در جهان خودش اسیر افکار و اندیشه‌های خودش است. همه دور هم هستند و تنها. و تنهایی محمود از جنس دیگری است. دیگران در شالیزارها و مزارع چای و او در میان کتاب و کاغذ دنبال چیزی می‌گردد تا بتواند به آن چنگ بزند و دوام بیاورد. محمود درگیر رنجی است که هر روز به جانش نیشتر می‌زند. او به دنبال استقلال فکری و آزادی اندیشه‌هایی است که در سرش دور می‌خورند و می‌چرخند، انگار قصد ندارند آرام و قرار بگیرند و هر روز هم بیشتر و بیشتر می‌شوند.

محمود طی برای تدریس در مدرسه‌ی کوچک روستای «زاغه لو» و گذر به آبادی‌های اطراف، درواقع سفری درونی را آغاز می‌کند که در طول داستان کم‌کم روح رنجور و ناآرامش را تسکین می‌دهد. پایان کتاب تکان‌دهنده و تراژیک است، اما احساسات اغراق‌شده نیستند. همه چیز خیلی سریع و ساده اتفاق می‌افتد، بدون این که نظم زندگی و جهان به هم بخورد. یکی می‌آید و یکی می‌رود، و این همان چرخه‌ی هستی و حیات است.

زلزله‌ی رودبار و منجیل از آن اتفاقاتی است که بار دیگر با بی‌رحمی تمام به یاد محمود می‌آورد که در جهانی آشفته و عجیب زندگی می‌کند، روستاییانی که با رنج و سختی زندگی می‌کنند، باید در زمستانی سرد دربه‌در شوند، عزیزان خود را با دستان خالی خودشان به گور بسپارند و اندوخته‌ی یک عمر زندگی و تلاش خود را در چند دقیقه از دست بدهند. انگار همین که زندگی آرام می‌شود و جریانات روال عادی پیدا می‌کنند، زمین و آسمان با یک تلنگر سنگین سرِ آدم هوار می‌شوند تا به یادش بیاورند که زندگی همین است، و تا بوده همین بوده.

طنز ظریف و زیرکانه‌ی نویسنده در پاره‌هایی از داستان، فضای کتاب را از سیاهی و تیرگی دور می‌کند و حال و هوای متفاوتی به آن می‌دهد:

-کلاس چندمی؟
- پنجم.
-اسمت چیه؟
-شاه اسماعیل...
- شاه عباس را ندیدی؟...
- چرا دیدم، الان اینجا بود، تازه رفته!...
- آقا برادرش را می‌گوید.

محمود در اوج سرگردانی و آشفتگی به دنبال معنای زندگی است. او با ظریف‌ترین و کوچک‌ترین پدیده‌های زندگی ناگهان به خود می‌آید و می‌بیند که دنیا هنوز هم جای زیبایی برای زندگی کردن است. از دیدن رقص و طنازی دخترکی زیبا و معصوم چنان به وجد می‌آید که یک‌باره روزگار به کامش شیرین می‌شود: «در این زمین عبث نرو بیافرین، بیافرین...». و این یعنی تلاش عاجزانه برای لذت بردن از زندگی در اوج دردمندی و سرگشتگی.

about book image

در بخشی از کتاب سفر تنهایی می‌خوانیم

ما چیزی نمی‌گفتیم. هر دو با هم، آرام گرفته بودیم. دل ما به هم دیگر خوش بود. هم دیگر را که می‌دیدیم آرام می‌گرفتیم. غمخوار هم‌دیگر بودیم. می‌دانستیم ما دو تا با هم هستیم. برای هم. بعدها که بزرگ‌تر شده بودیم، مادر برای ما لباس‌های یک شکل می‌دوخت و تن ما می‌کرد. لباس‌هایی با پارچه‌ی پامازیِ قشنگ. با هم بازی می‌کردیم و بزرگ می‌شدیم. به پشت‌گرمیِ هم دلگرم بودیم. هم دیگر را خوب می‌شناختیم. آخه همیشه با هم بودیم احمد، امّا آن روز لعنتی فرا رسید، آن روز شوم!

مادر برنج پاک می‌کرد. امّا دلش پیش ما بود. تو رفتی و گفتی: «مادر آب نبات بده» و مادر به تو آب نبات داد... . تو گفتی: «محمود، محمود! برای محمود هم بده» و سهم مرا هم گرفتی و برایم آوردی. با هم خوردیم و رفتیم. مادر دلش بی‌تاب بود. بی‌تابی می‌کرد. داشت برنج پاک می‌کرد. آقاجان توی باغ داشت شخم می‌زد. مادر صدایش کرد: «بچه‌ها کجایند؟!». آقاجان آسوده‌خیال گفت: «همین جاها، نگران نباش».

مادربزرگ نماز می‌خواند و من دیگر نفهمیدم چه شد. تو غرق شده بودی، چه زود احمد! در ابتدای سومین بهار زندگی‌ات احمد! مادربزرگ از سرِ نماز فریاد کشید و به حیاط دوید. آقاجان از روی نهری پرید که تو به زیر آب‌های همان نهر، زیر پای آقاجان داشتی دست و پا می‌زدی. احمد، جان می‌دادی آخه احمدجان! وقتی که سیرِ آب شدی، آب‌های نهر تو را سر دست گرفتند و رو آوردند، بعدش آقاجان که همه جا را گشته بود، آمد. تو را دید. روی زمین زانو زد، کف دست چپش را روی سینه‌ی خاک گذاشت، خم شد، دست راستش را به طرف تو دراز کرد و نعره کشید: «یا ابوالفضل!» و تو را از آب گرفت. آن وقت مادربزرگ فریاد کشید: «آتش! آتش درست کنید!».

دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
3.۳۹ مگابایت
تعداد صفحات
555 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۸:۳۰:۰۰
نویسنده هادی غلام دوست
ناشرانتشارات نگاه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۲/۰۸/۱۳
قیمت ارزی
4 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۳.۳۹ مگابایت
۵۵۵ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 2 مخاطب
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
5
(2)
30,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
سفر تنهایی
هادی غلام دوست
انتشارات نگاه
5
(2)
30,000
تومان