نویسندگان ادبیات کلاسیک روسیه در قرن نوزدهم و بیستم اغلب جزئیات زندگی در روسیه را به خوبی رسم کردهاند. آنها اغلب سوژهای از درون جامعه یافتهاند و آن را به زیبایی به تصویر کشیدهاند. این خصوصیت باعث شده است که رمانهای این دوره بتوانند آثار مردمشناسی و فرهنگشناسی خوبی هم باشند. بسیاری از این رمانها شخصیتهای خاصی دارند که در فرهنگ مردم روسیه به عنوان نماد شناخته میشوند، بازارف در رمان پدران و پسران تورگنیف یا یوگنی انگین در رمان شعرگونهای به همین نام اثر الکساندر پوشکین نمونههایی از این شخصیتها هستند. یکی دیگر از این شخصیتها را ایوان گنچاروف خلق کرده است. او در رمان جذاب و گیرای ابلوموف شخصیتی به نام ايليا ايليچ آبلوموف خلق کرده است که در فرهنگ و ادبیات مردم روسیه ماندگار شده است.
گنچاروف رمان آبلوموف (Oblomov) را سال ۱۸۵۹ در روسیه تزاری نوشت. آن زمان نظام طبقاتی روسیه ارباب و رعیتی بود و بسیاری از اشراف به سبب داشتن زمین و عواید بسیار زندگی بدون تحرک و کسالتباری را میگذراندند و تنها از آنچه که به خاطر مقام و پیشینه خانوادگیشان در اختیار داشتند استفاده میکردند.
گنچاروف زندگی این طبقه از جامعهی روسیه را مد نظر قرار داد و رمانی نوشت که اکنون، بیش از صد و پنجاه سال از زمان نخستین انتشار آن تاثیرش را نه تنها در روسیه که در فرهنگ معاصر جهان از دست نداده است. حتی لنین رهبر انقلاب روسیه در یکی از سخنرانیهایش به آن اشاره کرده است: «روسیه سه انقلاب را پشت سر گذاشته است، اما آبلوموفها هنوز باقی ماندهاند.»
رمان گنچاروف باعث شد مفهومی تحت عنوان ابلومویسم به وجود بیاید که به نوعی تنبلی، خمودگی، بیحالی، بیانگیزگی و بیتفاوتی نسبت به زندگی گفته میشود. گنچاروف این انفعال شخصیت را به شخصیتهایی نسبت داده است که بسیار کمهوش و ناکارآمدند اما عضوی از طبقهی بالای جامعهاند.
رمان ابلوموف در سراسر جهان ترجمه و منتشر شده است و اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی زیادی از روی آن ساخته شده است. این رمان به صورت نمایشنامه نیز درآمده است و در بسیاری از کشورهای جهان وی صحنه رفته است.
ابلوموف داستان زندگی مرد جوانی به نام ایلیا ایلیچ آبلوموف است. رمان در حالی آغاز میشود که ابلوموف روی مبل لمیده است. در سراسر فصل اول کتاب ابلوموف رویاهای کودکی خود را میبیند و نویسنده ما را با شیوهی تربیت و کودکی شخصیت اول رمانش آشنا میکند. او دوستی به نام آندره اشتولتز دارد که پدری آلمانی و مادری روس دارد و از کودکی با ابلوموف بزرگ شده است. اشتولتز کاملا در نقطهی مقابل ابلوموف قرار دارد و تلاش میکند او را به شخصیتی فعال تبدیل کند
در ادامهی داستان ابلوموف به دیدن خانوادهای به نام ایلینسکی(ILINESKY) میرود و عاشق الگا میشود. الگا نیز دلبستهی ابلوموف میشود و رابطهای عاشقانه میان آنها شکل میگیرد. الگا تلاش میکند ابلوموف را از خمودی در بیاورد ولی تلاشهایش ثمرهی زیادی ندارد....
رمان ابلوموف مانند بسیاری از آثار کلاسیک راوی سوم شخصی دارد که داستان را تعریف میکند . در ابتدای رمان راوی کمتر به چشم مخاطب میآید و بیشتر گفتوگوهای میان شخصیتهاست که فضاسازی رمان را برعهده دارد. اما هرچه پیش میرویم نقش راوی پر رنگتر میشود تا جایی که او نه تنها شخصیتها وصحنهها را توصیف میکند بلکه به قضاوت کردن دربارهی شخصیتها مشغول میشود.
گنچاروف در رمانش سعی کرده است خودش را از راوی جدا کند و در واقع به راوی کتاب نیز هویت ببخشد. در بخشهایی از کتاب راوی شخصیتی به نظر میرسد که همه چیز را میداند و جایی در کتاب شخصیتی پرحرف و زیاده گو به نظر میرسد. شیوهی روایی منحصر به فرد گنچاروف رمان را بسیار خواندنی کرده است.
