کتاب صوتی مثل ها و قصه هایشان نشر نوین کتاب

زبان شیرین فارسی مملو از قصه‌ها و ضرب‌المثل‌های دلنشین است. این داستان‌ها آنقدر شیرین هستند که هنگام سخن گفتن انعطلف پذیری کلامی کاملا دیده می‌شود. بدین معنا که در چند دقیقه از صحبت‌های ما بدون شک ضرب‌المثل‌ها و اشعار بسیاری دیده می‌شوند. این مسئله باعث می‌شود که حرف‌ها خسته کننده نباشند.

داستان صوتی «ضرب‌المثل‌ها و قصه‌هایشان»

کتاب مثل‌ها و قصه‌هایشان مهر توسط مصطفی رحماندوست نوشته شده‌است. کتاب‌های مجموعه مثل‌ها و قصه‌هایشان دوازده جلد هستند. این دوازده جلد نشان هر ماه از سال هستند. کتاب پیش‌روی شما جلد مهر ماه است. در هر جلد نیز سی داستان به همراه ضرب‌المثل آن وجود دارد. در حقیقت این داستان به زبانی کودکانه و ساده نوشته شده‌اند. اما گوش دادن آن‌ها برای بزرگسالان نیز خالی از لطف نیست. هدف مصطفی رحماندوست از تالیف این کتاب زنده نگه‌داشتن زبان و ادبیات فارسی بود. فصل پاییز که با برگ ریزان درختان آغاز می‌شود. هوا زودتر از تابستان داغ تاریک می‌شود. بچه‌ها به مدرسه می‌روند. بوی دفتر و کتاب‌های نو در خانه‌ها به مشام می‌رسد و از همه جا صدای ترانه‌ی دلنشین «باز آمد بوی ماه مدرسه، بوی شادی‌های راه مدرسه ...» به گوش می‌خورد. مهر که آغاز می‌شود، انگار دنیای دیگری می‌آید. زیرا برگ‌ها زرد و نارنجی شده و بروی زمین می‌ریزند و دست باد مهربان آن‌ها را جا به جا می‌کند. در خنکای شب‌های مهر ماه شنیدن یکی از ضرب‌المثل‌ها و داستانش بسیار دلنشین خواهد بود. البته یاد خانه‌ی مادربزرگ‌ها و کرسی‌های گرم و صدای پدربزرگان بخیر. دور هم جمع شدن خانواده و گوش سپردن به داستان‌های بزرگترها، فرهنگ دوست داشتنی است که باید تلاش کرد تا از بین نرود. ضرب‌المث‌های ایرانی بهانه خوبی برای جمع شدن خانواده‌های کوچک است.

قصه صوتی «ضرب‌المثل‌ و قصه‌هایش مهر»

در اینجا به اختصار چند داستان از مثل‌ها و قصه‌هایش مهر را به منظور آشنایی شما با فضای دلنشین این داستان‌ها بیان می‌کنیم. باشد که کودکان آینده‌ساز زبان و ادبیات غنی ایرانمان را فراموش نکنند.

شب سی و یکم مهر ماه داستانی را در مورد مرد ثروتمندی روایت می‌کند. تمام تهی دستان شهر این مرد ثروتمند را می‌شناختند. او هروز به افراد فقیر غذا می‌داد و در خانه‌اش همیشه رفت و آمد بود. در یکی از روزها فقیری به شهر آمده بود. دیگران فقیران به مرد گفتند که در این شهر کسی است که به آن‌ها غذا می‌دهد. مرد فقیر تازه وارد به در خانه‌ی ثروتمند رفت و دید که او واقعا به همگان کمک می‌کند. اما از تنبلی و کاهلی در نزدیک خانه نشست و برای گرفتن غذا به داخل خانه نرفت. زمانی که همه فقیران غذایشان را دریافت کردند. مرد ثروتمند به بیرون از خانه آمد و فقیر تازه وارد را دید. از او پرسید که چرا برای گرفتن غذا نیامدی. مرد پاسخ داد که کسی برایش غذا نیورده‌است. در نهایت مرد به آشپزان دستور داد غذایی برای او تهیه کنند. مد ثروتمند نیز در این میان برخورد خشک و بدی با آشپزان کرده بود. اما یکی از خدمتکاران به او گفت:« گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟» از آن روز به کسی که با تنبلی و کاهلی خود از امکانات استفاده نمی‌کند این ضرب‌المثل را می‌گویند.

دانلود کتاب «ضرب‌المثل‌های صوتی و قصه‌هایشان»

کتاب صوتی مثل‌ها و قصه‌هایش مهر در سال 1398 توسط انتشارات نوین کتاب منتشر شد. گویندگان این کتاب صوتی بهرام شاه محمدلو، مریم نشیبا و مصطفی رحماندوست هستند. شما می‌توانید کتاب صوتی مثل‌ها و قصه‌هایش مهر، به قلم مصطفی رحماندوست، صدای بهرام شاه محمدلو، مریم نشیبا و مصطفی رحماندوست و انتشارات نوین کتاب از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید. شما میتوانید با استفاده از اپلیکیشن کتابخوان فیدیبو نیز این کتاب را تهیه کرده و از گوش سپردن به صدای هنرمندان خوب کشورمان لذت ببرید.

