ضربالمثلهای ایرانی شیرینترین بخش ادبیات هستند. ضربالمثلها کلمات قصاری هستند که مفهوم بسیار گستردهتری نسبت به تعداد کلماتشان دارد. کتاب ضربالمثلهای پیشرو، هر ضرببالمثل را به قصهی خود بیان میکند. این کتابها انتخاب خوبی برای یادگیری اکثر ضربالمثلهای ایرانی است.
کتاب مثلها و قصههایشان توسط مصطفی رحماندوست نوشته شدهاست. نسخه چاپی این کتاب در سال 1393 توسط انتشارات محراب قلم به چاپ رسیده و منتشر شد. آقای رحماندوست با جمعآوری ضربالمثلهای ایرانی، قدم مهمی در جهت زنده نگهداری فرهنگ و ادبیات ایرانی برداشت. داستانهای این مجموعه به زبانی ساده و کودکانه نوشته شدهاند. والدین ایرانی باید به فرزندانشان ادبیات و فرهنگ ایران را بیاموزند. ضربالمثلها هم فرهنگ و هم ادبیات ما هستند. به همین دلیل فراموشی آنها به منزلهی فراموشی فرهنگ است. زمانی که جهان رو به یکسان شدن پیش میرود، باید ریشهها را حفظ کرد. مجموعه مثلها و قصههایشان، دوازده کتاب دارد. این دوازده کتاب به نام دوازده ماه سال نوشته شدهاند. به علاوه هر کتاب سی فصل دارد، که نشان دهندهی سی روز از یک ماه است. کتابهای بهار و تابستان سی و یک فصل دارند. کتاب پیشروی شما از مجموعه بهار است.
زمانی که خرداد از راه میرسد، هوا کمتر بهاری و بیشتر تابستانی است. خرداد ماه برای همه یادآور امتحانات و درس خواندن است. پس برای آرام کردن ذهن از استرسهای امتحان چه چیزی بهتر از گوش دادن به ضربالمثلی شیرین؟ کتاب مثلها و قصههایشان انتخاب خوبی برای شبها هستند که همه اعضای خانواده کنار هم نشستهاند. برای اینکه چند دقیقه از فضای مجازی دور شد این قصهها بهترین گزینه هستند. در اینجا چند داستان از کتاب صوتی مثلها و قصههایشان را به اختصار برای شما شرح میدهیم تا با فضای کلی داستانها آشنایی پیدا کنید.
در هفتمین شب از خرداد ماه داستان ضربالمثل «شاید آفتاب بخواهد، نصف شب طلوع کند» را میشنویم. داستان این کتاب در مورد ملانصرالدین است. در یکی از روزها که ملا نصرالدین خسته از کار و فعالیتهای روزانه، رخت خوابش را پهن کرد تا بخوابد. اما از ترس اینکه صبح نتواند برای نماز بیدار شود به همسرش گفت تا صبح او را بیدار کند. زن صبح بیدار شد و چندین بار ملا را صدا زد. اما خواب آلودگی زیاد او مانع از بیدار شدنش شد. در نهایت ملا با عصبانیت گفت:«شاید آفتاب بخواهد، نصف شب طلوع کند» از آن زمان به کسی که سعی میکند منکر واقعیت شود این مثل را میگویند.
چهارمین شب از خرداد ماه داستانی را درمورد ملا نصرالدین میشنویم. ملانصرالدین همسری داشت که هروز از صبح تا ظهر بیرون میرفت. ملا هیچ از این کار همسرش خوشش نمیآمد. زیرا موقعی که باز میگشت، نهاری برای خوردن نداشت. چند روز به همین منوال گذشت تا روزی خون ملا به جوش آمد و اخطار جدی به همسرش داد. اما گوش زن به این حرفها بدهکار نبود. فردای آن روز ملا بیرون رفت و خیال کرد که زنش به حرفش گوش داده و امروز ناهار خوبی در خانه دارد. اما به خانه بازگشت و دید همسرش در خانه نیست. «کارد میزدی، خون ملا درنمیآمد» ساعتی گذشت و زن به خانه آمد. ملا که بسیار عصبانی شده بود، طنابی را به پای همسرش بست. آن سر دیگر طناب را نیز به چهارچوب در وصل کرد. همسر ملا گریه و شیون بسیاری به راه انداخت تا همه همسایهها جمع شدند. اما هیچکس نتوانست ملا را متقاعد کند که طناب را از پای زنش بگشاید. در نهایت یکی از همسایگان به ملا گفت که اکنون زنت پیش توست پایش را باز کن. ملا در جواب گفت:«کار از محکم کاری عیب نمیکند.» از آن زمان به بعد به کسی که بیش اندازه احتیاط میکند و دیگران به کارش اعتراض میکنند در جواب آنها میگوید:« کار از محکم کاری عیب نمیکند.»