رمان ابلوموف در طی سالیان درازی که از نوشتهشدنش میگذرد همواره نظرات زیادی را به خود جلب کرده است. منتقدان زیادی دربارهی این رمان اظهار نظر کردهاند. نویسندگان بزرگی مانند «تولستوی» و «داستایفسکی» این رمان را تحسین کردهاند.
حمیدرضا امیدی سرور، نویسندهایرانی نقد مفصلی بر رمان ابلوموف نوشته است. در بخشی از این نقد آمده است: «اما از همه اینها که بگذریم، آبلوموف از ویژگی خاصی بهره میبرد که در میان شاهکارهای ادبی نیز معدود آثاری از این مشخصه برخوردار بودهاند. این رمان فارغ از ارزشهای ادبی و محتوایی خود از این جنبه نیز در خور اعتناست که مفهومی را خلق کرده که از دنیای رمان و ساحت ادبیات بیرون آمده و وارد زندگی واقعی شده، آنهم نه به صورت مقطعی بلکه به صورتی ماندگار و نه در کشوری خاص که با کیفیتی جهانشمول.»
منتقدان معتقدند ایوان گنچاروف در این کتاب تلاش کرده است نقش عشق را در ایجاد انگیزه در زندگ آدمی نیز نشان دهد. هرچند در نهایت عشق نیز شخصیت اصلی رمان را تغییر نمیدهد اما تنها چیزی است که اندکی بارقههای امید را در ذهن مخاطب نسبت به شخصیت و زندگی قابل ترحم آبلوموف روشن میکند.
منتقدان از نگاه دیگری نیز محتوای رمان را بررسی کردهاند. شخصیت آلمانی کتاب، اشتولتز شخصیتی بسیار فعال و کوشاست و پر از انگیزه برای پیش رفتن در زندگیست. گنچاروف گوشههایی از زندگی اشتولتز و آبلوموف در کودکی را نیز در کتابش آورده است و به عقیدهی بعضی صاحبنظران خواسته است از تربیت روسی انتقاد کند. آنها معتقدند گنچاروف جاهطلبی آلمانیها را در مقابل عافیت طلبی روسها قرار داده است و به این شکل از نوعی فرهنگ قالب در جامعهی روسیه انتقاد کرده است.
چند روزی از زندگی ابلوموف فیلم کمدی درامی است که «نیکیتا میخالکف» کارگردان روس از روی رمان گنچاروف ساخته است. فیلم ابلوموف سال ۱۹۸۰ در شوروی سابق ساخته و توزیع شد. آنچه هم در فیلم و هم در رمان ابلوموف مورد انتقاد نویسنده است «اضافی بودن» شخصیت و ناکارآمدی او به عنوان عضوی از جامعهی اشراف روسیه است.
ایوان الکساندرویچ گنچارف (Ivan Goncharov) سال ۱۸۱۲ در اولیانوفسک در شمال روسیه به دنیا آمد. او دوران کودکی و آموزشهایش را در زادگاهش و مسکو گذراند و سپس در دانشکدهی زبان و ترجمهی مسکو درس خواند. گنچاروف پس از پایان دانشگاه تصمیم گرفت به سنت پترزبورگ برود و آیندهاش را خودش بسازد.
او به عنوان مترجم در وزارت دارایی زمان تزار مشغول به کار شد و مدتها را نیز در سفر به نقاط مختلف جهان گذراند که داستان این سفرها را در کتابی به نام «کشتی پالاس» روایت کرده است.
نویسندهی آبلوموف آثار زیادی در کارنامه ندارد. «یک داستان همیشگی» منتشر شده در سال 1847 و رمان «سیلاب» منتشر شده در 1869 دیگر آثار این نویسندهاند. ايوان گنچارف سال 1891 در سنت پترزبورگ درگذشت.
رمان آبلوموف را اولین بار سروش حبيبي از روی ترجمهی آلمانی آن به فارسی برگرداند و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرد، سالها بعد حبیبی دوباره این رمان را از زبان روسی و از روی نسخهی اصلی به فارسی برگرداند، این بار نشر فرهنگ معاصر این کتاب را روانهی بازار کتاب ایران کرد.
ابلوموف را مصطفی جمشیدی ترجمه و تخلیص کرده است. کتاب صوتی این ترجمه را انتشارات نوین کتاب گویا منتشر کرده است. دانلود کتاب صوتی خلاصه رمان برجستهی ابلوموف در همین صفحه ممکن است.