مریم نشیبا در سال 1325 چشم به جهان گشود. او زاده‌ی تهران است. خانم نشیبا با اتمام دوران تحصیل مدرسه وارد دانشگاه شد. او فارغ التحصیل رشته‌ی جغرافیای اقتصادی است. او به مدت بیست و سه سال معلم دبیرستان بود. علاقه او به گویندگی، خانم نشیبا را به همان سمت کشاند. او پس از بازنشستگی از دبیری به گوینده و صدا پیشه‌ای تمام وقت تبدیل شد. او تاکنون گوینده‌ی بسیاری از کتاب‌های صوتی به ویژه مجموعه مثل‌ها و قصه‌هایشان بوده‌است.

بهرام شاه محمدلو در بیست و پنجمین روز از آذر ماه سال 1329 چشم به جهان گشود. او زاده‌ی شهر تهران است. شاه محمدلو فارغ التحصیل رشته‌های هنرهای نمایشی از دانشگاه تهران است. آقای شاه محمدلو، از تعضای اصلی تشکیل دهنده‌ی تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1350 بود. او تاکنون فیلم‌های سینمایی، تلوزیونی و تئاترهای فراوانی را برای کودکان ساخته است. از فعالیت‌های این هنرمند نامی می‌توان به علاء‌الدین، یک حرف از هزاران، حادثه در شهر عروسک‌ها، روزی که خورشید به دریا رفت،کتاب فروشی هدهد، خرس و کوزه عسل، آخرین نما، سه ماهی و ... اشاره کرد. بهرام شاه محمدلو همسر بانو راضیه برومند است. این زوج هنری را بیشتر کودکان ایرانی می‌شناسند.

مصطفی رحماندوست، دوست کودکان و نوجوانان

مصطفی رحماندوست در اولین روز از تیر ماه سال 1329 چشم به جهان گشود. او زاده‌ی شهر همدان است. او پس از اتمام دوران مدرسه به تهران آمده و ادامه تحصیل داد. آقای رحماندوست فارغ التحصیل رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او در ابتدا عنوان کارشناس نسخ خطی در کتابخانه مجلس کار می‌کرد. آغاز فعالیت او به عنوان مدیر مرکز نشریات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان او را به سمت ادبیات کودک و نوجوان سوق داد. رحماندوست یکی از کسانی است که داستان‌ها و شعرهایش را برای کودکان می‌نویسد. نمی‌توان کودک ایرانی را پیدا کرد که خطی از مصطفی رحماندوست نشنیده باشد. داستان‌ها و اشعار این هنرمند نامی ملکه ذهن همه کودکان ایرانی است. وی تاکنون سمت‌های بسیار مهمی را در این زمینه داشته است. او علاوه بر انتشار داستان و شعر برای کودکان، مدرس رشته‌ی داستان نویسی و قصه گویی در دانشگاه نیز بوده‌است. آقای رحماندوست با تلاش فراوان مجموعه‌ای کامل از ضرب‌المثل‌های ایرانی را جمع آوری کرد. این ضرب‌المثل‌های از گوشه گوشه ایران، کتاب‌های ادبیات، حکایت‌های مثنوی و معنوی، اشعار مولانا و بسیاری منابع دیگر به دست آمده‌اند. مصطفی رحماندوست پس از بازنشستگی از فعالیت‌های دولتی یک پایگاه اینترنتی به نام «کتابخانه ملی کودک و نوجوان» را تاسیس کرد. در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان نویسندگان بسیاری مانند آقای رحماندوست، آذر یزدی، صمد بهرنگی و ... از دیرباز فعالیت کرده‌اند. هدف تمامی این بزرگان ادبیات که در اینجا بیان تمامی نام‌ها نگنجد، زنده کردن فرهنگ و ادبیات ایرانی است. از اثار آقای رحماندوست می‌توان به سفید بود، سفید تنها بود، بچه‌ی زمین، قصه دوتا لاکپشت تنها، این تری زی، آن تری زی و ... اشاره کرد. کتاب‌های نام برده در فیددیبو موجود هستند.

بخشی از ضرب‌المثل‌های صوتی

«وقتی همه کدخدا باشند، ده ویران می‌شود»

یکی بود یکی نبود. پادشاهی بود که وزیر با عقل و هوشی داشت. یک روز پادشاه همراه وزیرش سواز اسب شد و برای شکار به صحرا رفت تا آهویی شکار کند. آهو زرنگ و تیزرو بود. هرچه پادشاه تیر انداخت به آهو نخورد. شاه و وزیرش با اسب به دنبال آهو تاختند و ساعت‌ها آهو را دنبال کردند. اما اگر تو در کف دست من مویی می‌بینی، آن‌ها هم آهو را دیدند. حتی به گرد پای آهو هم نرسیدند. انگار آهو یک قطره آب شده بود و رفته بود توی زمین.