کتاب صوتی مثلها و قصههایشان در سال 1398 توسط انتشارات نوین کتاب گویا منتشر شدهاست. گویندگان این کتاب صوتی بهرام شاه محمدلو، مریم نشیبا و مصطفی رحماندوست هستند. شما میتوانید کتاب صوتی مثلها و قصههایشان خرداد به قلم مصطفی رحماندوست، صدای بهرام شاه محمدلو، مریم نشیبا و مصطفی رحماندوست و انتشارات نوین کتاب گویا را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
مریم نشیبا در سال 1325 در تهران به دنیا آمد. او پس از اتمام دوران تحصیل مدرسه وارد دانشگاه شد. نشیبا فارغ التحصیل رشتهی جغرافیای اقتصاد است. او تاکنون گویندهی بسیاری از کتابهای صوتی مانند مثلها و قصههایشان بودهاست. نشیبا فعالیت هنری خود در رادیو و تلویزیون را از سال 1357 آغاز کرد.
بهرام شاه محمدلو در بیست و پنجم آذر ماه سال 1329 در شهر تهران به دنیا آمد. این هنرمند دانش آموختهی رشتههای هنرهای نمایشی از دانشگاه تهران است. او یکی از کسانی است که در جهت پرورش ادبیات کودکان بسیار تلاش کردهاست. آقای شاه محمدلو، از شخصیتهای اصلی تشکیل دهندهی تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1350 بود. بهرام شاه محمدلو همسر بانو راضیه برومند است. این زوج هنری در جهت ساخت نمایشها و فیلمهای عروسکی فعالیتهای بسیاری را انجام دادهاند.
مصطفی رحماندوست در یکم تیرماه سال 1329 در شهر همدان به دنیا آمد. او از کودکی علاقه بسیاری به ادبیات فارسی داشت. به همین از یازده سالگی آثار حافظ و سعدی را حفظ میکرد. او یکی از کتابخوانترین بچههای مدرسه بود. به علاوه مطالبی نیز در دوران مدرسه مینوشت. پدرش نیز از علاقه مصطفی بسیار حمایت میکرد. پس از خواندن اشعار شاعران بزرگ ایرانی او پی برد که توانایی در زمینه شاعری دارد. به همین دلیل تصمیم گرفت که راه زندگیاش را در مسیر ادبیات ادامه دهد. او پس از اتمام دوران تحصیل در مدرسه، وارد دانشگاه شد. آقای رحماندوست دانش آموخته رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. آنقدر استعداد او در این زمینه درخشان بود که توانست مدرک دکتری درجه یک هنر را از آن خود کند. مصطفی رحماندوست فعالیت خود را با کارشناسی نسخ خطی آغاز کرد. او اکنون بالغ بر سه دهه است که برای کودکان ایرانی داستان و شعر مینویسد. کمتر کسی را میتوان یافت که آثار او را ندیده و نخوانده باشد. کودکان سه نسل نیز با داستانها و اشعار او خاطرههای بسیاری دارند. او شاعر شعر « صد دانه یاقوت دسته به دسته، با نظم و ترتیب یکجا نشسته» است. او تاکنون در سمتهای بسیاری فعالیت داشته است.
مصطفی رحماندوست تاکنون بیش از 314 اثر از خود منتشر کردهاست. در آثار او مجموعه شعر، مجموعه داستان و کتابهای تخصصی در زمینه ادبیات کودکان داشته است. از آثار پدر شعر کودکان میتوان به بچهی زمین، قصهی دو تا لاکپشت تنها، مثلها و قصههایشان، این تری زی آن تری زی، سفید بود سفید تنها بود، شاخهها در باد ریشهها در خاک، مثل پشمکه، به نام دوستم خدا و ... اشاره کرد. کتابهای نام برده در فیدیبو موجود هستند.
یکی بود، یکی نبود. پادشاهی بود به نام داراب که در ایران حکومت میکرد و پادشاهی هم بود به نام اسکندر که فرمانروای کشور مقدونیه بود. در افسانههای تاریخی گفته شده که داراب و اسکندر برادر بودند و خودشان نمیدانستند. حالا با این که آنها برادر بودند یا نبودند کاری نداریم. قصهی ما از آنجا شروع میشود که این دو پادشاه دشمن هم بودند و با یکدیگر سر جنگ داشتند. چرا سر جنگ داشتند؟ به خاطر آینکه یکبار فیلیب، پدر اسکندر به ایران حمله کرده بود و از داراب شکست خورده بود. بعد از این شکست، تعهد کرد که هر سال صد هزار قطعه طلا، که هر قطعهاش به اندازهی یک تخم مرغ باشد، به ایران بدهد. هر ساله، مأموران ایرانی راه میافتادند و میرفتند مقدونیه. دو سه روزی آنجا خوش میگذراندند تا شاه مقدونیه، یعنی همان فیلیپ، صدهزار تخم طلا را آماده کند. آن وقت صدهزار تخم طلا را بر میداشتند و با خوشحالی به ایران بر میگشتند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 169.۴۶ مگابایت |
مدت زمان | ۰۲:۵۳:۵۳ |
نویسنده | مصطفی رحماندوست |
راوی | مصطفی رحماندوست |
راوی دوم | مریم نشیبا |
راوی سوم | بهرام شاه محمدلو |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۳/۲۱ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب ارزشمند وعالی می توانید گوش بدید جالب وجذاب بود???❤
این کتاب عالیه.من هر شب گوش میدم و تا الان اثر خیلی خوبی گذاشته
کتاب ارزشمندیه
روایتهای زیبا و پند آموز برای هر ت یپ شخصیت
حتماً بخرید
سلام خیلی کتاب عالی هست ?????
برای لچه ها بسیار دلنشین است
عالی عالی عالی بود براش کمه
عالی