ضربالمثلها یکی از مهمترین بخشهای زبانی ما هستند. اگر به گفتگوهای دیگران و خودمان دقت کنیم بیشک، از ضربالمثلها بسیار استفاده میکنیم. اما برای کودکانی که تازه با زبان فارسی و ادبیات آشنا شدهاند، فهم معانی این جملات دشوار است. به همین دلیل کتابهای بسیاری از جمله «مثلها و قصههایشان» تالیف شدهاند تا داستانهای پشت پرده هر ضربالمثل را با زبانی ساده و کودکانه به کودکان آموزش دهند.
کتاب مثلها و قصههایشان توسط مصطفی رحماندوست نوشته شدهاست. آقای رحماندوست بیشتر ضربالمثلهای ایرانی و قصهای آنها را در این مجموعه کتابها گنجانده است. هدف از انتشار این مجموعه کتابها زنده نگهداشتن گنج ارزشمند ادب پارسی است. زبان ما یکی از غنیترین و ادبیترین زبانهای دنیاست. به همین دلیل برای حفظ آن و انتقال صحیح آن به نسلهای بعدی باید کمر همت ببندیم. نسلهای بعدی همین کودکان زیبا و باهوشمان هستند که هروز قد کشیدن و بزرگ شدنشان را میبینیم. برای اینکه این کودکان از امروز با ادبیات و فرهنگ ایرانی آشنا شوند. کتاب مثلها و قصههایشان انتخاب مناسبی است. داستانهای این مجموعه کتابها به زبان ساده و شیرین نوشته شدهاند. مجموعه مثلها و قصههایشان یک مجموعه دوازده جلدی است. این دوازده جلد براساس دوازده ماه سال نام گذاری شدهاند. به علاوه در هر کتاب سی یا سی و یک داستان وجود دارد. این تعداد نشان دهندهی روزهای یک سال است. شش ماه اولیه سال مجموعهای سی و یک حکایتی دارند و شش ماهه دوم سال مجموعهای سی روزه دارند.
شبهای اردیبهشت ماه که بوی عطر گلهای نارنج و شب بو فضای خانه را پر کردهاست. صدای دلنشین بانو مریم نشیبا، استاد مصطفی رحماندوست و آقای بهرام شاه محمدلو که داستانهای ایرانی را میخوانند بسیار دلنشین و نشاط آور است. هر شب یک داستان، ماه اردیبهشت را خاطره انگیز میکند. در اینجا برای آشنایی بیشتر شما با فضای کلی داستانها، به تشریح چند سال از این مجموعه میپردازیم.
در هفتمین شب از اردیبهشت ماه داستانی را در مورد لهاف ملا میشنویم. در یکی از شبهای سرد زمستان که مقدار زیادی برف نیز بارید بود. ملا نصرالدین و همسرش در خانهشان بودند که سر و صدای بسیاری از خانه همسایه برخواست. ملا به زور همسرش رفت تا ببیند چه بلایی بر سر همسایهشان آمده است. همسایه گفت که دزد دیدهاست. دزد زرنگ نیز در جایی پنهان شده بود تا «آبها از آسیاب بیفتد» و بتواند فرار کند. ملا که دید دیگر خبری نیست به سمت خانه خودش روانه شد. آن شب آنقدر سرد بود که او هنگام خروج از خانه لهاف بزرگ و گرمش را به دور خود پیچیده بود. دزد بابکار که دید هیچ چیزی نصیبش نشده، در تاریکی لهاف ملا را قاپید و فرار کرد. ملا که تازه سرما به بدنش اثر کرده بود، متوجه شد که چه اتفاقی رخ دادهاست. زمانی که به خانه بازگشت همسرش پرسید دعوا بر سر چه بود ملا؟ ملا نصرالدین جواب داد «دعوا بر سر لهاف ملا بود» از آن زمان به بعد کسی که در دعوا و اختلافی دخالت نداشته ولی آسیب و زیانی دیدهاست، درباره خودش میگوید «دعوا سر لهاف ملا بود.»
«قزقانش سرنگون شد» داستان این ضربالمثل درمورد سردار ایرانی یعقوب لیث صفاری است. یعقوب لیث یکی از سردارانی است که برای وطنمان ایرانی خدمات بسیاری را انجام دادهاست. یعقوب لیث برادری داشت به نام عمرو لیث که در یکی از جنگها از امیر اسماعیل سامانی شکست خورد. او از آنجایی که دید اگر بیشتر جنگ را ادامه دهد سربازانش کشته میشوند، به همه فرمان عقب نشینی داد. او و گروهی از همراهانش از چند شهر و روستا گذشتند تا به جایی مناسب برای توقف رسیدند. همران او دیگ بسیار بزرگ مستی را بروی اتش گذاشتند تا غذایی بپزند. در آن زمان به این دیگهای بسیار بزرگ قزقان میگفتند. همراهان غذا را گذاشتند و در جایی مشغول استراحت شدند که ناگهان صدای بلندی برخواست. همه رفتند بر سر دیگ و دیدند دیگ غذا بروی زمین افتاده و یگی در کنارش ایستاده است. سگ آمده بود تا غذایی بردار که بخار دیگ سرش را سوزانده و بود و تکان سگ باعث افتادن دیگ شده بود. از آن زمان تا به کنون به کسی که صاحب منصب و مال زیادی بوده و آن را از دست دادهاست میگویند:«قزقانش سرنگون شده.»
