زمانی که سیاستمدارن تصمیم به جنگ میگیرند، بیشک توجهی به تاثیرات آن بروی زندگی افراد عادی ندارند. جنگ در واقع بدترین رخداد بشری است. از اولین جنگ تاکنون میلیونها میلیون انسان بیگناه کشته شدهاند. میلیونها کودک شادی و کودکیشان را در بین بمب و خمپاره جا گذاشتهاند. پدر و مادرهای بسیاری فرزندان عزیزشان را گم کردهاند و میلیونها کودک آواره شدهاند. اما بدون شک سیاستمداران هیچ درکی از درد و غم این اتفاقها ندارند. شاید مرگ، بهتر از آوارگی و از دست دادن همه اعضای خانواده در جنگ باشد. انسانها از اول بشریت مدام در جنگ و ستیز بودند. اما در آخر سر چه نصیبشان شدهاست؟
کتاب مادر A girl from the city توسط لیوبا ورونکوا Lyubov Voronkova نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1943 به زبان روسی و در روسیه منتشر شد. نام اصلی این کتاب «دختری از شهر» است. اما مترجم فاطمه زهروی نام آن را به مادر تغییر دادهاست. کتاب مادر در ژانر داستانهای کودک نوشته شده و مضامین مهمی را بررسی میکند. این کتاب یک داستان سطحی درمورد جنگ نیست، بلکه یک تراژدی عاشقانه درمورد احساس انسان دوستی است. این کتاب واژههای بسیاری مانند کمک، مهربانی، انسانیت، رحمت و صداقت را معنا میکند. تمامی شخصیتهای این داستان تلاش میکنند تا ویژگیهای انسانی از بین رفته در جنگ را به کودکان آموزش دهند. نویسنده داستان هدف خود را از آموزش این احساسات، پرورش کودکان و آماده کردن آنها برای روزهای سخت میداند. نویسندهی کتاب مادر، لیوبا ورونکوا در نوشتن این داستان و دیگر داستانهایش توجه و نگاهی خاصی به شرایط پیرامون خود داشتهاست. تمام مناطق نامبرده در کتاب، سرزمینهایی است که ورونکوا عاشقانه آنها را دوست میداشت. کتاب مادر داستان خود را در هجده فصل دختر کوچولوی با پالتوی آبی، صبح، پدربزرگ ترسناک و مادر عصبانی، آشناهای تازه، حمام عجیب، هدیه روز مادر، مهمانی، کدبانو کوچولو، بهار از راه میرسد، تازه واردها، شادی در کلبه، داستان مژلان، یک چشم کبود، چلچلهها باز میگردند، یخها حرکت میکنند، مادر، نامه و گلهای بهمن روایت میکند.
داستان کتاب مادر از یک دختر بچه به نام والنتین آغاز میشود. والنتین تک دختر خانوادهاست و زندگی شاد و خوبی را در کنار پدر و مادرش دارد. اما با آغاز جنگ جهانی دوم، همهی زیباییهای زندگی او تبدیل به سیاهی و مرگ میشود. در یکی از روزهای بمباران جنگ جهانی دوم پدر و مادر والنتین کشته میشوند و دخترک در این دنیای بزرگ تنها میماند. والنتین خود را از شهری که در آن بود، نجات داده و فرار میکند. او پس از طی کردن مسافت بسیاری به یک روستا به نام نیچو میرسد. نیچو از جبهههای جنگ فاصله زیادی دارد. مردم این منطقه در آرامش نسبی زندگی میکنند.
