در زندگی هیچ چیز خیالی نیست. همه چیز واقعیت محض و دردناکی است که نمیتوان از آن فرار کرد.
کتاب اتاق تاریک Dark Room توسط تنسی ویلیامز نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1985 منتشر شد. تنسی ویلیامز نمایشنامه نویس بسیاری مشهوری است. او فراتر از نمایشنامه نویسی داستانهای کوتاهی نیز مینوشت که به جز تعدادی از آنها مابقی را در زمان حیاتش منتشر نکرد. کتاب اتاق تاریک یک مجموعهی ده عددی از داستانهای کوتاه اوست. نسخه اصل این کتاب شامل چهل و نه داستان است که در ایران نُه مورد ار آنها ترجمه شدهاست. این مجموعه دو سال پس از مرگ ویلیامز توسط دوست نزدیک او، گور ویدال منتشر شد. این کتاب نخستین کتاب از داستانهای کوتاه تنسی ویلیامز است که به زبان فارسی ترجمه میشود. داستانهای این کتاب همگی در مورد زندگی شخصی تنسی ویلیامز هستند. او در این داستانها خیال و واقیعت را ترکیب کرده تا معجونی دلنشین و دلپذیر به وجود آورد. بیشک خواندن زندگینامه ویلیامز با چاشنی خیال لذت بخش است. به علاوه درون این داستانها نکات اخلاقی جالب و مهمی نیز پنهان شدهاست. داستانهای مجموعهی اتاق تاریک عبارتند از شباهت جعبه ویلون به تابوت، تصویر دختری در شیشه، کاری از تولستوی، چیزی درمورد او، تمام شده، شن، اتاق تاریک، کیف منجوق دوزی شده، تارک دنیا و مهمانش و مادر جون.
داستان کیف منجوق دوزی شده از یک مرد اشغال جمع کن آغاز میشود. مرد 15 سال است که به این کار مشغول است. این مرد هروز در انبوهی از اشغالها دنبال چیزهایی میگردد تا بتواند آن را بفروشد. سالهاست که در رویای خود به دنبال یک شیء ارزشمند است که بتواند با آن زندگیاش را بسازد. این مرد ظاهری بسیار معمولی دارد، با اینکه کارش اصلا غیرقانونی نیست، دوست ندارد توجه کسی را جلب کند. او همیشه از نگاههای مردم فرار میکند. در یکی از روزها که در سطل اشغال یک محله اشرافی نشین به دنبال اشغالی به در بخور بود. به یک جعبهی کوچک برخورد کرد. بیشک در این نوع جعبهها وسایل ارزشمندی را قرار میدهند. او جعبه را باز کرد و با یک کیف منجوق دوزی شدهی گران قیمیت روبرو شد. قلبش از هیجان به سرعت میتپید. مرد حس میکرد که دیگر به آرزوهایش نزدیک شدهاست. او کیف را برداشت و به سمت خانه به راه افتاد. چند قدم که رفت شوفری را دید که به او نگاه میکند. مرد ترسید و فکر کرد که شوفر او را دیدهاست. به همین دلیل به سمت خانهای رفت که در سطل اشغالشان کیف را پیدا کرده بود. مرد کیف را به خدمتکار داد. زن خدمتکار نیز کیف را به بانو سپرد. لحظهی بعد یک پیک جعلهای را برای بانو آورد. بانو نیز بیاهمیت در کیف را باز کرد و تمام پول را به پیک داد و رفت. درون جعبه یک شنل بود که قیمت بالایی داشت. بانو همان لحظه شنل را با نفرت به گوشهی اتاق پرتاب کرد. داستان کیف منجوق دوزی نشان از تفاوت بسیار فقرا و ثروتمندان است. آن کیف منجوق دوزی و پول داخلش میتوانست مرد را تا آخر عمر خوشبخت کند. اما برای بانو این پول خرج یک لباس نفرت انگیز شده بود.
داستان اتاق تاریک درمورد یک خانوادهی افسرده است. یک مددکار اجتماعی داستانهای این خانواده را برملا میکند. پدر این خانواده سالهاست که هیچ کاری انجام نمیدهد. پسران خانواده نیز، پدر و مادرشان را ترک کردهاند. دختر خانواده نیز از افسردگی شدید رنج میبرد. او 6 ماه است که پایش را از اتاق بیرون نگذاشته و فقط موقع دستشویی رفتن بیرون میآید. غذایی هم به جز غذایی که دوست پسرش سابقش برایش میآورد را نمیخورد. زمانی که این پسر در کنار دختر نیست، دختر دیوانه شده و کارهای بسیار وحشتناکی انجام میدهد. اما وقتی پسر میآید دختر آرام میشود. در نهایت مددکار نامهی بردن دختر به تیمارستان را نوشت. اما از دیدگاه مادرش، اگر آن پسر نمیآمد، دختر نیز هرکاری میکرد که او را به تیمارستان نبرند. در این داستان مادر و پدر خانواده نماد انسانهایی هستند که تمام زندگی خود را فقط به قضا و قدر میسپارند.
