
کتاب تاریخ فلسفهی راتلج
رنسانس و عقلباوری سدهی هفده - جلد چهارم
نسخه الکترونیک کتاب تاریخ فلسفهی راتلج به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره کتاب تاریخ فلسفهی راتلج
فلسفهای که در این جلد مورد بحث قرار میگیرد، دورهای حدود سیصد و پنجاهساله را تقریباً از اواسط سدهی چهاردهم تا سالهای آغازین سدهی هجدهم در برمیگیرد. با اینهمه، آنچه ارائه میشود، تاریخ جامع فلسفهی این دوره نیست. در اینجا مباحثی مانند مراحل متأخر فلسفهی مدرسی و آغازگاههای تجربهباوری انگلیسی در سدهی هفدهم بحث نمیشود بلکه در سایر جلدهای این مجموعه به آنها پرداخته شده است. جانمایهی این جلد تاریخچهی برخی از جنبشهای فلسفی مهم مانند فلسفهی رنسانس و عقلباوری سدهی هفدهم در این دوره است. اما منحصراً هم به این جنبشها نمیپردازیم. اگر بخواهیم فلسفهی رنسانس را درک کنیم، باید اندیشهی مدرسی را که این فلسفه به آن واکنش نشان داد و همیشه با آن در کنش متقابل بود نیز بررسی کنیم. به همین نحو، اگر بخواهیم نظرات عقلباورهای سدهی هفدهم را درک کنیم باید نظرات برخی از معاصرانشان را که عقلباور نبودند ــ فیلسوفانی مانند بیکن، گاسندی، هابز ــ بفهمیم. بنابراین، آنها نیز در اینجا همانند اصحاب مدرسی رنسانس نظیر پومپونازی و کرمونینی جایی را به خود اختصاص میدهند. تقسیم تاریخ فلسفه به شماری از جنبشها رویهای است که اغلب دنبال شده است اما منتقدان خاص خود را نیز دارد. مورخان فلسفه در سالهای اخیر پدیدهای را که میتوان فردیت و «وجه تمایز»(۱)، فیلسوفان نامید مورد تأکید قرار داده و این موضوع را مطرح کردهاند که تلاش برای گنجاندن اجباری این یا آن فرد در مقولات ازپیشتنظیمشده میتواند به کژدیسگیهایی بینجامد. در حقیقت خطر بروز چنین کژدیسگیهایی وجود دارد؛ از سوی دیگر، منصفانه میتوان گفت که در اعصار معینی برخی پرسشهای فلسفی مشخص در صف مقدم جای گرفتند و این فیلسوفان پاسخهایی (هر چند متفاوت) را به این پرسشها دادند که شباهتهایی بههم داشت؛ در نتیجه میتوان در چنین مواردی از «جنبش» سخن گفت. بههرحال این فرضِ جلد کنونی است: خود این جلد نشان خواهد داد که آیا فرض یادشده سودمند بوده است یا خیر. اصطلاح «فلسفهی رنسانس» بحثانگیز است، چنان که اصطلاح «عقلباوری سدهی هفدهم» نیز مناقشهآمیز است. میگویند همین مفهوم رنسانس یک افسانه است(۱) و عجیب است که سخن گفتن دربارهی فلسفهی یک افسانه بتواند سودمند باشد. اما نباید مبالغه کرد. دانشپژوهان به طور کلی معتقدند که در اروپای غربی، بین حدود ۱۳۵۰ و نخستین دهههای سدهی هفدهم،(۲) جنبشی فرهنگی وجود داشت که رنسانس نامیدنش میتواند مفید باشد، و فلسفه یا گروهی از فلسفهها بخشی از این جنبش را تشکیل میداد. هنگامی که از افسانهی رنسانس سخن گفته میشود، به ابراز ادعاهای گزاف در حمایت از این جنبش اشاره میشود. من از موضوع پیشپاافتادهای آغاز میکنم تا مقصود از «فلسفهی رنسانس» را در اینجا توضیح بدهم. حیطهای که اصطلاح «فلسفه» در برمیگیرد، طی سدهها کوچکتر شده است، مثلاً آنچه روزگاری «فلسفهی طبیعی» نامیده میشد اکنون «فیزیک» نامیده میشود، و بخش مهمی از آنچه زمانی «فلسفهی ذهن» نامیده میشد اکنون «روانشناسی» نام دارد. در حقیقت اصطلاح «فلسفه» در رنسانس معنای بسیار گستردهای داشت و نهتنها فیزیک و روانشناسی بلکه همچنین موضوعاتی مانند فن معانی و بیان، فن شعر و تاریخ، و حتا سحر و جادو و اختربینی را در برمیگرفت.(۳) با اینهمه، این اصطلاح آنچه را که اکنون «فلسفه» نامیده میشود، نیز در برمیگرفت: دانشپژوهان از منطق و متافیزیک رنسانس، نظریهی شناخت رنسانس، و فلسفهی اخلاق و فلسفهی سیاسی رنسانس سخن میگویند. فلسفهی رنسانس در این معنا است که مورد توجه جلد کنونی قرار میگیرد. پیشتر تمایزی را بین فلسفهی رنسانس و فلسفهی مدرسی ــ جنبشی که اتفاقاً تا سدهی هفدهم به حیات خود ادامه داد ــ قایل شدهام. این تمایز نشان میدهد که هنگامی که در اینجا از «فلسفهی رنسانس» سخن گفته میشود، نباید این اصطلاح را به معنای هر فلسفهای گرفت که در دورهی رنسانس وجود داشت. بلکه، مقصود فلسفهای است که به نحو متمایزی در سرشت خود از جنس رنسانس است. در این مرحله باید اصطلاح «رنسانس» را کمی روشنتر کنیم. من از دورهای سخن گفتهام که معمولاً گمان میرود که اصطلاح رنسانس آن را در برمیگیرد؛ این توافق عمومی نیز وجود دارد که این جنبش در ایتالیا آغاز شد و به بقیهی اروپای غربی گسترش یافت.
نظرات کاربران درباره کتاب تاریخ فلسفهی راتلج