جنگ تحمیلی یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیستم است. این جنگ که به علت توسعهطلبیهای نظام وقت عراق آغاز شد به مدت 8 سال به طول انجامید و لقب طولانیترین جنگ قرن بیستم را به خود اختصاص داد. در جریان این جنگ نزدیک به نیم میلیون تن از شهروندان ایران و عراق جان خود را از دست دادند به گفته منابع رسمی نزدیک به صد و نود و هزار تن از ایرانیان در دوران دفاع مقدس شهید شدهاند. از سوی دیگر یکی از هولناکترین اتفاقات این جنگ بمباران شیمیایی دو مرکز جمعیتی غیرنظامی توسط حکومت صدام یعنی سردشت و حلبچه است که مصداق بارز جنایت جنگی به شمار میآید. این کتاب به روی دیگری از جنگ میپردازد و به موضوعی اشاره میکند که معمولا انتظار آن را نداریم. تصور ما این است که جنگ نمیتواند چهره زنانه به خود بگیرد، اما کتاب من زنده ام به سرنوشت 4 زن که بعدها به دختران خمینی معروف شدهاند اشاره میکند که توسط نیروهای عراقی اسیر شدند.
کتاب من زنده ام داستانی واقعی از اسارت 4 خانم ایرانی به دست نیروهای ارتش عراق است. خانم معصومه آباد نویسنده این کتاب روایتگر اسارت خود و سه زن دیگر به نامهای فاطمه ناهیدی، شمسی بهرامی و حلیمه آزموده است و در این اثر تلاش دارد تا بتواند خاطرات دوران اسارت خود را با جزئیات برای ما بیان کند.
سی و سه روز از جنگ تحمیلی گذشته است که شهر آبادان مورد تهدید و حمله نیروهابی عراقی قرار میگیرد، معصومه آباد نیز به عنوان یک دختر 17 ساله تحت تاثیر انقلاب برای خدمت به محرومان به کار در یک یتیم خانه در شهر آبادان مشغول شده است. با ناامن شدن آبادان، مسئولان یتیم خانه تصمیم میگیرند که کودکان از آبادان به شیراز انتقال پیدا کنند تا برایشان مشکلی پیش نیاید. این اتفاق با همه سختیها و مشقتهایش با موفقیت انجام میپذیرد ولی از آنجاییکه محاصره آبادان دارد تشدید میشود در راه برگشت خودروی حامل فاطمه و معصومه با یکی از گشتهای عراقی روبرو میشود و آنها به اسارت نیروهای عراقی درمیآیند. این اتفاق در روز چهارشنبه 23 مهر سال 1359 رخ میدهد. عراقیها به این دو نفر لقب بنات الخمینی ( یا دختران امام خمینی) را میدهند و گاهی اوقات ایشان را ژنرال های ایرانی نیز خطاب میکنند. ایستادگی و ایمان بالای این اسرا سبب شده بود که افسران عراقی به آنها چنین لقبهایی بدهند. آنها در روند انتقال به عراق قرار داشتند که در ابتدا فاطمه ناهیدی و سه روز پس از آن حلیمه آزموده نیز به این جمع اضافه میشود. کتاب من زنده ام درباره 4 سال اسارت در زندانهای مختلف عراق است، این بانوان غیرنظامی در دوران اسارت خود غیرت و شرف را به زندانبانان خود میآموزند.
کتاب من زنده ام از 7 فصل مختلف تشکیل شده است. دو فصل اول کتاب به کودکی و نوجوانی نویسنده اختصاص دارد، در فصل سوم کتاب با انقلاب مواجه خواهید شد و فصل چهارم درباره شروع جنگ و آغاز اسارت نویسنده است. در فصل پنجم روایت معصومه آباد از زندان الرشید را خواهید دانست. دو قسمت پایانی کتاب نیز انتظار و اردوگاه موصل نامگذاری شده است.
لازم است توجه داشته باشید که در این کتاب یک بانوی امدادگر ایرانی که عضو هلال احمر بوده است به همراه ببانوان غیرنظامی دیگرری به اسارت برده میشود و از این جهت موضوع اهمیت بسیار بالایی پیدا میکند. نکته مهم دیگر این روایت تاریخی، تجربه اسارت در روزهای آغازین جنگ و توصیف شرایط و حال و هوای بازداشتگاهه و اردوگاهها در آن شرایط است.