در این روستا خانوادهای به نام شالیهن زندگی میکنند. مادر این خانواده داریا نام دارد. داریا سه فرزند کوچک به نامهای گروشا، تائیس و رومن دارد. در یکی از شبها که بچهها مشغول بازی و خوردن شام بودند، درب خانه روستایی به صدا درآمد. پشت در دختر کوچک و زیبایی بود. خانواده شالهین دختر را درون خانهشان راه دادند و دختر نیز داستان غمگین زندگیاش را برای آنها گفت. داریا شالهین پس از گذشت چند روز اقامت والنتین در خانهشان، او را به فرزندی قبول کرد. والنتین کوچولو تمام تلاشش را میکرد تا در قلب این خانواده جا باز کند. رومن پیر کوچک خانواده بود که از همه بیشتر با والنتین دوست شدهبود. تائیس هم دختر شیطان و ناآرامی بود که همیشه تلاش میکرد تمام نگاهها بروی او باشد. گروشا هم دختر بزرگ خانواده بود که همه او را مانند مادر خانواده میدیدند.
در کنار این خانواده پدربزرگ نیز زندگی میکرد. پدربزرگ، پیرمردی بود که گذر زمان صورتش را چروک و ترسناک کرده بود. والنتین از او بسیار میترسید. روزهای کودکی دخترک کنار این خانواده میگذشت و هروز بیشتر با آنها صمیمی میشد. اما تنها مامن و تکیهگاه والنتین، داریا بود. داریا تمامی چیزهایی که باید یک دختر روستایی میدانست مانند چیدن قارچ، رسیدگی به حیوانات، به جنگل رفتن، کشاورزی و ... را به دخترک آموزش میداد. زندگی در کنار این خانواده برای والنتین بسیار دوستداشتنی و لذت بخش بود. او زمستانها از دیدن رودخانهی یخزده شگفت زده میشد و تابستانها به جنگل میرفت. او در مناسبتهای مختلف با دیگر خواهرانش و مادرش شیرینیهای لذیذ و خوشمزه میپخت. قهرمان داستان مادر، والنتین است. داستان این کتاب در واقع از قلب زندگی عادی مردم بیرون آمدهاست. مردمی که غم و در جنگ را تا ابد بر قلبشان سنگینی میکند. اما این مردم رنج کشیده هیچگاه انسانیت خود را از دست ندادهاند.
کتاب مادر توسط فاطمه زهروی به زبان فارسی ترجمه شدهاست. این کتاب در سال 1361 توسط انتشارات سبز خامه به چاپ رسید. این کتاب بارها و بارها به چاپ رسیدهاست. آخرین نسخه چاپی کتاب در سال 1392 توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. نسخه صوتی کتاب مادر در سال 1398 توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. گوینده این کتاب صوتی الهام پاوهنژاد است.
فاطمه زهروی در سال 1330 در شهر زیبای کرمانشاه چشم به جهان گشود. او فارغ التحصیل رشتهی زبان فرانسه است. از آثار منتشر شده توسط این مترجم میتوان به سرزمین نخلهای وحشی، مسافر کوچک، راز بزرگ، زندگیهای بیحاصل، جزیره اسبها، بلبلان در قفس، شعبده باز، با آن غریبه و ... شد.
الهام پاوهنژاد در بیست و هفتمین روز از شهریور سال 1350 چشم به جهان گشود.او زاده شهر زیبای تهران است. خانم پاوه نژاد فارغ التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی از دانشگاه فرهنگ و ارشاد اسلامی نیاوران است. او فعالیت هنری خود را با تئاتر در سال ۱۳۷۰ کرد. نام این تئاتر ساحره سوزان به کارگردانی اکبر زنجانپور بود. سپس با سریال همسران در سال ۱۳۷۳ به تلویزیون آمد. از فعالیتهای سینمایی و تلویزیونی الهام پاوهنژاد میتوان به شاهگوش، هفت سنگ، هست و نیست، مانکن، هیئت مدیره، یلدا، زندگی با چشمان بسته، دیشب باباتو دیدم آیدا و .... اشاره کرد. الهام پاوهنژاد گوینده بسیاری از کتابهای صوتی مانند یک هلو هزار هلو، موش گرسنه، ماهی سیاه کوچولو، به دنبال فلک، الدوز و کلاغها و الدوز و عروسک سخنگو بودهاست.
