تنهایی همان حس انزوایی است که درون همهی انسانها وجود دارد. برای عدهای تلخ و برای عدهای شیرین تلقی میشود. در حقیقت این نگاه انسان است که تنهایی را جا و چطور احساس کند. چطور آن را بپذیرد و یا سعی در قابله با آن داشته باشد. نسترن رها در کتاب صوتی ایام بیشوهری قصهای از تنهایی روایت میکند. ایامی که برای او تلخ و شیرین است و سختیهایی در پی دارد. داستانی که باید آن را خواند تا با آن همذات پنداری کرد.
زنی مجرد که 40 سال دارد به نقطهای از تنهایی رسیده که نیاز به آشیانه پر از مهر و محبت را درون خود حس میکند. او میخواهد همسری عاشق و مادری دلسوز باشد اما محیط اجتماعی و محدودیتها او را از رسیدن به خواستهاش محروم کردهاند. او هنوز نمیداند که تنهاییاش دوست اوست یا دشمنش. زبان همه را میداند اما کسی زبان او را نمیداند. او تنهاییاش را کتاب کرده تا به همه بگوید چقدر آدمهای دنیای امروز غمگیناند و هضم این تنهایی کار دشواری است.
کتاب ایام بیشوهری نوشتهی نسترن رها نویسندهی معاصر ایرانی است. این کتاب اولین بار در سال 1388 از سوی انتشارات ققنوس منتشر شد. استقبال و توجه مخاطبان به این کتاب باعث شد تا اثر خانم رها بارها تجدید چاپ شود. نسخهی صوتی این کتاب را آوانامه با خوانش دلنشین میترا پور رمضان در مدت 5 ساعت و 39 دقیقه برای علاقهمندان به کتاب صوتی تولید کرده است.
ایام بیشوهری شاید در نگاه اول عنوان زردی داشته باشد و بعضی از خوانندگان تصور اشتباهی نسبت به قصهی این کتاب داشته باشند. در واقع این کتاب واگویههای پراکنده نویسنده با خودش است. شبیه خواندن دفترچه خاطرات کسی است که در جایی پیدا کرده باشید و احساس کنید این خود شمایید. نوشتههای پراکندهی نویسنده در کتاب صوتی ایام بیشوهری شکل داستانی پیدا کرده و خواننده را همراه میکند. روایت این داستان جریان سیال ذهن راوی است؛ یعنی زمان و مکان در این قصه در هم تنیده شده و در نقطهی ثابت و روند یکنواخت حرکت نمیکند. زنی از طبقهی متوسط جامعه با همهی دغدغههایش از تنهایی و احساسی که میان شلوغی روزها و آدمها دارد میگوید. قصهی نسترن رها قصهی یک شخص در قالب قصه نیست بلکه قصهی رویاها و آرزوهایی است که در ذهن همهی ما میگذرد. شخصیت داستان از حسرتها، امید و آرزوها، از خاطرات و دردهایش میگوید. ایام بیشوهری داستان تنهایی آدمهاست که با وجود این که اطرافشان شلوغ است اما از درون تنها هستند. از نظر نویسنده تنهایی به معنای مجرد بودن نیست و هر فردی در این دنیا به شکلی تنهایی را احساس میکند. او گاهی از تنهایی گله و شکایت میکند و در جایی از داستان به ستایش و تمجید از آن میپردازد، حسی مشترک که برای همه وجود دارد.
در این کتاب توالی زمانی وجود ندارد و پرشهایی که در روایت وجود دارد قصه را از ریتم کند و خستهکننده خارج میکند. فرم اول شخص داستان به دل مینشیند و ارتباط بهتری بین قصه و مخاطب ایجاد میکند.
شخصیتپردازی داستان قابلدرک است و خواننده به راحتی میتواند با او ارتباط برقرار کند. نویسنده در شروع داستان شخصیت را این گونه معرفی میکند: «نسترن رها هستم. تقریبا چهل ساله. مجرد و اهل تهران. در اینجا قصههای زندگی و ایام تنهاییام را واگویه میکنم. همه ما در ایامی به سر میبریم: تجرد، نقاهت، خشکسالی، جوانی، بیماری، پیری... تنهایی بسیار کشنده است، هرچند گاه برای همسالان من در خانواده بودن نیز به نوعی دیگر دردناک است. همه ما چه ازدواج کنیم و چه نکنیم... به استقلال نیاز داریم و این استقلال برای آنها که ازدواج نکردهاند در تنها زندگی کردن تبلور مییابد؛ اما تنهایی بسیار کشنده است... و همین شد که بیاختیار به سمت دسکتاپ کشیده شدم، وارد دنیای مجازی شدم تا ایام بیشوهری را بنویسم. اما چرا ایام بیشوهری؟ نامگذاری وبلاگ به مهمترین خصوصیت زندگی من باز میگردد: تنها زیستن... فقط همین. و یک نکته در پایان: نام من «نسترن رها» نیست.»