کتاب صوتی مثلها و قصههایشان اردیبهشت در سال 1398 توسط انشترات نوین کتاب گویا منتشر شد. گویندگان این کتاب صوتی بهرام شاه محمدلو، مریم نشیبا و مصطفی رحماندوست هستند. شما میتوانید کتاب صوتی قصهها و مثلهایشان به قلم مصطفی رحماندوست، رواست بهرام شاه محمدلو، مریم نشیبا و مصطفی رحماندوست و انتشارات نوین کتاب گویا را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
بهرام شاه محمدلو در بیست و پنجم آذر ماه سال 1329 در شهر تهران به دنیا آمد. این هنرمند دانش آموختهی رشتههای هنرهای نمایشی از دانشگاه تهران است. آقای شاه محمدلو، از شخصیتهای اصلی تشکیل دهندهی تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1350 بود.
مریم نشیبا در سال 1325 در تهران به دنیا آمد. او پس از اتمام دوران تحصیل مدرسه وارد دانشگاه شد. نشیبا فارغ التحصیل رشتهی جغرافیای اقتصاد است. او تاکنون گویندهی بسیاری از کتابهای صوتی مانند مثلها و قصههایشان بودهاست. نشیبا فعالیت هنری خود در رادیو و تلویزیون را از سال 1357 آغاز کرد.
مصطفی رحماندوست در یکم تیرماه سال 1329 در شهر همدان به دنیا آمد. او از کودکی علاقه بسیاری به ادبیات فارسی داشت. به همین از یازده سالگی آثار حافظ و سعدی را حفظ میکرد. او یکی از کتابخوانترین بچههای مدرسه بود. پدرش نیز از علاقه مصطفی بسیار حمایت میکرد. پس از خواندن اشعار شاعران بزرگ ایرانی او پی برد که توانایی در زمینه شاعری دارد. او پس از اتمام دوران تحصیل در مدرسه، وارد دانشگاه شد. آقای رحماندوست دانش آموخته رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. آنقدر استعداد او در این زمینه درخشان بود که توانست مدرک دکتری درجه یک هنر را از آن خود کند. او اکنون بالغ بر سه دهه است که برای کودکان ایرانی داستان و شعر مینویسد. کمتر کسی را میتوان یافت که آثار او را ندیده و نخوانده باشد. از آثار آقای رحماندوست میتوان به قصهی دو لاکپشت تنها، شاخهها در باد ریشهها در خاک، صد دانه یاقوت، عطر و گلاب، دست چپ دست راست، نوشتم دوستت دارم و ... اشاره کرد. او سالها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت میکرد. به علاوه او یکی از موسسان «کتابخانه ملی کودک و نوجوان ایران» به صورت اینترنتی است.
یکی بود، یکی نبود. توی این همه روز و شبهایی که دنیا به خودش دیده، روزی هم بود که پیامبر ما توی مسجد نشسته بود و با دوستان و یارانش گل میگفت و گل میشنید. ناگهان در مسجد باز شد و زن مسلمانی که به پیامبر خیلی احترام میگذاشت با بچهاش وارد مسجد شد. سلام کرد و نزدیک پیامبر نشست. بچهاش هم سلام کرد. اما انگار دلش نمیخواست کنار مادرش بنشیند. میخواست هر طوری شده دستش را از توی دست مادرش بیرون بیاورد و از مسجد بیرون برود. پیامبر, وقتی بیقراری و ناراحتی بچه را دید. لبخندی به او زد. دستی به سر و گوشش کشید و پرسید:«چی شده؟»
مادر بچه جواب داد:«ای پیامبر خدا! دیگر از دست این بچهام ذله شدهام. مدتی است که بیمار است و پزشک گفته که تا یک ماه نباید لب به خرما بزند. اما مگر گوشش به این حرفها بدهکار است؟ خرما شیرین است و او هم عاشق خرمای شیرین.» پیامبر خندید و گفت:«بله، خرما شیرین است و دوست داشتنی.»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 190.۵۷ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۱۷:۳۱ |
نویسنده | مصطفی رحماندوست |
راوی | مصطفی رحماندوست |
راوی دوم | مریم نشیبا |
راوی سوم | بهرام شاه محمدلو |
آهنگساز | مهدی زارع |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۳/۲۱ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
سری کتابها صوتی مثلها و قصههای آنها به همت آقای مصطفی رحمان دوست که کتاب های ایشون برای همه ما دهه شصتیها خاطره انگیز است، قصه شب خوبی برای دخترم بوده و هست، طوری که بعضا با ضرب المثل مقصودشو در کوتاه ترین سخن بیان میکنه
خیلی کتاب خوبی، هم داستان هاش قشنگن هم صدا گوینده ها خوبه. من برای پسرم که ۱۰ سالشه داستان های این مجموعه رو می ذارم خیلی دوست دا ه خودم هم گوش میکنم. برای من هم جذاب هست.
کاش فهم و درک بینظیر بودن ادبیات و فرهنگ خودمون رو پیدا کنیم ، و این قدر زرق و برق اروپا و خارجیا رو تو سر همدیگه نزنیم ، من به ایرانو سرزمینم افتخار میکنممممممم
عرض ارادت واحترام وسپاس به حضورتمام هنرمندان ونویسندگان کشور.خادمین فرهنگ: خانم نشیبا واقایان رحماندوست وشاه محمد لو. تنتان سلامت دلتان همواره شاد
مرسی واقعا خیلی خوب بود با ارائه تخفیف بدست افراد بیشتری برسونین فیدیبو مثل یه هاب از کتب، دانش و آگاهی عمل میکنه خیلی ازتون راضی هستم
عالی عالی عالی روان و زیبا و دوست داشتنی آموزنده هنرمندانه ساخته شده هنرمندانه نوشته شده ممنونم
از تون معذرت می خوام گوشی ام ویروس گرفته ممنون از قصه ی خوبتون
کتاب مثل ها وقصه هایشان صوتی بهترین هست
خیلی خوبه
خوبه