لیوبا ورونکوا Lyubov Fedorovna Voronkova در چهارمین روز از ماه سپتامبر سال 1906 چشم به جهان گشود. او زادهی شهر مسکو در روسیه است. او در مسکو در مدرسهی استروگانوف تحصیل میکرد. اما به دلیل مهاجرت خانواده به روستای کوسکوو Koskovo روستایی در نزدیکی شهر مسکو، مجبور به ترک تحصیل شد. اما پس از چند سال دوباره به مسکو بازگشتند و او در آنجا به شغل خبرنگاری روی آورد. ورونکوا دختر بسیار با استعدادی بود. او از کودکی علاقه بسیاری به نقاشی داشت. ورونکوا از نقاشی کردن لذت میبرد و در رویای کودکانه خود زندگی میکرد. اما ترک نابهنگام روسیه برای او باعث از بین رفتن تمام شوق و استعدادش شد. پس از روزنامهنگار شدنش، به واسطه این کار به مناطق بسیاری در روسیه سفر کرد. او در این سفرها از کارگران روستایی مینوشت. اولین اثر هنری این نویسنده یک مجموعه شعر به نام واروارا بود که در روزنامهی Komsomolskaya Pravda منتشر شد. پس از آن در سال 1940 یک کتاب به نام «شورکا» را منتشر کرد. داستانهای ورونکوا با شرایط و ویژگیهای انسان امروز سازگار است و هیچ خلاء فرهنگی و تاریخی در داستانهایش دیده نمیشود. به علاوه بیشتر داستانهای او به صورت مستند هستند. او در آخرین سالهای عمر خود چند کتاب تاریخی نیز منتشر کرد. اما ژانر بیشتر داستانهای او کودکانه است. از داستانهای منتشر شده توسط این نویسنده میتوان به کلبه جنگل، دهکده گورودیشچه، روزهای پرشور، دختری از شهر، زیر آسمان آرام، ماشا گیج شده، فدیا و دانیلکا، برف میآید و ... اشاره کرد. لیوبا ورونکوا در بیستمین روز از ژانویه سال 1976 درگذشت. آرامگاه او در قبرستان واگانکوفسکوئه Vagankovskoye در مسکو قرار دارد.
کدبانوی کوچولو
دم دمای صبح بود، خورشید هنوز طلوع نکرده بود. مادر از خانه بیرون رفته بود. رفته بود که هیزم به ایستگاه راه آهن ببرد. وقتی که سپیدهی سحری از پشت پنجرهها به داخل خانه سرک میکشید. پدر بزرگ گروشا را بیدار کرد. «بلند شو خانم کوچولوی خونه، وقت روشن کردن اجاق رسیده. امروز به مدرسه نمیری چون کسی نیست که به کارای خونه برسه.» گروشا از زور خستگی نمیتونست چشمهاش رو باز کنه و سرش را از روی بالشت بردارد. پدربزرگ هم او را راحت نمیگذاشت. «بلند شو خوراک گاو را بده.»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 537.۳۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۵۴:۴۴ |
نویسنده | لیوبا ورونکوا |
مترجم | فاطمه زهروی |
راوی | الهام پاوه نژاد |
ناشر | انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۱۲/۱۸ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 8,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اولین کتاب رمانی بود که در سال ۷۳ خریده و خونده بودم و هیج وقت از ذهنم فراموش نمیشه. خوشحالم دوباره پیداش کردم
اولین کتابی که خوندم .بوی نون و سوپ رو میتونم هنوز به یاد بیارم .خوشحالم خونده شده .
واقعا زیبا بود و مادرانگی سراسر داستان میدرخشید
عالی با صدای فوق العاده بانو الهام پاوه نژاد??
با اینکه چندبار خوندم کتابشو اما بازم لذتبخشه
عالی مثل همیشه لیوبا خانم❣️
انتقال حس ناب و خاص مادرانگی???
خیلی قشنگ بود