نسترن رها نویسندهای است که با کتاب ایام بیشوهری مشهور شد. او متولد 1347 در تهران است و در رشتهی حقوق سیاسی از دانشگاه تهران و روابط بینالملل از دانشگاه شهید بهشتی فارغالتحصیل شده است. او در کارنامه خود وبلاگ نویسی و ترانهسرایی هم دارد. کتاب از آفتاب مجموعه شعرهای اوست. «قابای خالی» نیز عنوان
مجموعه ترانههای اوست.
صندلی اتاق پذیرایی را کشانکشان میآورم. هر دو دستم را روی صندلی میگذارم. بعد یک پایم را آرام بالا میکشم. دو دستم را این بار به پشتی صندلی قلاب میکنم. پای دیگرم را هم بالا میکشم. برمیگردم و روی صندلی میایستم.
خودم را در آینه میبینم. به زمین به فرش به دیوارها نگاه میکنم.
«نه. میخوام مث آدم بزرگا ببینم. این جوری نمیشه. تو گلهای فرش خواهرم رو میبینم؛ اما به هر کی میگم بهم میخنده. تو قاب بالای تاقچه عکس خدا رو میبینمء اما به هر کی میگم. میگه استغفرالله. زیر میز اتاق پذیرایی واسهم شبیه خونه است؛ اما مامان که میبینه رفتم زیرش میگه باز دختر بدی شدی...»
حوصلهام سر میرود. فایده ندارد. روی صندلی مینشینم و آرام برمیگردم و پایین میآیم. دوباره صندلی را میکشم سر جایش میگذارم. به حیاط میروم. مادر لگن مسی را جلویش گذاشته است. مجمعه مسی را هم سمت دیگر. هر دو دستش توی لگن مسی است و به لباسها چنگ میزند. میگویم: «مامان من کی بزرگ میشم؟»
به لباس توی لگن چنگ میزند. میگوید: «چشم که به هم بزنی.»
چرا خودم به عقلم نرسیده بود. وقتی دوست قدیمی آقاجان آمده بود. بین صحبتهایشان میگفتند: «چشم به هم زدیم بیست سال گذشت.»
به اتاق برمیگردم. چشمهایم را روی هم میگذارم. باز میکنم. همهچیز همانطور است که بود.
«نه باید چشمام رو وقتی میبندم فوری باز کنم. شایدم بدجایی وایسادم.»
میدوم به سمت راه پله. از پلهها بالا میروم. چشمانم را فوری میبندم و باز میکنم. نه همهچیز همان است که بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 311.۷۹ مگابایت |
مدت زمان | ۰۵:۳۹:۳۹ |
نویسنده | نسترن رها |
راوی | میترا پور رمضان |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۷/۱۰ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من دو فصل را شنیدم شاید که جذبش بشم اما رهایش کردم.نمی دونم مشکل از خوانشش بود یا محتوای کتاب.به هر حال برایم جذاب نبود ضمن اینکه به نظرم نحوه خواندن گوینده هم مناسب نیست و مفاهیم را طور دیگری نشان می دهد
داستان جالبی بود هر چند اول داستان رو اصلا دوست نداشتم و جذبم نکرد ولی کم کم که جلوتر رفت جذاب شد و نظرم تغییر کرد
خیلی کتاب بیمزه و خسته کننده ایی هست،بزور تا فصل سوم رو تحمل کردم،فقط حسه افسردگی و غم رو به انسان منتقل میکنه
من که پسندیدمش مناسب کسایی هست که متفاوت به همه چیز توجه میکنند و پیچ و تاب های زندگی اونارو متوقف نمیکنه
بسیار شیوا نوشته شده بود حقایق زندگی و راحت و بی پروا بیان میکرد،راوی هم خیلی خوب بود .
کتاب خوبیه .بخوبی زندگی بدون احساس عشق و قدرت را توصیف کرده
جالب نبود برای من. نگاه نویسنده به موضوع ازدواج رو دوست نداشتم.
حيف پول و وقت براي اين كتاب
بسیار کسالت بار بود