کتاب اتاق تاریک توسط ملیحه بهارلو ترجمه شدهاست. نسخه چاپی این کتاب در سال 1398 توسط انتشارات نشر چشمه به چاپ رسید. نسخه صوتی این کتاب در سال 1398 توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گویندهی این کتاب صوتی رامین ناصرنصیر است. شما میتوانید کتاب صوتی اتاق تاریک به قلم تنسی ویلیامز، ترجمهی ملیحه بهارلو، گویندگی رامین ناصرنصیر و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
رامین ناصرنصیر در یکم فروردین ماه سال 1354 در تهران چشم به جهان گشود. آقای ناصرنصیر اصالتا لاهیجانی است. اما در تهران به دنیا آمده و بزرگ شدهاست. او فارغ التحصیل رشتهی تدوین از دانشگاه هنرهای زیبایی دانشگاه تهران است. رامین ناصرنصیر در سال 1373 با بازی در مجموعه تلویزیونی پلاک 14، وارد عرصهی هنر شد. نام او هماکنون به عنوان بازیگر، کارگردان، منشی صحنه، نویسنده و مترجم شناخته میشود. آقای ناصرنصیر از سال 1377 کار ترجمه را با کتاب «درباره یک نمایشنامه» آغاز کرد. از فعالیتهای هنری این هنرمند در زمینهی سینما و تلویزیون میتوان به قهرمانان کوچک، دزد و پری، مربای شیرین، شهرزاد، شوخی کردم، سه پنج دو، زن بابا، زیر آسمان شهر و ... اشاره کرد.
تنسی لاینر ویلیامز Tennessee Williams که در جهان با نام تنسی ویلیامز شهرت دارد، در بیست و ششم مارس سال 1311 چشم به جهان گشود. او زادهی شهر میسیسیپی در آمریکا بود. او در خانوادهای نسبتا شلوغ زندگی میکرد. اما پدرش مرد خوبی برای مادر و خانواده نبود. ویلیامز در کودکی دچار بیماری شد، که به شدت باعث ضعف و مریض حالی او شده بود. خواهرش نیز از بیماری اسکیزوفرنی رنج میبرد. دختر جوان به دلیل عمل اشتباه مجبور شد تا آخر عمرش در بیمارستان باشد. ویلیامز با این خواهر رابطهی بسیار نزدیکی داشت. به گفتهی بسیاری از منتقدان و مورخان، ویلیامز ایده بیشتر نمایشنامهها و داستانهایش را از خانواده از هم گسیخته و غیرعادی خود گرفته بود. به علاوه زندگی و تجربههایش موضوع مستقیم کارهایش بود. تنسی ویلیامز به دانشگاه میزوری در کلبیا میرفت. او در همان سالها داستانهای کوتاهی نیز مینوشت. اما به اجبار پدرش درس را رها کرد و مشغول به کار در یک کارخانه تولید کفش شد. او همیشه از کارهای تکراری متنفر بود. به همین دلیل تصمیم گرفت تا آخر هفتهها داستان بنویسد. اما عدم پذیرش یکی از داستانهای او باعث از هم گسیختگی عصبی در او شد. او تا قبل از انتشار نمایشنامه باغوحش که نام او را بر سر زبانها انداخت، در انزوا زندگی میکرد. این نمایشنامه در سال 1944 منتشر شد. این نمایشنامه آنقدر با استقبال خوبی روبرو شد که چندین بار در نیویورک و شیکاگو اجرا شد. موفقیت این نمایشنامه، باعث پرواز تنسی به سوی موفقیت شد. الیا کازان که بسیاری از کارهای درخشان تنسی ویلیامز را کارگردانی کرده، دربارهی او میگوید:«هر آنچه در زندگیش رخ داده در نمایشنامههایش منعکس شده و هرآنچه در نمایشنامههایش هست در زندگیش وجود داشته.» تنسی ویلیامز حدود 30 نمایشنامه در کارنامه هنری خود دارد. از آثار منتشر شده توسط او میتوان به گربه روی شیروانی داغ، ناگهان تابستان گذشته، پرنده شیرین جوانی، اتوبوسی با نام هوس و ... اشاره کرد. ویلیامز نوشتن داستان کوتاه را از دبیرستان آغاز کرد. او چندین مجموعه داستان دارد که از آنها میتوان آب نبات سفت، کاوش، یک دست و ... را نام برد. تنسی ویلیامز در سن هفتاد و یک سالگی در سال 1983 درگذشت. او در اثر خفگی ناشی از سرپوش پلاستیکی شیشهی عطر درگذشت. اما هیچگاه مشخص نشد که آن را بلعیده و یا از راه بینی وارد حلقش شدهاست. این نویسنده هم ردیف نویسندگان و نمایشنامه نویسان بزرگی مانند هاروکی موراکامی، دبی فورد، دن اهو یا داناهیو، محمد بکایی و ... قرار میگیرد.
