غزل نمره ۰۹۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاندرد ما را نيست درمان الغياث هجر ما را نيست پايان الغياث دين و دل بردند و قصد جان کنند الغياث از جور خوبان الغياث در بهای بوسهای جانی طلب میکنند اين دلستانان الغياث خون ما خوردند اين کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغياث همچو حافظ روز و شب بیخويشتن گشتهام سوزان و گريان الغياثSupport this podcast at — Inquiries: & Opt-Out: