«کنزابورو اوئه» نویسندهی ژاپنی دربارهی رمان «باران سیاه» گفته است: «باران سیاه به لحاظ ادبی بسیار عالی است. از ادبیات هم که بگذریم، زیادهروی نیست اگر بگویم آن بیان نیایش ژاپنیهاست. اما این مختص به ژاپنیها نیست، بلکه آن نیایشی است که در سرتاسر جهان مفهومی کلی و عمومی دارد. این رمان مؤثر و طوری نوشته شده است که به شکل وسیعی فهمیده شود.»
کتاب «باران سیاه» Black Rain نوشتهی «ماسوجی ایبوسه» در سال 1965 منتشر شد. این اثر روایت دوران پس از فاجعهی تلخ بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و تصویری دردناک اما واقعی از قربانیان این دو فاجعهی وحشتناک است که در ۶ و ۹ اوت سال ۱۹۴۵ رخ داد. این کتاب شرححال قربانیان سلاحهای کشتارجمعی و رنجی است که انسانها پس از این فجایع تحمل میکنند. این اثر از سوی روزنامهی یومیوری ژاپن بهعنوان شفافترین و عمیقترین تصویری که از فاجعهی هیروشیما در ذهن ادبیات نقش بسته معرفی شده است.
«ماسوجی ایبوسه» نویسندهی داستان صوتی «باران سیاه» با نثری شفاف و دردناک زندگی دختری به نام «یاسوکو» را روایت میکند که همراه خانوادهی عمهاش در روستایی در بیستوپنج فرسنگی هیروشیما زندگی میکند. این نویسنده در میان خاطرات و گذشتهی این دختر ویرانیها و آثار مخرب جنگ را بازگو میکند و حس درد و مشکلات جنگ را با مردم جهان در میان میگذارد. این نویسنده دربارهی انگیزهی نوشتن این رمان گفته است: «آخرش فکر کردم، باید در مخالفت با جنگ چیزی بنویسم. باران سیاه داستانی است که بعد از جنگ ویتنام نوشتم.» براساس داستان کتاب «باران سیاه» فیلم سینمایی موفقی به کارگردانی «ایمامورا شوهه» در سال 1989 ساخته شد که موفق به دریافت جوایزی از جشنواره کن شد.
«ماسوجی ایبوسه» Masuji Ibuse یکی از نویسندگان برجستهی قرن بیستم ژاپن است که در ۱۸۹۸به دنیا آمد. او در کودکی به نقاشی علاقه داشت و به دنبال تشویقهای برادرش وارد عرصهی نویسندگی و ادبیات شد. او در پی نوشتن چندین داستان منتشر کرد که با استقبال خوبی روبهرو شد. او در دوران جنگ در حوزهی روزنامهنگاری فعالیت کرد و براساس سالهای نابسامان جنگ چندین داستان شاهکار خلق کرد.
کتاب صوتی «باران سیاه» نوشتهی «ماسوجی ایبوسه» را ناشر صوتی آوا نامه با صدای «آرمان سلطان زاده» منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این اثر را «قدرت الله ذاکری» کارشناس و مترجم زبان ژاپنی ترجمه و آن را نشر چشمه سال 1391 منتشر کرد که نسخهی الکترونیک آن نیز در فیدیبو موجود است.
وقتی به شرکت برگشتم، مقدمات خارج کردن تابوت فراهم شده بود. فقط سی نفر در اتاق پذیرش مفروش به تاتامی خوابگاه جمع شده بودند. تابوت روی سکوی سخنرانی گذاشته شده و در سطلی که بیشتر شبیه اسباببازی بود خاکستر ریخته بودند و بخور میسوزاندند. یک شاخه درخت ساکاکی هم در ظرف ساکه ای قرار داشت. آقای فوجیتا رئیس کارخانه با کتی رسمی آمد.
قبل از اینکه تلاوت سوتراها را شروع کنم، روپوشی رسمی پوشیدم که از کارگری به نام فوجیکی امانت گرفته بودم. مقابل تابوت که نشستم، حس کردم اندکی عضلاتم گرفتهاند اما متن را نگاه کردم و تلاوت سوتراها را پیش بردم. به افرادی که نشسته بودند توجه نداشتم. اما این گنددماغی نبود، بلکه احتمالاً یک حس بیخیال شدن بود. دو با سه بار در خواندن اشتباه کردم تا سرانجام خواندن سان گی کای و جملات هاکوتسو را تمام کردم. در پایان رو به جمعیت یکبار تعظیم کردم.
رئیس کارخانه گفت «خسته نباشید.» همگی با گفتن «خسته نباشید» و «خیلی متشکریم» تشکر کردند. یکباره احساس کردم صورتم داغ شده است. نمیتوانستم آنجا بمانم. از میان جمعیت رد شدم و به دفتر برگشتم.
کمی بعد به من خبر دادند که مردهای دیگر داریم. وقتی هم برای ساخت تابوت با قسمت مهندسی تماس گرفتم،
مطلعم کردند که آنجا هم یکی مرده است. وقتی قرار دادن مرده در تابوت تمام شد برای تلاوت سوترا رفتم و به نظرم رسید در تلاوت سوترا پیشرفت کردهام.
تا نزدیک غروب سه تا چهار مرده داشتیم. برای یکی دو نفر اول هنگام دادن خبر میگفتند «آقای شیزوما، تقاضا میکنیم سوترا تلاوت کنید.» اما بعد آن، کمی غیرمؤدبانهتر میگفتند «آقای شیزوما، مراسم است، بیایید.» با این همه وقتی اینجوری میگفتند احساس راحتی بیشتری داشتم.
چون چوب برای ساختن تابوت تمام شد، چارهای جز تلاوت سوترا مقابل جنازه نبود. روی صورت مرده پارچهای سفید میگذاشتند اما چهار دست و پای مرده که تغییر رنگ خاصی داشت آشکار بود. حتا اگر این هم نبود، پارچهای که به دستوپای جنازه میپیچیدند با خون سرخ چرکینی آغشته میشد. پیش از این بعد قرار دادن جنازه در تابوت، سوترا تلاوت میکردم. به همین دلیل وقتی قرار شد روبه روی مرده قرار بگیرم و سوترا بخوانم، فکر کردم شاید مشکلی پیش بیاید. اما فقط به متن نگاه کردم و خواندم و مشکلی پیش نیامد.
رئیس با گفتن اینکه به من فوسه بدهند، مرا دست میانداخت. با اینکه رئیس برای شوخی میگفت اما خانوادهی متوفا یا پرستاران همراه او، واقعاً فوسه در پارچهای میپیچیدند و میآوردند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 683.۵۷ مگابایت |
مدت زمان | ۱۲:۲۴:۳۸ |
نویسنده | ماسوجی ایبوسه |
مترجم | قدرت الله ذاکری |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۷/۱۵ |
قیمت ارزی | 10 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
تا چه حد میتونه جنایت بشریت بر علیه بشریت هولناک و فاجعه بار باشه،بلاهایی که آدمها بر سر هم میاورند در هیچ جانوری نیست،هیچ گونه ایی مثل انسانها نمیتواند چنین به گونه ی خود آسیب بزندو این بسیار تلخ و وحشتناک است و مطلب دیگه ایی که در این کتاب نظر من رو جلب کرد فقط از ابعاد فاجعه گفت بدون اینکه حتی در یکجا به آمریکا که عامل فاجعه بوده اشاره بکنه
یکی از بهترین کتابایی که به شرح اتفاقات و حوادث بمباران اتمی هیروشیما در جنگ جهانی دوم میپردازه ،، داستان از دختری به نام یاکوسو شروع میشه که خواستگاری داره و در روستای آنها شایعه شده که دختر بیماری بمب اتم داره و شوهر عمه دختر شروع به بازنویسی دفترچه خاطرات و مرور خاطرات جنگ میکنه که این شروع ماجرا است .....
بسیار عالی، با ترجمه ای روان، اوایل کتاب کمی گیج کننده هست، ولی بعد چنان جذاب میشود که نمیتوان از کتاب جدا شد، با این کتاب عمق فاجعه ناشی از جنگ و بمب اتمی را میشود دید، تک جمله های به یاد ماندنی هم کم ندارد.
کتاب خیلی من رو جذب نکرد با اینکه وقایع جنگی از علاقه مندیهای شخصی من هست.
دنبال یه کتاب در مورد جنگ جهانی دوم در شرق آسیا بودم که یافتم?
کتاب جالبی درباره هیروشیما. گوینده بسیار عالی اجرا کرد
شاید سلیقهی هر کسی نباشه ولی من شخصا خیلی خوشم اومد
فصل ۱۴ دانلود نمیشه
واقعا زیبا بود از هر لحاظ عالی?????
چهره دهشتناک جنگ با صدای آرمان سلطانزاده