ما در این کتاب با انواع و اقسام فشارها و شکنجههایی که رزمندگانمان متحمل شدند آشنا میشویم کتاب من زنده ام موید این ادعاست که عراق با اسیران جنگی به عنوان یک اهرم فشار استفاده میکرده است تا بتواند اراده مردم ایران و رزمندگانشان را نشانه برود. ثبت شکنجهها و آزارهای مختلف به این معناست که عراق قواعد جنگی را رعایت نکرده است.
از سوی دیگر همگان روایت درباره دفاع مقدس را روایتی مردانه میدانند و کتاب من زنده ام میتواند آنم سلطه و سیطره روایت تماما مردانه دوران دفاع مقدس را به چالش بکشد و به همگان بگوید همه مردم ایران اعم از زن و مرد در متن جنگ قرار داشتهاند و نه در حاشیه آن.
موضوع مورد توجه دیگر که این داستان را از دیگر داستانها متمایز میکند، ثبت نکردن وضعیت این چهار نفر به عنوان اسیر است. حکومت وقت عراق به طور سیستماتیک اعلام وضعیت اسرا به بازرسان صلیب سرخ را به تاخیر میانداخت تا بتواند آنها را تحت فشار قرار دهد. از سوی دیگر پس از اعلام شدن اسارت این افراد و ارائه شماره شناسایی، دولت عراق مسئولیت بیشتری برای حفظ جان اسرایش داشت و نمیتواانست به آنها به راحتی آسیب برساند.معصومه آباد و سه همراهش از زمان اسارت تا 23 اردیبهشت سال 1361 به عنوان اسیر احراز هویت نشده بودند و کسی از سرنوشت آنها خبر نداشت. ما در اینجا با تلاش زنانی روبرو هستیم تا بتوانند خبر زنده بودن خود را به گوش خانوادهشان برسانند. آنها تصمیم میگیرند که برای ثبت اسمشان دست به اعتصاب غذا بزنند و وقتی در روز بیستم اعتصاب غذا بودند افسران ارتش 6 تن از ماموران صلیب سرخ را برای ثبت هویت آنها به بیمارستان زندان الرشید میآورند و پس از ثبت هویت و دادن شماره اسارت، به آنها کاغذهایی را میدهند که تنها حق دارند دو کلمه روی آنها بنویسند. اصلا کار راحتی نیست که بیش از دو سال از خانواده خود خبری نداشته باشید و تنها بتوانید دو کلمه برای آنها بنویسید. معصومه آباد تصمیم میگیرد روی آن برگه آبی عبارت « من زنده ام.» را بنویسد. عبارتی که به اسم این کتاب تبدیل شده و بر روی جلد آن با دستخط خود نویسنده موجود است. ما در این داستان زنانی را میبینیم که همزمان نگران خانوادههایشان هستند و از سوی دیگر تلاش میکنند حداقلیترین حقوق دوران اسارت خود را حتی با اعتصاب غذا به دست بیاورند.
بنابر گزارشات بنیاد شهید در دوره هشت ساله دفاع مقدس 6428 زن شهید شدهاند که از این تعداد دستکم 500 تن رزمنده بودهاند و بیشترشان وظاف امدادی داشتهاند. تعداد اسرای زن ایرانی به 171 نفر میرسد و جانبازان زن نیز 5735 تن هستند.
علاوه بر این درطول جنگ بالغ بر بیست و دو هزار امدادگر ن و 2276 پزشک زن به جبههها اعزام شدهاند. کتاب من زنده ام را میتوان ادای دینی به هزاران زنی دانست که در دوره جنگ از تمام هستی و وجود خود برای حفظ میهن و بقای آن گذشتند.