هربار که ابلوموف در زیر بار رخوت سنگین خود مقهور تنبلی میشد یا عنان خیال را رها میکرد تا به هر سو پر بکشد، رویایی پیوسته ذهنش را مشغول میداشت؛ رویای زنی که روزگاری همسر یا دلدار او میشد. پس از اعترافی که از ذهن ابلوموف بیرون جسته شد آنها مدتی دراز با یکدیگر روبهرو نشدند. ابلوموف به محض دیدن الگاخود را همچون طفلی مکتبی پنهان میساخت. رفتار دختر جوان عوض شده بود اما از ابلوموف نمیگریخت فقط بیشتر در فکر فرو میرفت. اما همه چیز چه خوب اغاز شده بود. آنها به چه سادگی با هم آشنا شده و چه آسان پیوند پیدا کرده بودند. شخصیت ابلوموف به پیچیدگی اشتولتز نبود و مهربانتر از او بود ولی نمیتوانست به خوبی اشتولتز او را سرگرم کند و به خنده اندازد اما با همان که بود او را سرگرم میکرد و طعنههای او را به آسانی میبخشود. از این گذشته اشتولتز به هنگام عزیمت ابلوموف را به او سپرده و از او خواسته بود که زیر نظرش گیرد و نگذارد که تنها در خانه بماند. الگا در سر زیبای هوشمند خود نقشهای پردامنه طرح کرده بود تا عادت خواب بعد از ناهار را از سر او بیندازد و نه فقط عادت به خوابیدن را بلکه حتی به او اجازه نمیداد که در طی روز روی کاناپه دراز بکشد و از او میخواست تا سوگند یاد کند که چنین نخواهد کرد و این کار بزرگ به این زودی آغاز شده بود. ابلوموف به شنیدن همان آواز نخستین الگا دیگر ابلوموف پیشین نبود. از آن به بعد دیگر در خلقوخوی الگا دگرگونیهای نامنتظر و گذرا دیده نشد. در رفتار با خالهاش و دیگران خونسرد و آرام بود و جز با خیال ابلوموف نمیزیست و احساس نمیکرد. دیگر از کسی نمیپرسید چه بایست بکند و چه رفتاری داشته باشد و دیگر در ذهن کار خود را با سونیچکا مقایسه نمیکرد...
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 150.۱۰ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۲۹:۵۸ |
نویسنده | ایوان آلکساندروویچ گنچاروف |
مترجم | مصطفی جمشیدی |
راوی | شاهین علائی نژاد |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۸/۱۹ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من این کتاب را با صدای آقای بهروز رضوی گوش کردم که خوانش بسیار زیبایی دارند.اما درباره ی خود کتاب....داستان بسیار زیبایی داشت روایت زندگی شخصی بنام آبلوموف که از کار خود بازنشسته شده و در خانه به سر میبرد. کار خاصی ند ارد و خودش هم تمایلی به انجام هیچ کاری ندارد دوست دارد همیشه در خانه بماند و روی تخت دراز بکشد.تنها یک دوست واقعی دارد که سعی میکند او را به زندگی برگرداند که از همین جا نقطه ی عطف داستان آغاز میشود و به زیبایی به پایان میرسد... این ظاهر این رمان فوق العاده است، درحالیکه با واژه ای بنام اوبلومویسم آشنا میشویم که "یک نوع سبک زندگی است، یک نوع تفکر، یک رویه که اگر گرفتار آن شوید و فقط به تن پروری روی بیاورید، سراسر زندگی تباه میشود!"
کتابش که فوق العاده است کتاب صوتی هم عالی بود؛راوی هم خیلی خوب بود؛برای من که اول کتابشو به شکل کامل خوندم و بعد نوار صوتی رو به شکل خلاصه گوش کردم؛جذاب بود؛شخصیت پردازی تو ذهنم کامل شد ممنون فیدیبو
این کتاب ب اید بصورت کامل و نه خلاصه خوانده شود. اگر بخواهیم اثر خلاصه شده را بصورت گویا بخریم، در این صورت میکرو بوک است و نه کتاب!! خلاصه این کتاب زیبا قبلا توسط آقای رضوی در رادیو انجام شده است.
رمان جالبی است مخصوصاً با گویش عالی شاهین علائی نژاد جالبتر شده،گویا چند نفر رمان را روایت میکنند،صداهای مختلفی دارند،اگه رمانی دیگه که ایشون روایت کردن رو حتما گوش میدم ممنونم
هر چند شاهکارها رو نمیشه تلخیص کرد و باید کاملش رو خوند اما برای مرور این خلاصهها واقعا لازمه .امیدوارم تعداد بیشتری از آثار کلاسیک رو در هر دو فرم ک امل و خلاصه ارائه کنید.
کتاب جالب بود اگرچه این دست کتابها حیفن که خلاصه بشن. راوی صدای گیرایی داشت اما متاسفانه همه شخصیت ها رو با یک لحن و تن صدا میخوند که باعث گیج شدن شنونده میشه.
به شدت این سبک رمان رو میپسندم و این کتاب رو یکی از بهترین آثار تاریخ ادبیات میدونم
کتاب خوب بخوانیم وگوش بدیم به نظرم همه چیز عالی بود تصویر سازی نویسنده وخوانش خوب
داستان،راوی و صداگذاری عالی بودند،از همه زحمت کشان سپاسگزارم🌹
کتاب جالبی بود .راوی هم خوانش خوبی دارند .