قربانیگری، یکی از ناخوشیها و بیماریهای فراگیر بشریت است. این پدیده در همهجا و همه زمانها به فراوانی دیده میشود. بیشتر گزارشها و اخبار حاکی از وجود افرادی است که خود را به نوعی قربانی میبینند. مردم همواره در پی کسی هستند تا سرزنشاش کنند. همیشه در جستجوی مقصر بیرونی هستند، چه این آزارگر قابل سرزنش والدین یا آموزش و پرورش، فرهنگ یا شرایط و موقعیتهای جاری زندگی، یا فردی خاص، مشخص و گاه خدا و پدیدههای طبیعی مثل برف و باران و زلزله باشند. درواقع هر قربانی (مظلوم) نیاز به یک آزارگر یا (ظالم) دارد. اما همیشه ظالم یا آزارگر فرد یا شخص نیست. ظالم میتواند شرایط، موقعیت، رخدادها یا طبیعت باشد. گاه شرایط ظالم میتواند بیماری یا معلولیت یا چیزی مانند زلزله، سیل یا خشکسالی باشد.
دانسته یا ندانسته، بیشتر ما به عنوان یک «قربانی» به زندگی و مسائل آن واکنش نشان میدهیم. هرگاه از پذیرش مسئولیت عمل، فکر یا اقدام خود سرباز میزنیم، بیآنکه آگاه باشیم، در نقش قربانی قرار میگیریم. قربانیگری به گونهای اجتنابناپذیر، احساس خشم، ترس، گناهکاری و یا بیکفایتی ایجاد میکند و باعث میشود ما احساس کنیم به ما خیانت شده، و دیگران از ما سوءاستفاده کردهاند.