الان که به ریچارد مایلز فکر میکنم پسربچهای در ذهنم نقش میبندد، چون آن موقع فقط هفده سال داشت. اما آن زمان به نظرم خیلی بزرگ میآمد. حتی به نظرم میرسید خیلی بزرگتر از خواهرم باشد که آن موقع چهارده سال داشت. از او خیلی متنفر بودم. ولی تقریباً بلافاصله پس از این که فهمیدم دیگر هست. شروع کردم به خیالپردازی؛ همان طور که قبلا دربارة قهرمانهای کتابهایم خیالپردازی میکردم. هر روز در خانه حرف او بود. اسمش مدام سر زبان خواهرم بود؛ همین بانوی جوان و عجیبی که آمده بود با ما زندگی کند. آن اسم، آنجوری که خواهرم بیانش میکرد، سبکی عجیبی داشت. خواهرم پیوسته از او حرف میزد، اسم او همیشه ورد زبانش بود. لحظهای که آن را به زبان میآورد. انگار آن اسم به آسمان میرفت، میدرخشید، در هوا شناور میشد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 175.۵۰ مگابایت |
مدت زمان | ۰۴:۱۵:۳۴ |
نویسنده | تنسی ویلیامز |
مترجم | ملیحه بهارلو |
راوی | رامین ناصرنصیر |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۱۲/۱۹ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
داستانهایی کوتاه و بانمک که با صدای لطیفِ آقای ناصرنصیر جالبتر هم شده بود.تنها نکتهای که برای من داشت این بود که انتهای بعضی از داستانها خیلی ساده و بیهیچ نکتهای پایان میگرفت.البته که شاید به نظر من اینگونه باشه.در مجموع دوستداشتنی بود.
مجموعه ای از داستان های کوتاه ک چیزی خاصی ازش نمیشه برداشت کرد ولی برای سرگرمی خوبن. روایت آقای ناصر نصیر هم عالی و بی عیب و نقص بود. در عجبم از بعضی نظرات ک گفتن خیلی سرد و یکنواخت روایت میشد! به نظر من اصلا اینطور نبود.
خیلی جالب بود ... اکثر داستان ها در انتها بهت آور بود ... به این شکل که مخاطب رو همراه میکرد با خودش و بعد با پایانی نابهنگام و معمولا تراژیک انسان در افکار خودش غوطه ور میماند.
خیلی کتاب شیرینی بود و واقعا حس خوبی منتقل میکرد. بعلاوه صدای اقای ناصرنصیر و لحنشون هم جذابیت داستان رو دو چندان کرده بود :)
جذابه. نمیشه گفت فوق العاده است اما جالبیش به انتخاب سوژه هاست. مشکلها و اتفاقاتی که توی جامعه هست و میبینیم و توجه چندانی بهش نمیکنیم. و البته، داستان &#۳۴;تمام شده&#۳۴; رو متوجه نشدم.
بنظرم هر سلیقه ای ممکنه از این کتاب خوشش نیاد..تنها در این داستانها روایت شخصیت آدمها و درونشون بطور ساده هست که شاید مشابهشو در اطرافمون داشته باشیم.همین!
داستان های کوتاه و صیقل خورده بی هیچ اضافه گویی داستان اتاق تاریک رو بیشتر از بقیه دوست داشتم آقای ناصر نصیر هم عالی بود
متاسفانه بنظر من کتاب جذابی نبود و تنها امتیاز مثبت میتونه صدای گوینده باشه من با توجه به نظر ات این کتاب تهیه کردم اما خب راضی کننده نبود
من طرفدار داستانهای کوتاه نیستم لذا شاید نباید نظر بدهم ولی اصلا جذب داستانها نشدم خیلی یکنواخت و بی تاثیر بود
خوانش و چند تا ازداستانها رو خیلی دوست داشتم. چند تاشو دوست نداشتم ولی انقدر خوانش خوب بود که حس خوبی رو منتقل میکرد