«مُردهی تو مرا زندهتر میکند». و شاید به همین خاطر بود که مردی جوان در بیست و پنج سالگی خودکشی کرد، تا در جوانیاش جاودان شود، با نبودناش حیات خلق کند و برای همیشه در جریان زندگی در این دنیا جاری و زنده بماند. این مرد حالا مُرده، اما روایت کتاب و جریان زندگی همچنان ادامه دارد، با فضایی اندوهبار که گاهی بارقههایی از امید هم در آن سوسو میزند. کتاب مرگنامه با قلم «ادوارد لوه» ترجمهی «فرشاد رضایی» در سال 97 در انتشارات ققنوس منتشر شده و انتشارات آوانامه نسخهی صوتی آن را با صدای «امید تقوی» منتشر کرده است.
روایت سیال ذهن این اثر، بسیار دلنشین است؛ به آرامی در گذشته و حتی آیندهای که هرگز نخواهد آمد، در نوسان است و تاب میخورد. فضای کتاب گیج و منگ است و غم غریبی در تمام کلمات و حرفهای نویسنده حس میشود. غمی که بیشتر شبیه حس دلتنگی، غربت، یا حتی رغبت است: «خودکشی تو به طرز شرمآوری زیبا بود». خط روایت این کتاب بیشتر شبیه به واگویههایی است که یک دانای کل آن را تعریف میکند، کسی که به نظر میرسد قهرمان از دسترفتهی داستان را خوب میشناسد. تا جایی که گاهی انگار این خودِ قهرمان است که از جایی فرای دنیای انسانها دارد با خودش همدردی میکند و با مرور حالات و احساساتاش در طول زندگی، مرگ خود را تسکین میدهد. گاهی هم این خودِ مرگ است که حالا به هیبت انسان درآمده و داستانسرایی میکند، از اولین روزهایی که در هفده سالگی اولین بار با قهرمان آشنا شده و او را عمیقا شناخته و درک کرده است. هر چند به دلیل لحن و سبک نگارش خاص نویسنده، نوعی عدم قطعیت هم در این داستان حس میشود.
رد پای مرگ انگار همیشه در کوچکترین روزمرههای قهرمان هم حضور دارد. او حتی کتابهای نویسندگانی را میخواند که از دنیا رفتهاند و آثارشان تجدید چاپ میشود. حتی نام خاصی هم برایشان انتخاب کرده: «مردگان زنده». اعتقاد به «زمان همه چیز را سر جایاش خواهد گذاشت»، باعث میشود قهرمان جوان کتاب، به مرگ اجازه دهد نه در هشتاد و پنج سالگی، که در بیست و پنج سالگی سراغاش بیاید. نگاه قهرمان فقید داستان به مرگ پژمردگی و نابودی نیست. او کسی است که نه افسردگی داشته و نه مشکل حادی را در زندگی تجربه کرده. او حتی سابقهی خودکشی ناموفق هم نداشته. کسی که از مرگ نمیترسد، منکر زندگی نیست، اما ذوق دیدن ناشناختهها را هم دارد و : «شرط میبستی اگر آن طرف خبری باشد، قطعا بهتر از این جاست».
تعاریف مرگ در این کتاب بوی تازگی و زندگی میدهند: «تو با سرزندگی از دنیا رفتی. جوان، شاداب، سالم. مرگ تو، مرگ زندگی بود. با این حال، من دوست دارم تو را نشانهای از خلاف این حرف بدانم: یعنی زندگیِ مرگ». مرگ در اینجا کمکم به قالب هیبتی زنده درمیآید که کامل کنندهی زندگی میشود. مرگ هم مانند زندگی، به آدمها، اتفاقات، و جهانی که پس از مرگ در اینجا باقی میماند، جانی تازه میبخشد: «چیزهایی را که تو دیگر نمیبینی، آنها میبینند. چیزهایی را که تو دیگر نمیشنوی، آنها میشنوند. ترانههایی را که تو دیگر نمیخوانی، آنها سر میدهند. لذت چیزهای ساده در پرتوی خاطرهی تلخ تو بر آنها آشکار میشود. تو آن تابش تیره، اما شدیدی که با خاموشیِ روشناییات، روزِ تاریکِ آنها را دمبهدم نورانی میکنی».
اولین باری که دیدمت در اتاق خوابت بودی. هفده سالت بود. در خانه مادرت، در طبقه اول، بین اتاقهای برادر و خواهرت زندگی میکردی. خیلی از اتاقت بیرون نمیآمدی. حتی وقتی آن تو بودی، در را قفل میکردی. خواهر و برادرت اصلا یادشان نمیآید پا به اتاقات گذاشته باشند. اگر میخواستند چیزی بهت بگویند از پشت در میگفتند. هیچکس نمیآمد اتاقت را تمیز کند؛ خودت تمیزش میکردی. نمیدانم چرا وقتی من درِ اتاقت را زدم، در را به رویم باز کردی. نپرسیدی چه کسی پشت در است. از کجا فهمیدی منم؟ از نوع راه رفتنم و جیرجیر تختههای کف راهرو؟
زندگی تو نوعی فرضیه بود. آنهایی که در پیری میمیرند، ساختهی گذشتهاند و آدم وقتی بهشان فکر میکند از خودش میپرسد آنها چه کارهایی کردند؟ ولی آدم وقتی به تو فکر میکند از خودش میپرسد چه کارهایی میتوانستی بکنی؟ تو ساختهی احتمالات بودی و همیشه هم خواهی بود.
تو مرا ناراحت نمیکنی، بلکه به خود میآوری. تو جلوی سبکسری درمانناپذیر مرا میگیری. هر وقت زیادی خودمحور میشوم و ناگهان، به هر دلیل، چهرهی تو در مقابلم ظاهر میشود، دوباره به اهمیت آدمهای دور و برم پی میبرم و چیزها را از زاویهای می بینم که در حالت عادی بعید است به آن دست یابم. من به نمایندگی از تو، از کارهایی که دیگر نمیتوانی تجربهشان کنی بهره میبرم. مُردهی تو مرا زندهتر میکند.
وقتی اسم خودکشی میآید، یاد تو میافتم. با این حال، وقتی میشنوم کسی از سرطان مرده است، یاد پدربزرگ و مادربزرگم که از سرطان مُردند، نمیافتم. آنها سرطان را با میلیونها آدم دیگر شریکاند. تو اما خودکشی را از آنِ خود کردهای.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 198.۸۰ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۳۶:۴۳ |
نویسنده | ادوارد لوه |
مترجم | فرشاد رضایی |
راوی | امید تقوی |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ |
قیمت ارزی | 8 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
منکه اصلا خوشم نیومد?