نویسنده من زنده ام خانم معصومه آباد است او در سال 1341 در خانوادهای پرجمعیت و در شهر آبادان دیده به جهان گشود و دوره نوجوانی خود را در شرایط انقلابی کشور گذراند. وقتی 17 سالش بود به اسارت نیروهای عراقی درآمد و 40 ماه پس از آن و در بهمن سال 1362 آزاد شد. ایشان در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کرده است. از سوابق اجرایی خانم معصومه اباد میتوان به عضویت در دوره سوم و چهارم شورای اسلامی شهر تهران اشاره کرد. خانم آباد یکی از اعضای ائتلاف آبادگران ایران اسلامی که حزبی اصولگرا محسوب میشود به شمار میآید.
به بیمارستان امدادگران که رسیدم آنقدر مجروح آورده بودند که جای سوزن انداختن نبود. محشر کبری بود. صدای شیون و نالهی زن و بچه و آژیرآمبولانسها یکی شده بود. اوضاع را که آنطوری دیدم خجالت کشیدم بگم برای خواهرم نان و حلوا آوردهام. تا صبح مجروحان را بین بیمارستانها تقسیم می کردیم.
از یکی از خواهرهای امدادگر که همراه یک مجروح سوار ماشین شده بود سراغ تو را گرفتم. گفت تو را میشناسد اما چند روزی است که تو را ندیده و ازت خبر ندارد.
با خودم گفتم شب است. شاید خواب است. شاید چون تاریک است پیدایت نمیکنم. شاید خسته شدهای و با دوستی رفتهای منزلشان که آن هم بیسابقه بود. شاید در سنگری پناه گرفتهای و دهها شاید دیگر. از دستت عصبانی بودم. نمیدانم شاید هم دلتنگت بودم. دلم هوای خواهر کوچکم را کرده بود؛ خواهری که انقلاب و جنگ بزرگش کرده بود و شده بود امدادگر.
فردا صب بعد از نماز دوباره به هر جا که میدانستم و فکرم میرسید سرزدم. بعضی جاها را چندین بار گشتم. گاهی فراموش میکردم آنجا را قبلا گشتهام و پرسیدهام. از هر که و هر جا سراغت را میگرفتم خبری نداشت. انگار از گرهی دیگری آمده بودی! انگار سراغ گل سرخی را دربیابان برهوت میگرفتم. مات و مبهوت دور خودم می چرخیدم.
دوباره به خانه رفتم. با خودم میگفتم نکنه گوشهای از خانه به خواب رفتهای و تو را ندیدهام. سکوتی مرگبار تمام کوچه و خانه را پر کرده بود. طاقچهی پنجرهی اتاق پذیرایی را غبار گرفته بود. دوچرخهی حمید که هميشه ساعت به ساعت دست به دست
میچرخید بیمشتری گوشهای افتاده بود و چرخ زندگی بیرونق میچرخید. صورتم داغ شده بود. شیر آب را باز کردم که چند مشت آب به صورتم بزنم شاید عقلم سر جایش بیاید. آب قطع بود و حتی چکهای در حلق شیر نبود. در حیاط نشستم و با تکتک
انگشتانم از آخرین روزی که نوشته بودی «من زندهام» تا آن روز را حساب کردم. هر ده انگشت دستم تمام شد. آن روز بیست و پنجم مهر بود و من ده روز بود که در بیخبری از تو به سرمیبردم. نفس در سینهام حبس شده بود. مثل مرغهایی که خودشان را به در و دیوار لانه میکوبند. تند و تند ازاین سر حیاط به آن سر حیاط میرفتم. یکباره محمد هم سر رسید و با عجله از اوضاع خرمشهر و تجهیزات و تدارکات و شهادت چند تا ا برو بچهها و اوضاع و احوال خانه و آقا ... گفت. سراغ تو را که گرفت قضیه را برایش تعریف کردم. نگرانت بودم. دلم به هزار ره و بیراهه میرفت. محمد آرامم کرد. او در لحظههای اول گم شدنت با اطمینان و خوشبینی تمام گفت: بیبروبرگرد یتیم خونهس اونا ازش خبر دارن.
مثل جرقهای که در تاریکی بدرخشد دلم آرام شد. تصور می کردم که الان تو در یتیم خانه کنار بچهها هستی. با خودم گفتم اگر معصومه را ببینم اول یک سیلی محکم زیر گوشش میخوابانم که یاد بگیرد دیگه ما را بیخبر نگذارد اما بعد با خودم گفتم نه. جنگه دیگه هیچی سرجاش نیست. حتماً نتونسته بیاد خونه.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 1.۱۳ گیگابایت |
مدت زمان | ۱۶:۳۲:۳۸ |
نویسنده | معصومه آباد |
راوی | صبا راد |
ناشر | شادن پژواک |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۱/۲۹ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب بسیار عالی و شیوا با متنی روان شما را با خود همراه میکند، اما صدای خانم راد به هیچ وجه مناسب همچین کتابی نبود ، اگر روایتگر مقدمه کتاب بقیه کتاب رو هم روایت کرده بود میتونستم بگم بهترین کتاب صوتی بود که گوش دادم چون مقدمه چنان جذاب بود که شاید به کل کتاب میارزید اگر از افراد مشهور برای خوانش کتاب استفاده میکنید باید شخصیت خواننده کتاب با قهرمان کتاب مطابقت نسبی داشته باشه نه اینکه روایت یک بانوی قهرمان رو که به قیمت جونش پای حجاب و عفاف و اعتقاداتش ایستاده رو به خانم راد بسپارن که کشف حجاب کرده و اعتقاداتش در تضاد با قهرمان داستان هست
نسخه چاپی این کتاب رو خوندم در مقابل داستان پر از سختی و درد و صبر ، نثر روانی داره داستان با روایت دختر نوجوانیست از اوایل جنگ و شرایطی سختی که برای خود نویسنده پیش امد و درد جنگ رو از دید یک دختر جوان به تصویر میکشه البته دختری با روح مبارز . چیزی که در داستان موج میزنه صبر و امیدواری ست ...
اصل کتاب را به صورت چاپی هدیه گرفتم و بسیار زیبا بود . داستان دختری که در سالهای جنگ دلاورانه به پیکار با دشمن می رود و سر سختی فراوانی در اسارت نشان می دهد آنقدر که عراقی هارا هم به ستوه می آورد . نمونه را گوش دادم و به نظرم صدای خانم راد مناسب خوانش این کتاب نبود . با این حال پیشنهاد می کنم اصل کتاب را بخوانید .
من نسخه صوتی رو گوش ندادم اما نس خه چاپی بسیار دوست داشتنی بود ، خاطرات جنگ و حقیقت هاش از زبان یک دختر
کتاب بسیار خوب و شنیدنی بود و برایم حس غروری از یک زن ایرانی بودن را تداعی کرد. قلم شیوای نویسنده و صدای زیبا و پر احساس گوینده این اثر را شنیدنی و جذاب کرده است. برای تمام شیرزنان کشورم آرزوی موفقیت میکنم و برای روح نازنین همه کبوتران اسیر جامانده در پشت مرزهای کشورم دعا میکنم.
به نظرم نسبت به کتابای معروف دیگه در زمینه دفاع مقدس مثل دا،پایی که جا ماند و یا دختر شینا این کتاب قلم بسیار بهتر و بیان دلنشین تری داره ،خوندنشو توصیه میکنم
نسخه ی چاپی این کتاب رو خوندم واقعا شرمنده ی تمام رزمندگان،اسرا و آزادگان و شهیدان شدم .پیشنهاد میدم حتما بخونید مخصوصا اگر خانم هستید .این عزیز در چه شرایطی اسفناکی پای اعتقادات و حجابش ایستادو از آرمان هاش دفاع کرد
کاش به جای صوت اصل کتاب رو خونده بودم. چون بنظرم صدای خانم صبا راد خیلی با شخصیت خانم آباد هم خوانی نداشت. و چندجا هم که اشتباه لفظی داشتند.اما اصل کتاب عالی بود
علیرغم اشتیاقم به شنیدن نسخه صوتی این کتاب، با این راوی نپسندیدم! به نظرم با یک صدای گرم و خودمانی تر ، کار دلچسب تری از آب در می آمد
عالییییی هست این کتاب من دوبار گوش دادم و هر بار غرق در کتاب شدم ممنونم از نویسنده گرانقدر و ناشر محترم